گزارشی از اردوی تنکابن به میزبانی انجمن نابینایان ایران
دکتر صلاح محمدی: دبیر آموزشگاه نابینایان شهید محبی تهران
انجمن نابینایان ایران در ادامه برنامههای تفریحی فرهنگی خود برای تاریخ 28 آبان ماه تا 2 آذر 1403 یک اردوی پنج روزه به مقصد تنکابن در استان سرسبز مازندران برنامهریزی کرد و از طریق کانالهای رسمی خود به اطلاع اعضا و علاقهمندان این گونه برنامهها رساند.
ما نیز که در برنامههای مشابه قبلی انجمن شرکت کرده بودیم و از این برنامهها و اردوها خاطرات خوشی در ذهن داشتیم، بلافاصله به محض دیدن اطلاعیه به همراه یکی از دوستان گرمابه و گلستان خود ثبت نام کرده و وجه اعلام شده را واریز نمودیم.
علاقهمندان به این گونه برنامهها در اسرع وقت ثبت نام کردند و طولی نکشید که لیست اردو تکمیل شد. کاری نداشتیم جز انتظار کشیدن برای روز حرکت. روز موعود هم مانند جوی گذران عمر بشر خیلی زود از راه رسید و من و دوستم به همراه دو تن دیگر از اعضای اردو با یک دستگاه سمند صبح روز دوشنبه 28 آبان ماه تهران را به سمت تنکابن ترک کردیم.
سایر اعضای اردو نیز با یکی دو دستگاه سواری دیگر و یک اتوبوس در همان ساعت حرکت کردند. از آنجا که در این تاریخ مسیر جاده چالوس به علت پارهای تعمیرات مسدود بود، ناچار از طریق مسیرهای جایگزین مانند جاده هراز و قزوین ـ رشت خود را به تنکابن رساندیم و این تغییر مسیر کمی به طول سفر ما افزود و با خستگی بیشتر حدود ظهر خود را به اردوگاه حبیب بن مظاهر رساندیم. پس از رسیدن تمام اعضای اردو و تحویل گرفتن اتاقها، بلافاصله به سمت رستوران رفتیم و جای تمام دوستان سبز یک ماهی پلوی دبش و شمالی پز را صرف نمودیم که خستگی جاده و ماشین را از تنمان زدود. تا در فضای غذا و رستوران هستیم، جا دارد به یک نکته اشاره کنم و آن نیز کار خوب انجمن در طراحی ژتونهای غذا به خطوط بریل و بینایی بود. با این توضیح که هر برگه ژتون، برای یک وعده غذایی طراحی شده بود که بر روی آن به خط بریل نام وعده، تاریخ و در پشت آن همین اطلاعات به صورت بینایی چاپ شده بود. این کار خوب انجمن، به نظم هرچه بیشتر در برنامه غذایی اعضای اردو کمک زیادی میکرد و هر فرد بدون وابستگی به دیگران، در زمان مورد نظر به رستوران مراجعه کرده و با ارائهی ژتون مورد نظر غذای خود را دریافت میکرد. نکتهی پایانی در این خصوص اینکه هر چند ممکن است این کار ساده و کوچک به نظر برسد، اما برای کمک به استقلال افراد با آسیب بینایی نقش سازندهای ایفا میکند.
حال که از بحث تغذیه فارغ شدیم سراغ اردوگاه میرویم و مختصری در مورد آن توضیح میدهیم. اردوگاه حبیب بن مظاهر در استان مازندران، شهرستان تنکابن و شهر شیرود در حدود 14 کیلومتری تنکابن واقع شده و از اردوگاههای سازمان بهزیستی محسوب میشود که کاملاً در خط ساحل احداث شده و ضلع شمالی اردوگاه درست در لب ساحل دریای خزر قرار گرفته است. از آنجا که مراجعهکنندگان این اردوگاه عمدتاً از جامعه معلولین هستند، محیط آن تا حد زیادی برای گروههای مختلف معلولین و بسته به نیازهای آنها طراحی و مناسبسازی شده است. طوری که در تمام نقاط اردوگاه خطوط بساوایی یا برجسته برای هدایت نابینایان و رمپهای مختلف جهت تسهیل حرکت ویلچرهای معلولین به چشم میخورد؛ اما مسئلهای که معلولین به خصوص افراد با آسیب بینایی را در جهتیابی و حرکت به سمت نقاط مختلف مانند خوابگاهها، رستوران، وسایل ورزشی و غیره دچار مشکل میسازد، نحوه طراحی شکل اردوگاه است که برای افراد با آسیب بینایی کمی مبهم به نظر میرسد.
