پذیرش آسیب بینایی یک هدف یا یک مسیر؟ ( بخش دوم)
امین عرب: روانشناس و آموزگار کودکان استثنایی
در شمارۀ قبلی، دو مرحله از مراحل سوگواری در مسیر رسیدن به پذیرش را بررسی کردیم. چنانچه مطلب پیشین را نخواندهاید، همین حالا خواندن این نوشته را رها کنید و ابتدا بخش قبلی را از نظر بگذرانید. در ادامه به سه مرحله باقیمانده از مراحل سوگواری خواهیم پرداخت و سپس بخشهای غیرقابلتبیین معلولیت بینایی با نظریه ذکر شده را بررسی خواهیم کرد.
۳. چانهزنی
در این مرحله فرد به آخرین روزنه امید خود چنگ میاندازد و وارد معامله با خانواده و اطرافیان و حتی خدا میشود. مثلاً از خدا میخواهد دو سال دیگر هم بتواند ببیند یا اینکه حداقل بخشی از بینایی خود یا فرزندش بازگشتپذیر باشد. برای بیشتر دیدن معامله میکنیم: کاش عروسی پسرم را ببینم بعد نابینا شوم. کاش خدا دید یک چشم مرا بگیرد و به دخترم بدهد.
در این مرحله ما دیگر خشمگین نیستیم؛ اما هنوز دلمان میخواهد موقعیت را کنترل کنیم؛ موقعیتی که هنوز هم نمیخواهیم بپذیریم که قابل کنترل نیست. هنوز به شکل یک مبارزه به آن نگاه میکنیم؛ اما این بار از موضع انفعال، فقط چانه میزنیم. میخواهیم با همهچیز در ازای دیدن خود یا فرزندمان معامله کنیم: با خداوند، با پزشک، با دوستان و… .
در این مرحله گاهی فکر میکنیم که پزشک بهخاطر پرخاشگریمان در مرحله قبل، درست به ما نمیرسد. بههمینخاطر سربهراه میشویم تا با مداوای بهتر، آسیب بینایی دست از سرمان بردارد. سازگارتر میشویم، پزشکمان را سؤالپیچ نمیکنیم، آرامتر برخورد میکنیم و حتی ممکن است با خدا وارد معامله شویم: بیشتر صدقه بدهیم، نذر کنیم، عبادت کنیم و اخلاقیتر باشیم؛ اما درعوض از خدا بخواهیم اجازه بدهد بیناییمان برگردد! درواقع ما داریم به نوعی با فروشنده چانه میزنیم تا او کمی بیشتر به ما تخفیف بدهد.
در این مرحله اگر پزشک خوبی داشته باشیم، به ما میفهماند که بههرحال او تلاش خودش را خواهد کرد و بیمار خوب بودن فقط به معنای رعایت فعالانه توصیههای پزشک است. چنانچه آسیب بینایی ما یا فرزندمان غیرقابلدرمان باشد، یک پزشک خوب سعی میکند با آرامش حقیقت را برایمان شرح دهد.
کوبلر راس معتقد است که مطالعه و بررسی این مرحله به این دلیل که اغلب میان فرد و خداوند صورت میگیرد، امری سخت و پیچیده است. وی در شرح این مرحله میگوید: «چنانچه در مرحله نخست موفق نشده باشیم واقعیتهای غمانگیز را هضم کنیم و در مرحله دوم بر خدا و مردم خشم گرفته باشیم، آنگاه به خود میگوییم شاید بتوانیم به نوعی به توافق برسیم تا شاید این واقعۀ محتوم به تعویق افتد. اگر خداوند بر آن است تا بینایی من یا فرزندم را بگیرد و به درخواستهای خشمآلود من وقعی نمینهد، پس با زبان خوش پیش میروم بلکه ترتیب اثر دهد. نذر و نیازها در انواع شکلها، دخیل بستنها، فرستادن پرونده پزشکی به مراکز مختلف و نمونههای مشابه مثالهایی برای مرحله چانهزنی است.
۴. افسردگی
وقتی فرد متوجه میشود که هیچکدام از راهکارهای قبلی نتیجهای ندارند، احساس عدم کنترل بر زندگیاش چیره شده و افسرده میشود؛ امید فرد به ناامیدی تبدیل میشود و درد و رنج وی فزونی مییابد. افسرده میشویم و برای آنچه از دست دادهایم سوگواری میکنیم: برای بینایی ازدسترفته، برای معلولیت فرزندمان، برای تصاویری که از آینده فرزندمان ساخته بودیم، برای چالشهایی که فرزندمان با آن مواجه خواهد شد، برای آنچه که میتوانستیم ببینیم و دیگر نخواهیم دید، برای تجربیات منحصربهفردی که آسیب بینایی آنها را از ما دریغ کرد، برای امیدها و آرزوهای بر باد رفته و… . این غمگینی و ناامیدی ممکن است آنقدر شدید شود که ما کاملاً افسرده شویم؛ یعنی از دیگران کناره بگیریم، حرکات و حرف زدنمان خیلی کند شود، نتوانیم تصمیمهای ساده روزمرهمان را بگیریم، خواب و اشتهایمان به هم بریزد، بهخاطر خیلی چیزها احساس گناه کنیم و بدتر از همه اینکه افکار خودکشی به سراغمان بیاید.
