از جلو، نظام
ای وای! باز هم سر صف رسیدم. قدمهایم را به سمت دفتر مدرسه تند میکنم تا بچهها متوجه آمدنم نشوند. اما هوش و حواسشان همه جا هست، الا صف و داد و هوارهای خانم ناظم. «آرشیدا، آیناز، زینب! برگردین تو صف. مگه با شما نیستم؟» از جلو... نظام!…