پنهان نمیکنم! لازم باشد افتخار هم میکنم!
زهرا همت: روانشناس و آموزگار آموزش و پرورش استثنایی شهر تهران
با تشکر از همراهی و تعامل پیوسته شما با ستون آموزش و توانبخشی ماهنامه نسل مانا. بر اساس پیشنهادهای رسیده از سوی خوانندگان این سلسله نوشتهها، این ماه در نظر داریم حول محور خجالت کشیدن از آسیب بینایی، کمی حرفهای بیپرده و خودمانی بزنیم. امیدوارم مثل همیشه با نظرات و پیشنهادهای ارزندهتان ما را همراهی کنید.
برای بیشتر ما پیش آمده که دوستان و اطرافیانمان از ما پرسیدهاند: چرا افراد آسیبدیده بینایی -چه نابینا و چه کمبینا- زیاد در سطح شهر دیده نمیشوند؟ احتمالاً پاسخ بیشتر ما، عدم دسترسپذیری فضای شهری و وجود مشکلات بیشمار در رفت و آمد است که البته شایعترین دلیل عدم تمایل افراد آسیبدیده بینایی برای حضور در جامعه است؛ اما اگر با وسعت دید بیشتری به موضوع بنگریم، دلایل متنوع دیگری را برای عدم حضور آسیبدیدگان بینایی در اجتماع خواهیم یافت که شاید کمتر به آنها پرداخته شده است.
بسیاری از والدین افراد آسیبدیده بینایی با این تصور اشتباه که برای حفظ آرامش فرزند و ممانعت از مواجهه فرزندشان با سختیهای رفت و آمد، خرید کردن، انجام امور شخصی و… باید تمام کارهای فرزندشان را انجام بدهند و به اصطلاح نگذارند آب در دل او تکان بخورد، از ارائه هیچگونه خدماتی به فرزند آسیبدیده بینایی خود فروگذار نمیکنند و با فراهم کردن همهچیز و انجام تمام کارها، اصلاً نیازی برای خروج وی از منزل حس نمیکنند و جای هیچ درخواستی برای فرزند نمیگذارند. خانوادههایی که کمی روشنفکرترند، اندکی بیشتر به استقلال فرزندشان احترام میگذارند و در منزل -فقط در منزل- به فرزند آسیبدیده بینایی، اختیار انجام امور شخصی یا شاید همکاری در کارهای منزل را میدهند؛ اما اگر صحبت از مشارکت فرد با آسیب بینایی در امور خارج از منزل مثل خرید نان به میان بیاید، با خود میگویند: «مردم میگویند که خودش در خانه نشسته و این بنده خدا را با این شرایط و سختی، بیرون فرستاده.» فرزندان این خانوادهها برای ورود مستقل به جامعه، راه بسیار دشواری پیش رو دارند و چه بسا این تفکرات ناصحیح در ذهن خود ایشان هم رخنه کرده و انگیزه و جسارت حضور در میان مردم را از آنها بگیرد. اما دستهای دیگر از خانوادهها هم هستند که به استقلال فرد آسیبدیده بینایی احترام میگذارند و به او فرصت زندگی کردن و چشیدن طعم زندگی مستقل و ایفای نقش مؤثر در زندگی فردی و اجتماعی را میدهند. این گروه آخر، شایسته دریافت مدال افتخارند.
موانع و دشواریهای ناشی از دسترسناپذیری مکانها، سامانههای حملونقل و… مسئلهای انکارناپذیر است؛ اما غلبه بر این دشواریها و پیروزی بر آنهاست که ارزش محسوب میشود. هنگامیکه تقویم را ورق میزدم، با مناسبتی مواجه شدم که بسیار شگفتزدهام کرد. ماه جولای، ماه افتخار به معلولیت نامگذاری شده است و معمولاً در روز ۲۴ جولای، مراسم رژه افتخار برگزار میشود. مدتی است که اصطلاح «غرور نابینایی» یا «افتخار به نابینایی» نیز در برخی مناطق جهان و در میان افراد آسیبدیده بینایی رواج پیدا کرده است. شاید هنگامیکه برای اولینبار این اصطلاح را میشنوید، خیلی تعجب کنید و حتی با خود بگویید که مگر نابینا بودن هم افتخار دارد! مگر میشود به فقدان یک حس مهم افتخار کرد! بیشتر اطلاعات ما از محیط، از طریق حس بینایی دریافت میشود و وقتی دچار نقص بینایی باشیم، باید مدام دنبال هزار راه جایگزین برای کسب این اطلاعات بگردیم؛ پس چهطور میشود به این فقدان غرّه شد؟ اصلاً مگر میشود به نداشتن یک چیز افتخار کرد؟
متأسفانه در برخی موارد با افرادی مواجه میشویم که از آسیب بینایی خود شرمسارند و دوست دارند به هر قیمتی که شده این موضوع را از دیگران حتی همنوعان خودشان پنهان کنند. این موقعیت یک علامت سؤال بزرگ در ذهن ما میسازد: چرا؟ ما از چه چیز خجالت میکشیم؟ آیا آسیب بینایی جرم یا گناه است که از برملا شدن آن بترسیم یا خجالت بکشیم؟ نه. تنها زمانی باید خجالت کشید که این آسیب بر ما غلبه کند. تا زمانیکه شما با وجود تمام مشکلات و سختیها در جامعه نقش فعالی دارید و مانند سایر افراد، زندگی فردی و اجتماعی را میگذرانید، چیزی برای شرمساری نیست و تنها غرور و افتخار هست. میخواهم بگویم که میشود به معلولیت افتخار کرد، میشود به نابینا بودن بالید، میشود روی صندلی چرخدار نشست و با غرور سر را بالا گرفت و لبخند زد؛ اما مجدداً باید این را هم یادآوری کنم که صرف آسیب و معلولیت مایۀ افتخار نیست و چیزی که باید به آن مغرور شد و بالید، غلبه بر دشواریها و محدودیتهای ناشی از معلولیت و حرکت به سمت استقلال و فعالیت مانند سایر شهروندان در جامعه است.
