داستان کوتاه ، روزهای خاکستری
ساعت ۴ بعدازظهر بود که باد گرم، پنجرههای فلزی خانه محمدرضا را به لرزه درآورد. تلویزیون از حملات موشکی اسرائیل به شهرهای ایران گزارش میداد. پدرش با چهرهای درهمرفته، کیف سیاه کوچکی را بست و گفت:
«از فردا و هنگام حملات هوایی به…