در این شماره قصد داریم به پرورش بپردازیم و باز هم مثل همیشه پرورش یک فرد نابینا یا کمبینا را با هم بررسی کنیم که مفهوم پرورش را در چه زمینههایی میتوان به کار برد.
برای خود من همیشه واژه پرورش مکمل آموزش بوده شاید هم علت آن وجود سازمان آموزشوپرورش بوده که این انسجام را بین این دو واژه در ذهن من و شاید خیلی از افراد به وجود آورده؛ اما حقیقت آن است که در واقعیت هم این دو فرایند یعنی آموزشوپرورش با هم ارتباط نزدیکی دارند و همانطور که در شماره قبلی در مورد آموزش صحبت کردیم، پرورش هم فرایندی است که نیاز به تخصص دارد و به معنای پروراندن استعدادها و تواناییهای یک فرد است؛ پس میتوانیم بگوییم، آموزش یک فرد باید پرورش هم به دنبال داشته باشد تا فرد بتواند مهارتهایی را که در طی آموزش کسب کرده است تقویت کند و در سطح بالاتر آن مهارتهایی که در آنها استعداد دارد شکوفا شود.
برخی از افراد معتقد هستند که باید پرورش را پیش از آموزش به کار برد؛ به بیان دیگر، این افراد اعتقاد دارند که مثلاً نام وزارت آموزشوپرورش باید به پرورش و آموزش تغییر یابد؛ اما، به طور مطلق نمیتوان گفت کدام یک از دیگری مقدمتر است؛ برای مثال، در زمینه کار با کودکان نابینا و کمبینا، مصداق این واژه، پرورش حس شنوایی است که از اهمیت بالایی برخوردار است و در تمام دوران آموزش تداوم مییابد. حال به مثال دیگری بپردازیم که پیش از آموزش باید موردتوجه قرار گیرد و آن هم پرورش حس لامسه انگشتان دست است. برای آمادهکردن دانشآموز برای شروع آموزش خط بریل، در مثال اول، پرورش در طول آموزش ادامه مییابد و حتی میتوان گفت تا همیشه میتواند پرورش حس شنوایی ادامه داشته باشد؛ اما در مثال دوم، پرورش حس لامسه لزوماً باید پیش از آموزش خط بریل انجام شود. پس چنان که از این دو مثال برمیآید، نمیتوان به قطعیت گفت پرورش بر آموزش پیشی دارد یا بالعکس.
تا این جا به پرورش حواس اشاره کردیم که در افراد نابینا و کمبینا از اهمیت بالایی برخوردار است. اما بسیاری از موارد هستند که باید در پرورش آنها آموزگار و والدین توجه لازم را داشته باشند. میتوان از مهمترین آنها به عزتنفس اشاره کرد که در بهدستآوردن حس استقلال و خودشکوفایی که در شمارههای بعد به آنها اشاره خواهیم کرد تأثیر بسزایی دارد.
اگر بخواهیم به تعریف کوتاه و مختصری از عزتنفس بپردازیم میتوانیم به آن جنبه از رفتارهای فرد اشاره کنیم که فرد برای خود ارزش قائل میشود و بهاصطلاح برای خودش احترام قائل است؛ حتی میتوانیم بگوییم عزتنفس هر چه بیشتر باشد بهتر است؛ مثل سلامتی که نمیشود گفت سلامتی حد اندازه دارد. یعنی سلامتی زیادی هم چیز خوبی نیست؛ بلکه سلامتی هر چه بیشتر باشد مشخصاً بهتر خواهد بود. همین شرایط هم در عزتنفس حاکم است. پس عزتنفس هر چه بیشتر باشد فرد برای حق رأی خود و سلامت جسمانی و روانی خود ارزش قائل میشود.
در نتیجه فردی که عزتنفس خود را بهخوبی پرورش داده در زندگی تحصیلی، شغلی و عاطفی خود یک فرد موفق خواهد بود و اجازه سوءاستفاده از خود را نمیدهد و هم چنین برای حقوحقوق خود ارزش قائل میشود، این فرد همان کسی است که ما میتوانیم از او انتظار پیشرفت و استقلال را داشته باشیم و در این زمینه هیچ تفاوتی ندارد که فرد نابینا باشد یا بینا بلکه آن جنبه انسانی و فردیت است که مدنظر ماست.
حال که تا حدودی تأثیر پرورش را در یک فرد نابینا یا کمبینا موردبررسی قرار دادیم میتوانیم بگوییم که اگر این فرد بهخوبی تحت پرورش قرار نگرفته باشد، آموختههای خود را هم نمیتواند بهخوبی به کار گیرد. در یک مثال ساده که در شماره قبلی به آن اشاره کردیم، در مورد جهتیابی و حرکت با عصای سفید اگر فرد بهخوبی آموزش دیده باشد اما شنوایی خود را پرورش نداده باشد، نمیتواند بهخوبی از مهارتی که آموخته استفاده کند و حتی عکس این مورد هم صادق است؛ اگر فردی شنوایی پرورش یافتهای داشته باشد بدون دانش جهتیابی و حرکت، به نتیجه خوبی دست پیدا نخواهد کرد. همین مثال را هم میتوانید خود در مورد آموزش خط بریل و پرورش لامسه انگشتان دست مرور کنید.
در کل میتوانیم نتیجهگیری کنیم که عامل پرورش هم مانند آموزش یک فرایند است و مراحل متعددی دارد و همچنین یک فرایند مکمل برای آموزش محسوب میشود که والدین و آموزگار باید به هر دو توجه داشته باشند و در صورت تمرکز بر یکی از دیگری غافل نشوند؛ زیرا، هر مسئله آموزشی به پیشنیازهایی از جنس پرورش نیاز دارد و بالعکس، و همان طور که گفته شد این دو با هم به فرد توانایی و مهارت میبخشند و هر یک به تنهایی نتیجه موردنظر را فراهم نمیکنند.