من قهرمان نیستم: جملهای که باید گفتنش را تمرین کنیم
زهرا همت: روانشناس و آموزگار آموزش و پرورش استثنایی شهر تهران
«من قهرمان نیستم». در روزگاری که بیشتر افراد، مشتاقانه در انتظار تعریف و تمجید دیگراناند، خواندن این جمله در وبلاگ هالی، دختر جوان نابینا، شگفتزدهمان میکند. هالی، نویسنده وبلاگ «زندگی یک دختر نابینا» در نوشتهای تحت عنوان «نمیخواهم صرفا بهخاطر معلول بودنم، منبع الهام باشم» به این موضوع پرداخته است. او در ابتدا تأکید میکند که این نوشته، نگاه شخصی خود اوست و قابل تعمیم به تمام افراد دارای معلولیت نیست و میگوید که در شرایط گوناگونی جملاتی از این دست که «شما قهرمان هستی و الهامبخشی و ما از دیدن تو انرژی و انگیزه میگیریم و…» را از دیگران شنیده است. دیگران معمولاً با دیدن زندگی روزمره فرد آسیبدیده بینایی، دست به تعریف و تمجید و تشویق او میزنند و فرد نابینا یا کمبینا را بهخاطر انجام دادن کارهایی مثل تحصیل در دانشگاه و دریافت مدارج علمی، انجام وظایف شغلی، یا حتی اموری مانند استفاده از عصای سفید، بهتنهایی بیرون رفتن، پوشیدن لباس تمیز و مرتب، آشپزی، نظافت منزل و… میستایند. میدانیم که کنار آمدن با برخی محدودیتهای ناشی از آسیب بینایی دشوار است و فرد با آسیب بینایی باید برای انجام برخی کارهایی که برای سایرین بسیار ساده است، تلاش زیادی کند و ابزارها و ترفندهای متنوعی را بهکار گیرد؛ اما مقابله با این محدودیتها و روزمرگیهای زندگی نمیتواند از فرد آسیبدیده بینایی یک قهرمان بسازد. این به معنی نادیده گرفتن تلاش یک فرد نابینا یا کمبینا برای زندگی مستقلانه نیست و میتوان گفت که این تلاشها فرد را قهرمان و منبع الهامی برای سایر اعضای جامعه نمیکند؛ بلکه تنها از او یک انسان میسازد؛ انسانی که با غلبه بر مشکلات و محدودیتها، زندگی میکند.
هالی اشاره میکند که در زمان شنیدن جملات تحسینآمیز دیگران، معمولاً لبخند میزند و تشکر میکند؛ زیرا نمیتواند واکنش دیگری نشان دهد؛ اما در ذهن او این پرسش میچرخد که من چه کار خاصی انجام دادهام که قهرمان باشم یا در نگاه دیگران فردی الهامبخش جلوه کنم؟ الهامبخش[1] بودن اینگونه تعریف میشود: موفقیت بسیار و غلبه بر دشواریها به شکلی که دیگران از عهده آن برنیایند و آرزو کنند که مانند آن فرد باشند. علاوهبر این، افراد قهرمان و الهامبخش، بسیار برجسته و شجاع هستند و این شجاعت موجب تداوم تلاششان برای دستیابی به موفقیتهاست.
هالی خود را از چند جهت از این افراد برجسته جدا میکند. او معتقد است که صرفاً داشتن تحصیلات دانشگاهی، انجام وظایف شغلی و رابطه عاشقانه از او یک قهرمان نمیسازد؛ زیرا همۀ اینها امور معمول زندگی هستند و نمیتوانند معیار مناسبی برای ارزیابی موفقیت افراد باشند و تلاش برای داشتن یک زندگی معمولی و رسیدن به اهداف تعیینشده، تنها از او یک انسان میسازد نه یک منبع الهام. بهعلاوه، وی اظهار میدارد که شجاعت لازم برای قهرمان بودن را ندارد و نمیخواهد صرفا به علت معلولیتش منبع الهام قلمداد شود.
هیچگاه یک فرد فاقد معلولیت را صرفاً بهخاطر این که از خانه بیرون میرود، از خیابان رد میشود، غذا میپزد و لباسها را میشوید و اتو میکند، تحسین نمیکنیم. اینها همه امور روزمره زندگی هستند که هر کسی به شکلی انجام میدهد و اصلاً چیز خارقالعادهای نیستند. در مورد افراد دارای معلولیت نیز همینگونه است و روزمرگیهای زندگی از کسی قهرمان نمیسازد. اگر اینگونه باشد، همه الهامبخشیم و اصطلاح الهامبخشی، معنی و مفهوم خود را از دست میدهد. البته این که افراد بدون معلولیت تصور کنند که فرد دارای معلولیتی که امور زندگی روزمره را بدون وابستگی به دیگران انجام میدهد قهرمان و الهامبخش است، خیلی هم دور از ذهن نیست؛ زیرا آنها معمولاً نمیتوانند تصور کنند که اگر روزی در شرایط فرد دارای معلولیت قرار بگیرند، از عهده انجام امور روزمره زندگی برمیآیند یا نه!