احساس میکنم اگر در ابتدای هر اردو یک نفر بینا که به محیط کاملاً آشنا باشد محیط اردوگاه را به صورت دقیق و با جزئیات برای این افراد توصیف نماید تا حد زیادی میتواند به درک فضایی آنها از محیط اردوگاه کمک کرده و ابهام نابینایان را از این محیط کاهش دهد. راه حل دیگری که میتواند در این خصوص مؤثر باشد، طراحی ماکت اردوگاه در ابعاد کوچک و قابل لمس است که در ابتدای هر اردو در اختیار افراد قرار گیرد و عناصر مهم محیطی برای آنها معرفی شود تا بتوانند تصویر روشنی از فضای اردوگاه و موقعیت عناصر محیطی موجود در آن، در ذهن داشته باشند.
از این نکات که بگذریم، همان طور که قبلاً نیز ذکر شد اردوگاه در لب ساحل واقع شده که هر فرد معلول میتواند با کمی صبر و حوصله به شکل مستقل خود را به لب دریا رسانده و از زیباییهای آن حظ وافر ببرد. در فضای اردوگاه در یکی دو قسمت وسایل ورزشی تعبیه شده است که برای ورزشکاران بسیار مطبوع به نظر میرسد، اما مشکل اینجا است که فضا و محیطی که این وسایل در آن قرار گرفتهاند به روشنی برای افراد با آسیب بینایی تفکیک نشده است. بعضی اوقات پیش میآمد که هنگام قدم زدن در محیط اردوگاه و در راستای خط ساحل، دوستان نابینا ناخواسته وارد فضای این وسایل شده و با آنها برخورد میکردند و خطر آسیب دیدن افراد نابینا در چنین فضایی کم نیست؛ که البته با انجام یک سری اقدامات کوچک از قبیل تفکیک فضاهای ورزشی و مسیر پیادهروی با استفاده از علائم لمسی و اطلاعرسانی در این خصوص قابل رفع است.
نکتهی دیگری که در خصوص امکانات اردوگاه قابل ذکر است، وجود آلاچیقها و نیمکتهای متعدد در نقاط مختلف اردوگاه است که برای استراحت و دورهمیهای دوستانه بسیار مناسب و مطبوع است. در پایان باید افزود که فضای داخلی اردوگاه بسیار سرسبز و مشجر است که زیبایی و طراوت خاصی به آن بخشیده است. طوری که در نقاط مختلف آن باغچهها و فضاهای سبز زیادی به چشم میخورد و مسیرهای پیادهروی عمدتاً از میان بلوارها و باغچهها عبور میکند. ما نیز بعدازظهر روز دوشنبه را با قدم زدن در فضای اردوگاه و استراحت در آلاچیقهای آن گذراندیم.
روز سهشنبه دل آسمان تنگ شد و چشمهای قشنگش بارانی. با اشکهای الماسگون خود به طرزی لذتبخش از مهمانان خود پذیرایی کرد و تقریباً تمام روز، باران ریز و فرحانگیزی میبارید. به همین سبب برنامههای خارج از اردوگاه عمدتاً تعطیل بود و فرصتی شد که دوستان با تشکیل گروههای دورهمی، از حضور و مصاحبت یکدیگر لذت ببرند، از دیدار دوستان قدیم محظوظ شوند و افتخار آشنایی با دوستان جدید را پیدا کنند.
