یک داستان در یک نگاه
کیمیاگرِ کویر
بادهای گرم یزد، خاک سرخ کویر را تا پشت پنجرههای کاهگلی خانه لیلا میکشاند. دختر هفدهسالهای با چشمانی به رنگ طلای غروب و موهای آغشته به عطر گلهای محمدی. جسور بود و بیپروا، و شور کشف حقیقت در رگهایش جریان داشت. پدربزرگش…