نابینا و جامعه، خود شکوفایی

آرمین رسولی

0

«مهم نیست چه‌قدر با سرعت حرکت می‌کنی، مهم این است که متوقف نشوی».

این همان جمله‌ای بود که به نظرم رسید می‌تواند چکیده‌ تمام نکاتی باشد که در این بخش قصد دارم درباره‌ آن‌ها سخن بگویم.

گاه ما انسان‌های امروزی تصور می‌کنیم تنها در روزگار حاضر است که به مفهوم «خودشکوفایی» یا «پیشرفت» اندیشیده‌ایم؛ آن هم به دلیل دستاوردهای علمی و دانشی که امروز در اختیار داریم. اما باید دانست که خود شکوفایی مفهومی تازه نیست. شاید در گذشته با همین واژه و اصطلاح به آن اشاره نشده باشد، اما اصل آن ریشه‌ای بسیار کهن دارد. جمله‌ ارزشمندی که در آغاز نقل شد، بیش از دو هزار و پانصد سال پیش از فیلسوف نامدار چینی، کنفوسیوس، نقل شده است؛ جمله‌ای که می‌توان ساعت‌ها در مورد آن سخن گفت.

اکنون بیایید در ادامه‌ مسیر مباحث پیشین که پله‌پله تا این مرحله رسیدیم، ابتدا مفهوم خودشکوفایی را بررسی کنیم و سپس در مورد آن به گفت‌وگو بنشینیم تا به نتیجه‌ای کاربردی دست یابیم.

خودشکوفایی یعنی شناختن همه‌ توانایی‌ها و استعدادهای فردی و به‌کارگیری آن‌ها در مسیر رشد و کمال. اگر بخواهم مثالی ساده بزنم، مانند دانه‌ای است که در خاک کاشته می‌شود. این دانه با استعداد ذاتی خود ـ یعنی قابلیت روییدن و کامل شدن ـ رشد می‌کند و به گیاهی کامل بدل می‌شود. این همان خودشکوفایی است.

از روان‌شناسان برجسته‌ای که به این موضوع پرداخته، آبراهام مزلو است. او اساسی‌ترین نظریه‌ خود را در باب خودشکوفایی ارائه کرده و نیازهای انسانی را در قالب یک هرم طبقه‌بندی کرده است؛ هرمی که هدف نهایی آن رسیدن به خودشکوفایی است.

در پایه‌ هرم، ابتدایی‌ترین نیازهای انسان یعنی خوراک، پوشاک و مسکن قرار دارند. در طبقه‌ دوم، مزلو به نیاز امنیت اشاره می‌کند؛ امنیت از هر جنسی: جانی، مالی، شغلی و… .

پس از آن، نیازهای اجتماعی جای می‌گیرند؛ مانند نیاز به دوست داشتن و دوست داشته شدن، عشق و تعلق خاطر به یک گروه یا انجمن، حتی طرف‌داری از یک تیم ورزشی.

طبقه‌ چهارم به نیازهای احترام و عزت‌نفس اختصاص دارد: احساس ارزشمندی، اعتماد به نفس و برخورداری از شأن انسانی. هر طبقه پیش‌نیاز طبقه‌ بعدی است؛ به بیان دیگر، نمی‌توان ساختمانی ساخت که طبقه‌ دوم ندارد اما طبقه‌ سوم بر آن بنا شده باشد؛ بنابراین برای رسیدن به هر مرحله باید نیازهای مرحله‌ پیشین به‌خوبی تأمین شوند.

در بالاترین طبقه‌ هرم مزلو، نیاز به خودشکوفایی جای دارد. فردی که به این مرحله می‌رسد، مراحل پیشین را پشت سر گذاشته و اکنون با شناخت استعدادها و توانایی‌های خویش، مسیر رشد را آغاز می‌کند؛ درست همانند مثالی که درباره‌ دانه بیان شد.

اگر به پنج شماره‌ پیشین این مجموعه بازگردیم، درمی‌یابیم که به طور ضمنی به همین مراحل اشاره کرده‌ایم و آن‌ها را در زندگی فردی نابینا یا کم‌بینا بررسی نموده‌ایم.

بیایید بار دیگر به جمله‌ کنفوسیوس بازگردیم. این جمله در سبک زندگی ما نابینایان و کم‌بینایان به‌روشنی دیده می‌شود. در راه رفتن، مهم نیست با چه سرعتی گام برمی‌داریم، مهم این است که ادامه دهیم تا به مقصد برسیم. در تحصیل نیز همین‌گونه است؛ اهمیتی ندارد با چه سرعتی مراتب علمی را می‌پیماییم، آنچه اهمیت دارد، تداوم مسیر است. در آموزش، پرورش یا استقلال نیز چنین است؛ مهم نیست اکنون تا چه حد مستقل هستیم، مهم این است که در مسیر استقلال گام برداریم و از حرکت بازنایستیم.

هدف من از این شش شماره با عنوان «نابینا و جامعه» آن بوده است که به شرایط زندگی، توانایی‌ها و استعدادهای خود بیندیشیم و برای حرکت به سوی هدف تلاش کنیم؛ نه این‌که تنها چشم‌به‌راه باشیم تا نهاد یا سازمانی برایمان کاری انجام دهد. گاه باید چنین تصور کرد که هیچ‌کس کوچک‌ترین توجهی به آینده و دشواری‌های ما ندارد؛ در این صورت درمی‌یابیم که خود ما هستیم که باید برای ساختن آینده‌ خویش گام برداریم.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

حاصل عبارت را در کادر بنویسید. *-- بارگیری کد امنیتی --