در روز چهارشنبه به پیشنهاد گروهی از دوستان، راه بام رامسر و تلهکابین آن را در پیش گرفتیم و به سمت عروس شهرهای شمالی ایران حرکت کردیم. با یک دستگاه مینیبوس خود را به محوطه تلهکابین رساندیم و با تهیه بلیط آن، با استفاده از این وسیله خود را به دل جنگل و قله کوه رساندیم. تلهکابین از ساحل دریای خزر و یک فضای سرسبز رؤیایی آغاز میشود و به سمت قلههای رشته کوه البرز حرکت میکند. سوار بر کابینها از فراز شاخ و برگ انبوه درختان جنگل سرسبز و فضایی بسیار زیبا و دلربا عبور میکنیم. طوری که در راهی بسیار دلانگیز و از میان کوچههای آبی دریا و سبز جنگل با حریری از مه غلیظ، مسیری در حدود دو کیلومتر و در مدتی برابر 10 تا 12 دقیقه کابین سواری میکنیم تا به قله برسیم.
مسافری که بر کابین سوار است اگر نگاهی به زیر پای خود بیندازد، لذت مشاهده زیباییهای باغهای پرتقال و مزارع چای به خوبی در کنه وجودش میریزد. به محض پیاده شدن، از راهی با عرض نه چندان زیاد و شیب نسبتاً تند به سمت بالا حرکت میکنیم. مسیر، مفروش از برگهای خزانزده است که پاییز با سخاوت، چون فرشی ساده اما صمیمی زیر پای مهمانان خود گسترانیده است. کمی بالاتر میرویم. مسیر از زیر درختان عبور میکند. برگهای خزانزدهای که از روی آنها عبور میکردیم زیبایی و لذت زیادی به محیط و مسیر عبور میبخشید. حرکت در این فضای فرحانگیز بسیار لذتبخش و مهیج بود، چرا که بیشتر مسیر را از زیر درختان عبور میکردیم و انگار پادشاه فصلها به خدم و حشم زمرد پوش خود دستور داده بود تا برای مهمانانش طاق نصرت ببندند.
از طرف دیگر سمت راست مسیر به یک درّهی عمیق منتهی میشد که خود بر هیجان عبور از چنین مسیری میافزود. دیری نمیپاید که شیب تند به اتمام میرسد و به یک محیط مسطح وارد میشویم. سمت چپ مسیر یک کافه واقع شده بود و کمی بالاتر با استفاده از چند رشته پله میتوانستیم خود را به بام آن برسانیم و در یک فضای رؤیایی، استراحتی کرده و تنقلاتی را صرف نماییم. با نظر جمع، همین کار را هم انجام دادیم و از طریق پلهها خود را به بام کافه رساندیم و هر یک با پیش کشیدن یک صندلی جایی برای خود گرفته و در یک فضای صمیمی هر گروه به دور یک میز نشستیم و نوشیدنیهای خود را سفارش دادیم. چه لذتبخش است نوشیدن یک چایی نبات در هوایی که دریای مه آن را تنگ به آغوش کشیده، نسیم پاییزی که پوست تنت را قلقلک میدهد و درختانی که چون تماشاچیان سبزی گرداگرد تو را فرا گرفتهاند و در نهایتِ حیرت به بازی و سرنوشت بشر مینگرند؛ و چه چیزی این لحظات را شیرین چون شکلات میسازد، همصحبتی و همکلامی با دوستانی است که بالاتر از همه این عناصر طبیعی چون یک نغمهی خوش موسیقایی در جوی لحظات زندگیت جاریست و خندههای شیرینشان قند خون زندگیت را بالا میبرند.
