پدر و مادر عزیز، بگذارید زندگی را لمس کنم!
زهرا همت: روانشناس و آموزگار آموزش و پرورش استثنایی شهر تهران
هوا لطیف و خنک شده و برگهای درختان در جنبوجوشی بیپایان رنگبهرنگ میشوند و با ریزشی آرام، زیر پای عابران جا خوش میکنند. پاییز فصل شور است؛ فصل شوق یک آغاز. برای برخی شاید آغاز عشق باشد و برای برخی دیگر فستیوال تحول.
صبح که بیدار میشوی، اگر پنجره را باز کنی، علاوهبر نسیم ملایم و آواز برگها، این صدای دویدن و خندههای پسرکان و دخترکان شاد است که روحت را مینوازد. آنها که با قلبی مملو از عشق و شادی، دست در دست پدران و مادران یا دوستان به سمت مدرسه میروند برای یک شروع دوباره، پر از انرژی و حس خوبند و انگار تو را هم به حرکت وامیدارند. میروی و با دیدن درهای باز مدرسه، لبریز از هیجان میشوی. پدرها و مادرها غنچههای لطیفشان را راهی کلاس میکنند و در دل، انتظار شکفتنشان را میکشند. در چهره کلاساولیها، هم شوق هست و هم دلهره. دست مادر را محکم گرفتهاند اما با هیجان به بازی بچهها در حیاط مدرسه نگاه میکنند. مدیر از پدر و مادرها خواسته چند روزی بچهها را در مدرسه همراهی کنند و آنها نیز هر لحظه در تلاشند که جذابیت و ایمنی مدرسه را به بچهها یادآوری کنند و کودکان، کمکم از مادر فاصله میگیرند و با اطمینان خاطر به سمت کلاسها میدوند.
اما سری که به مدرسه کودکان آسیبدیده بینایی بزنیم، هرچند باز از دیدن کودکان پرانرژی محظوظ میشویم؛ اما از دیدن شمار بیشمار مادرها در مدرسه، دلمان میگیرد. قرار بود چند روز و فقط چند روز، بچهها را همراهی کنند؛ ولی چه شد که شدند حضار تماموقت مدرسه؟! زنگ تفریح که میشود، در حیاط که بنشینی، کمتر دانشآموزانی را میبینی که دستهدسته دواندوان به حیاط بیایند! دوره آنها که صدای جیغها و خندههایشان تمام فضا را پر میکرد گذشته و کمتر میبینی که توپی را که خودشان زنگدار کردهاند، وسط بیندازند و چند نفری با هم فوتبال بازی کنند. بیشتر بچههایی را میبینی که دست در دست مادر، آرام و بااحتیاط، پا به حیاط مدرسه میگذارند و در زنگ تفریح، فقط مشغول خوردن میانوعده از دست مادر میشوند. تماشای مادری که با دستمال کاغذی کنار فرزندش نشسته و پس از خوردن هر لقمه، دست و دهان او را پاک میکند، قلب را پر از اندوه میکند. اینجا مدرسه است، مدرسهای ویژه افراد آسیبدیده بینایی؛ مدرسهای با مربیان متخصص این حوزه؛ مدرسهای که قرار است کنار آموزش کودکان، پرورش و توانبخشی آنها را نیز عهدهدار باشد. معلم کلاس آمادگی، تلاش دارد مهارتهای خودیاری را پیش از هر چیز به نوآموزانش بیاموزد؛ اما اگر پدرها و مادرها بگذارند!
در پایه آمادگی و اول ابتدایی و در برخی موارد حتی در پایههای بالاتر، مادرها اصرار دارند که با بچهها سر کلاس بروند و به آنها کمک کنند! کمکی که قطعاً هیچ حاصلی جز سد کردن راه استقلال و آموزش کودکان نخواهد داشت. ممکن است کودکان در ابتدای هر راهی نیاز به راهنمایی و حمایت پدر و مادر و بزرگترها داشته باشند؛ اما اگر قرار باشد این همراهی به مرور کمرنگتر نشود و در جایی پایان نیابد، بههیچعنوان سازنده نیست و در عوض، بینهایت مخرب است و ممکن است دیوار بلندی بر سر راه استقلال بچهها بسازد که بعدها خراب کردنش بسیار دشوار و در مواردی ناممکن باشد.