پزشک ممکن است در این مرحله برایمان داروهای ضدافسردگی تجویز کند. در این مرحله بهتر است با یک روانشناس یا روانپزشک صحبت کنیم؛ چراکه فرو رفتن در افسردگی به ما اجازه نخواهد داد به فکر راههایی برای سازگاری با شرایط و تلاش برای زندگی بهتر باشیم. یک روانشناس یا روانپزشک میتواند به ما کمک کند تا بدانیم زندگی تمام نشده است، امکانها و راههای سازگاری با شرایط جدید را درک کنیم و افسردگی را پشت سر بگذاریم.
تجربه افسردگی بهصورت مقطعی هم ممکن است برای هر کسی از جمله افراد با آسیب بینایی بروز کند. فرد ممکن است بهخاطر تجربه شکست در زمینههای تحصیلی، شغلی، ارتباطی و هر موضوع دیگر متأثر از آسیب بینایی دچار افسردگی شود. در شمارههای قبلی همین ستون به راههای مقابله با استرس و حفظ سلامت روان در افراد با آسیب بینایی پرداختهایم که برای یافتن پیشنهاداتی در این شرایط میتوانید به آنها مراجعه کنید.
۵. پذیرش
فرد کاملاً آسیب بینایی خود یا فرزندش را پذیرفته و فاقد هرگونه خشم و افسردگی و یا اضطراب است. هنگامی که از این مرحله عبور میکند، زندگی وی پویایی و تحرک بیشتری پیدا میکند. احساس آرامش به او روی میآورد و برای سازگاری با این شرایط و داشتن زندگی بهتر تلاش میکند.
بر اساس نظریه کوبلر راس، پذیرش آخرین مرحله از فرآیند سوگواری است و تنها زمانی فرد به این مرحله خواهد رسید که توانسته باشد با کمک دیگران از مراحل پیشین عبور کند. البته نباید این مرحله را خوشآیند محسوب کرد؛ بلکه این بازه زمانی تهی از هر احساسی است؛ گویی دیگر درد به پایان آمده و فرد زخمهای خود را بهعنوان بخشی از زندگیاش پذیرفته است.
اگرچه توضیحات کوبلر راس در تبیین این مرحله بسیار مبهم مینماید؛ اما به نظر میرسد که وی میان تسلیم و پذیرش تفاوت قائل میشود و معتقد است آندسته از افرادی که تا آخرین لحظه در جهت انکار شرایط با خود میجنگند، در انتها به واقع تسلیم این وضعیت میشوند. اما گروهی دیگر با پذیرش شرایط، به سوی لذت بردن از دیگر جنبههای زندگیشان میروند.
کوبلر راس این پنج مرحله را بهعنوان سازوکار دفاعی انسان در مواجهه با شرایط سخت و خبرهای مصیبتبار معرفی میکند و بیان میدارد که اگرچه این مراحل بهصورت جدای از یکدیگر مطرح شدند؛ اما در بسیاری از مواقع همپوشانی دارند؛ همچنین همۀ این مراحل دارای عنصری مشترک بهنام امیداند. وی در این باره چنین میگوید: «واقعبینترین و پذیرندهترین افراد هم روزنهای برای امید باز گذاشتهاند.»
باید بدانیم که این مراحل لزوماً به ترتیب اتفاق نمیافتند و بسته به شخصیت فرد و عوامل دیگر میتواند متفاوت رخ دهند و نکته بسیار مهم دیگر این است که این نظریه برای بحرانهای دیگر زندگی که همۀ انسانها با آنها درگیر میشوند نیز قابل تعمیم و استفاده است.
دیگر نکته مهم این است که کوبلر راس خودش تأکید میکند که این توالی پنجمرحلهای برای همۀ افراد ثابت نیست؛ یعنی الزاماً همۀ مردم از تمام این مراحل عبور نمیکنند. گروهی ممکن است بین این مراحل رفت و برگشت کنند؛ یعنی مثلاً بعد از مرحله دوم (خشم)، دوباره به مرحله اول برگردند و آن شرایط را انکار کنند. بعضیها ممکن است فقط یک یا دو مرحله را تجربه کنند و اصلاً به مراحل نهایی راه پیدا نکنند. برخی هم ممکن است زودتر به مراحل پایانی برسند. موارد نادری هم هستند که دقیقاً این پنجمرحله را با همین توالی (منظم و دقیق) طی میکنند. بههرحال رویارویی با فقدانها -لااقل از نظر کوبلر راس- خارج از این مراحل پنجگانه نیست.
پذیرش، یک نقطه یا مسیر؟
تفاوت آسیب بینایی با بسیاری از فقدانهای دیگر که با مدل پنجمرحلهای تبیین میشوند این است که فرد دائماً با این شرایط درگیر است. این مواجهه دائمی در موقعیتهای مختلف باعث میشود که فرد همواره در مراحل پذیرش حرکت کند و شاید در یک جنبه در مرحلهای متفاوت از سایر جنبهها باشد. برای مثال کسی که به علت آسیب بینایی فرصتهای کاری زیادی را از دست داده، ممکن است دچار خشم یا افسردگی شود؛ حال آنکه وضعیت کلی آسیب بینایی را پذیرفته است. لذا لازم است هر فرد با آسیب بینایی خود را در موقعیتهای مختلف ارزیابی کند و همواره در حال تلاش برای حرکت به سمت پذیرش باشد.