یکی از خواستههای مهم جامعه افراد دارای معلولیت، همواره اطلاعرسانی و آگاهیبخشی جامعه و آشنا ساختن افراد با پدیده معلولیت و محدودیتها و توانمندیهای این قشر است. گذشته از اینکه رسانههای جمعی و نهادهای مرتبط نقش پررنگی در این آموزش و آگاهیبخشی ندارند و انجام این مهم را تنها به مناسبتهای خاصی مانند روز جهانی ایمنی عصای سفید و روز جهانی افراد دارای معلولیت موکول میکنند، کیفیت ساخت چنین برنامههایی و میزان اثربخشی آنها در رسیدن به هدف مهم آگاهسازی جامعه بسیار حائز اهمیت و شایسته بررسی است. این برنامهها معمولاً با هدف آگاهیبخشی جامعه، یکی از افراد دارای معلولیت را به برنامه خود دعوت میکنند و در برخی موارد مستندی کوتاه از زندگی او تهیه میکنند. تا اینجای کار همه چیز خوب و منطقی به نظر میرسد؛ اما مشکل درست از جایی شروع میشود که این برنامهها از همۀ میهمانانشان بهعنوان افراد موفق و برجسته یاد میکنند. در بسیاری از موارد، میهمانان برنامهها افرادی کاملاً معمولی هستند که تحصیلات دانشگاهی دارند، شغلی یافتهاند، ازدواج کردهاند و فرزندی دارند؛ اما برنامه تلویزیونی یا رادیویی، در مصاحبه با آنان از اصطلاح نابینایان موفق استفاده میکنند و مستندی کوتاه از زندگی روزمره آنها شامل رفت و آمد، حضور در کلاس و محل کار، مراوده با همکلاسیها و همکاران، آشپزی کردن، غذا خوردن، نظافت منزل و… پخش میشود. چنین برنامههایی بیش از آنکه رسالت آموزش و آگاهیبخشی را انجام دهند، مخاطبان را دچار اشتباه میکنند. به این صورت که بینندگان، فرد دارای معلولیت حاضر در برنامه را یک قهرمان در نظر میگیرند و دچار این تصور اشتباه میشوند که توانمندیهای بهنمایشگذاشتهشده، مختص گروه کوچکی از افراد دارای معلولیت است و سایر افرادی که به برنامه تلویزیونی راه نیافتهاند و از نظر برنامهسازان موفق محسوب نشدهاند، توانایی انجام این کارهای ساده و گذران زندگی روزمره را ندارند و به این ترتیب، بهجای معرفی صحیح ابعاد معلولیت، جامعه به اشتباه میافتد و این یعنی ما و فرهنگسازان، دست در دست یکدیگر، مسیر را برعکس میپیماییم.
چقدر خوب است که ما افراد دارای معلولیت مثل هالی باشیم! مثل او جرئت داشته باشیم و در باد تعریف و تمجیدهای پوچ نخوابیم و هنگامی که با فرد یا گروهی روبهرو میشویم که به دلیل استقلال در رفت و آمد و مواردی از این دست، شروع به تحسین و قهرمانسازی میکنند، یادمان بیاید که با پذیرفتن این تعریف و تمجیدها افتخاری نصیبمان نمیشود و همواره باید در مسیر فرهنگسازی درست و معرفی صحیح چهره معلولیت به جامعه تلاش کنیم. خوب است که تأثیرگذاران جامعه افراد دارای معلولیت، هنگام حضور در برنامههای تلویزیونی و مشارکت در همایشها، مصاحبهها و… به رسالت مهم فرهنگسازی توجه داشته باشند و فراموش نکنند که هدف از قبول زحمت مشارکت در چنین برنامههایی، آموزش و فرهنگسازی است. برنامهسازان همواره تلاش میکنند با چاشنی احساسات، مخاطبان بیشتری را جذب برنامههایشان کنند ولی ما افراد دارای معلولیت که فرهنگسازی از مطالبات همیشگیمان بوده است، نباید در این دام بیفتیم و از هدف فرهنگسازی دور شویم. فراموش نکنیم که پذیرش ستایشهای بیاساس دیگران، از ما قهرمانی دروغین میسازد؛ قهرمانی که با عصای سفیدش از منزل خارج میشود و به محل کارش میرود یا قهرمانی که منزل را نظافت میکند و آشپزی میکند و به تکالیف مدرسه فرزندش رسیدگی میکند. وظیفه همۀ ما اعضای جامعه افراد دارای معلولیت این است که به جامعه بگوییم که اکثر افراد دارای معلولیت با توجه به فرهنگ و فناوریهای امروز، از مرحله مدیریت امور روزمره زندگی گذشتهاند و هر یک به شکلی و با آموزشهای خاص و بهکارگیری ابزارهایی، به سطحی از استقلال در زندگی رسیدهاند و پس از ایجاد این تصویر صحیح در ذهن افراد جامعه، به معرفی قهرمانان راستین دارای معلولیت بپردازیم. در جامعه افراد دارای معلولیت، کم نیستند. قهرمانان ورزشی، هنرمندان برجسته، نخبگان علمی و… که با معرفی آنان، به جامعه فخر میفروشیم.
[1]. Inspirational