متأسفانه در میان افراد آسیبدیده بینایی، افراد بسیاری هستند که زمانیکه از منزل خارج میشوند و در اجتماع حضور مییابند، تمام تلاششان را میکنند تا سایرین متوجه مسئله آسیب بینایی آنها نشوند. البته هر کدام از این افراد، برای این رفتار دلایل خاص خود را دارند و ما نیز به استدلال ایشان احترام میگذاریم؛ ولی ازجمله دلایلی که اخیراً به دفعات از همنوعان آسیبدیده بینایی میشنویم، این است که افراد جامعه وقتی از شرایط بینایی ما مطلع میشوند؛ یا شروع به شکرگزاری میکنند یا به شکل اغراقآمیزی اقدام به کمک میکنند یا سؤالهای بیشمار دربارۀ شرایط و زندگی ما میپرسند. این که عدهای با دیدن فرد با آسیب بینایی به یاد خدا و قدردانی از نعمات بیانتهای او میافتند، میتواند به این علت باشد که آنها هیچگونه اطلاعی از شرایط زندگی افراد آسیبدیده بینایی ندارند و تنها چیزی که میبینند نقص ظاهری این افراد است و از این همه راهکار و فناوریها و امکانات موجود جهت تسهیل انجام امور توسط افراد با آسیب بینایی اطلاعی ندارند. بسیاری از این افراد اصلاً نمیدانند فرد با آسیب بینایی میتواند بهتنهایی رفت و آمد کند، نمیدانند میتواند به مدرسه و دانشگاه برود و در مواردی به بالاترین مدارج علمی و جایگاه اجتماعی برسد. این ناآگاهیها در برخی موارد نیز منجر به اقدامات اغراقآمیز و ناشیانه برای کمک به فرد آسیبدیده بینایی میشود. جامعه افراد با آسیب بینایی همواره خواستار اطلاعرسانی و آگاهیبخشی و ساخت برنامههای آموزشی توسط رسانههای جمعی برای آشنا ساختن صحیح افراد جامعه با مختصات آسیب بینایی و زندگی افراد آسیبدیده بینایی بوده است. ضمن انتقاد از نبود یا کمبود چنین برنامههای آگاهیبخشی، باید بپذیریم که خود ما هم باید در آگاهیبخشی و گسترش این فرهنگ صحیح، نقشی را بر عهده بگیریم. میتوانیم از خودمان شروع کنیم و هنگامیکه فردی در خصوص شرایط آسیب بینایی خود یا اطرافیان ما کنجکاو میشود، بهجای ناراحت شدن، عصبی شدن، اخم کردن، غصه خوردن یا… ، به شکلی کاملاً منطقی و واقعگرایانه برای آشنا ساختن آن فرد با آسیب بینایی و دشواریهای ناشی از آن و همچنین امکان غلبه بر این دشواریها، توضیحات مختصر و مفیدی ارائه کنیم. قطعاً آگاهسازی حتی یک نفر، کار بسیار ارزشمندی است. چه بسا زنجیرهای شکل بگیرد و فردی که شما او را آگاه کردهاید، در جمع خانواده، دوستان یا همکارانش، این اطلاعات را منعکس کند و با همین یک جرقه کوچک، افراد زیادی به اطلاعات صحیحی از آسیب بینایی و نحوۀ برخورد و همراهی با افراد آسیبدیده بینایی دست یابند.