این لحظات خوش نیز خیلی سریع میگذرند و دوباره به سمت ایستگاه تلهکابین برمیگردیم. هنوز برنامه خاتمه نیافته و نمیتوان تا اینجا بیایی و از رفتن به بام رامسر صرف نظر کنی. بام رامسر در واقع بام و یک فضای مسطح نسبتاً بزرگ است که درست روی این محوطه قرار گرفته است و باید با استفاده از یک رشته پله فلزی خود را به این نقطه برسانید. ما هم این کار را کرده و خود را به این فضای مهیج رساندیم. زمانی که بر روی بام قرار میگیرید، از این همه زیبایی که در تابلوی جادویی طبیعت به نمایش درآمده متحیر میشوید. موقعیت بام به گونهای است که با ارتفاع خود تمام عناصر طبیعی را در پایین دست به تو نمایش میدهد. طوری که بیننده حس میکند آسمان و دریا به هم پیوسته و با هم آغوشی خود سر به سر بینندگان میگذارند. از طرف دیگر دریای مه تمام جنگل را تنگ در آغوش کشیده و شما را به بزم صمیمی خود میخوانند. دوستان با گرفتن عکسهای یادگاری، سلفی، تک نفره، دو نفره و انواع دیگر عکسها، لحظات خود را جاودانه میسازند و قصد بازگشت میکنیم.
زمانی که دوباره به محوطه ایستگاه تلهکابین میرسیم، عطر و بوی بسیار خوش یک شیرینی گرم و تازه در فضا پیچیده است و شامه تمام رهگذران را قلقلک میدهد و شیرینی بدجور به دوستان چشمک میزند. یکی از دوستان تاب این همه دلبری شیرینی را نیاورده و با خرید یک بسته کلوچه گرم و تازه، از خود و دوستان پذیرایی میکند. با تلهکابین مسیر بازگشت را در پیش میگیریم و با استفاده از همان مینیبوس به سمت اردوگاه حرکت میکنیم. حدود ساعت 15 است که خود را به اردوگاه رسانده و ناهار خود را صرف میکنیم. از آنجا که شیرینی و لذت این گردش حسابی به مذاق دوستان خوش آمده است، در حین صرف ناهار، برای فردا نیز برنامه گشت در جنگلهای دالخانی را برنامهریزی میکنیم.
پس از صرف ناهار بلافاصله برای استراحت به سمت اتاقهای خود میرویم. بعدازظهر و شب آن روز نیز با دورهمیهای دوستانه، آراستن بزم موسیقایی، صرف چای و تنقلات در آلاچیقها، شوخی، سر به سر گذاشتنها، همصحبتیهای شیرین و قدم زدنهای دو نفره و چند نفره شبانه در طول خط ساحل به پایان میرسد.
روز پنجشنبهی آفتابی هم از راه میرسد و انتخاب یک جنگل نوردی در حال و هوای پاییز، عیش این روز را کامل میکند. مسافران جنگل دالخانی از قبل با همان مینیبوس دیروزی توافق کرده و با استفاده از آن، عازم جنگلهای دالخانی میشوند. گروهی دیگر از دوستان در اردوگاه مانده و عدهای دیگر به شیرود و شهر تنکابن سری میزنند.
جنگل دالخانی کجاست و چرا باید به این مقصد گردشگری جذاب رفت؟ این شاهکار مهآلود طبیعت ایران در 30 کیلومتری جنوب شرق شهر رامسر و در ارتفاع 800 متری از سطح دریا واقع شده است.
دالخانی از زیباترین و بکرترین جنگلهای ایران محسوب میشود و کوهستانی بودن آن، این شاهکار طبیعت را به یکی از محبوبترین مقاصد طبیعتگردی، جنگل نوردی، گردشگری و حتی کوهنوردی طبیعت دوستان تبدیل کرده است. این جنگل زیبا با 600 هزار مترمربع مساحت، یکی از جاذبههای نسبتاً بکر شهر رامسر به شمار میرود. دالخانی دلانگیز و رؤیایی با پوشش متراکم جنگلی و دریایی از مه غلیظ که در انتهای مسیر شما را به روستاهای ییلاقی این منطقه میرساند.