شاید انجام دادن تمام کارهای کودک آسیبدیده بینایی توسط پدر و مادر، راحتتر و سریعتر و برای هر دو طرف رضایتبخشتر باشد؛ اما والدین کودکان با آسیب بینایی باید علاوهبر لطف و محبت و انجام امور شخصی کودکانشان، به آنها فرصت رشد و یادگیری بدهند. این که مادری خود را وقف کودک آسیبدیده بینایی کند و حتی در مواردی از شغل خود استعفا دهد تا بتواند بهصورت تماموقت در خدمت فرزندش باشد، ایثار نیست؛ اتفاقاً بزرگترین نامهربانی با کودک است؛ چراکه فرصت یادگیری و رشد و بالندگی را از او میگیرد. نوجوانی که تاکنون وارد آشپرخانه نشده چون والدین معتقدند ممکن است اتفاق ناگواری برایش بیفتد؛ جوان برومندی که مادر در کلاس دانشگاه هم همراه اوست و کارمندی که برای رفتن به محل کارش از خانواده کمک میگیرد، پرواضح است که با اندکی تلاش میتواند بهتنهایی تردد کند و تمام امور روزمره زندگی را انجام دهد؛ اما غلبه بر استرس ناشی از عدم تمرین و تجربه در زمان مناسب، بسیار دشوار و در بیشتر مواقع نیازمند مداخلات تخصصی است.
بهترین یادگیری در جریان عمل و تجربه اتفاق میافتد؛ بنابراین افراد با آسیب بینایی باید بیش از هر کس دیگر برای غلبه بر محدودیتهای ایجادشده توسط اطرافیان و اضطراب ناشی از آن بکوشند و دست به عمل و تجربه بزنند و والدین نیز باید به آنها فرصت انجام کارهای بیکیفیت و شلخته یا حتی خرابکاری را بدهند. این تمرینها در انجام تمامی امور روزمره از رفتوآمد گرفته تا رسیدگی به بهداشت و نظافت شخصی و کمک در انجام امور منزل مانند آشپزی و… باید آنقدر تکرار شوند تا افراد به سطح عملکرد مطلوبی برسند. مهمترین نقش در این تمرینها بر عهده والدین و سایر افراد خانواده است؛ چراکه ممکن است با مشاهده خرابکاریهای اوایل یادگیری و تمرین، دلسرد شوند یا حتی در مواردی مانند بریده شدن دست در هنگام آشپزی یا افتادن در هنگام پیادهروی، از اینکه خودشان انجام همه کارها را بر عهده نگرفتهاند، دچار احساس گناه شوند. اما در عوض والدین باید نقش مرکزی را در فرایند یادگیری کودک آسیبدیده بینایی بر عهده گیرند و در ابتدا تلاش کنند بر خود مسلط باشند و از اینکه در حضور دیگران انجام کاری را به عهده فرزندشان میگذارند، شرمسار نباشند و در مرحله بعد، با توصیف عملکرد خود هنگام انجام کارها (مانند استفاده از چاقو برای پوستکندن میوه) درک درستی از انجام هر کاری در ذهن فرزند ایجاد کنند و با تکیه بر این دانش نظری، وی را در یادگیری عملی و مؤثر همراهی کنند.
توجه به نکات زیر میتواند برای افراد آسیبدیده بینایی و والدین آنها مفید باشد:
*والدین باید استوار باشند و هر بار که میخواهند فعالیتی را انجام دهند یا به فرزندشان آموزش دهند، از زبان و دستورالعملهای همیشگی استفاده کنند و با تغییرات زیاد، کودکان را سردرگم نکنند.
*در مراحل آغازین آموزش جهتیابی، بهتر است والدین، فرزند را تنها نگذارند و از پشت سر، او را راهنمایی و حمایت کنند. از پشت سر راهنمایی شدن، برای کودکان، سادهتر و طبیعیتر و بهتر از کشیده شدن از سمت جلو است.
*از ابزارها و فناوریهای مناسب استفاده کنید. با پیشرفت فناوریها در دنیای امروز، دسترسی افراد با آسیب بینایی به ابزارها و فناوریهای متنوع در جهت تسهیل امور روزمره زندگی، بسیار سادهتر شده و کافی است با این امکانات آشنا شوند و متناسب با نیاز و موقعیت، آنها را بهکار گیرند.
*شجاع باشید و از شکست خوردن و حوادث نترسید. لذت انجام مستقلانه کارها را از خود نگیرید. همانگونه که پیش از این هم گفته شد، والدین در تشجیع فرزندان و فراهم ساختن فرصت تمرین و آزمون و خطا برای فرزندان، نقش بسیار مهمی بر عهده دارند.
*با دیگران در ارتباط باشید. مشورت با سایر افراد آسیبدیده بینایی و خانواده آنها و افراد متخصص، میتواند با در اختیار گذاشتن تجارب و راهکارهای مؤثر، در یادگیری و انجام امور گوناگون بسیار مفید و راهگشا باشد.
باشد که پاییز امسال و هماهنگ با برگریزان درختان، افکار نادرست را دور بریزیم و از نو و اینبار زیباتر آغاز کنیم.