مسیر جنگلنوردی دالخانی در واقع قصهی عبور از یک دالان جنت فام است که جامهی تمدنزدگی تو را از تن بیرون آورده و تو را رختی از سبزی، لطافت و حریری از مه سپید میپوشاند که از زیر درختان متراکم عبور میکند که چون دوستانی که سالهاست همدیگر را ندیدهاند سر به هم آورده و از دو طرف مسیر سر بر روی شانههای همدیگر گذاشتهاند. پا به پای درختان تناور و دست در دست آنها که هر کدام قصهای از تاریخ کهن در سینه دارند پیش میروی. جادهای پیچ در پیچ و سحرانگیز که هر لحظه، جلوهای تازه از طبیعت بکر خود را به شما نشان میدهد و چون قماری عاشقانه از نوع طبیعت دوستی طمع میکنی تا انتها این بازی چشمنواز و دلربا را ادامه دهی.
در طول مسیر میتوانی در کلبههای چوبی و آلاچیقها توقف کوتاهی داشته باشید و با چای زغالی، آش گرم و غذاهای خوشمزهی شمالی از خود پذیرایی کنید و خاطرهای خوش از این جنگل زیبا در ذهن خود بسازید. هنرمندانی که با لنز جادویی دوربینهای خود به دنبال شکار لحظات و صحنههای بکر و طبیعی هستند، میتوانند در جنگل انبوه دالخانی از صحنههای بدیع و نفسگیر آن، که مانند یک تابلوی نقاشی جادویی که برگریزان پاییزی را در زیباترین جلوهی خود نمایش میدهد لحظات به یادماندنی و خارقالعادهای را خلق نمایند و تصاویر جاودانهای از رختهای سبز و مخملی که درختان پوشیدهاند، ثبت کرده و در این دریای مهآلود، چشم نوازترین اثر هنری خود را بیافرینند.
خلاصه اینکه زبان قاصر و قلم عاجز از توصیف این همه زیبایی است. برای تجربه و درک این همه لذت و زیبایی باید شال و کلاه کرده، گیوهها را ور کشید، کوله را بر دوش انداخته و قصد دیدار دوست نمایید تا با حس خشخش برگهای خزانزده در زیر پاهایتان هنگام قدم زدن در دل جنگل دالخانی، زیبایی و لطافت آن را جرعه جرعه در کنه وجود بریزید و از این همه طراوت و تازگی لبریز شوید.
«شنیدن کی بوَد مانند دیدن. برید از اونا بپرسید که شنیدهها را دیدن».
دوستان محظوظ از این همه زیبایی، کمی در این جنگل دلفریب قدم میزنند و در دکههای آن از خود پذیرایی میکنند. با حسی سرشار از آرامش، زیبایی، تازگی و نو شدن، به جنگل نوردی خاطرهانگیز خاتمه داده و به سمت اردوگاه برمیگردیم. بعدازظهر روز پنجشنبه نیز با دورهمی دوستانه، قدم زدن در ساحل و نشستن بر روی سنگها و صخرههای لب ساحل و لذت بردن از امواج دریا و زیباییهای آن میگذرد. پس از صرف آخرین شام، با پیشنهاد گروهی از دوستان خوش ذوق، آمفی تئاتر مجموعه را برای ساعاتی در اختیار میگیریم و با اجرای برنامههای شاد، اعم از اجرای موسیقی زنده، مسابقههای گوناگون، حرفهای شیرین چون نبات و خیلی از شیرین کاریهای دیگر، خاطرهی آخرین شب را نیز جاودانه میسازیم. پس از این برنامه نیز خیلی سریع به جمعآوری وسایل و آمادهسازی ساکها، کولهها و چمدانها میپردازیم. چون هر آغازی پایانی دارد، سفر خاطره انگیز ما نیز جمعه صبح به نقطهی پایانی خود میرسد و بلافاصله پس از صرف صبحانه به سمت تهران حرکت میکنیم.
جای سایر دوستان سبز
صلاحالدین محمدی
9/9/1403