مرور برچسب

نابینای سنگی

همسفر با کوله‌گرد رها، نامه هفتم: کنشگری خلاقانه یا حماقت تنش‌آفرین

نزدیک به پونزده روز طول کشید تا توان نوشتن این نامه رو پیدا کنم. از همون شب ماجرای اسفند ماه به خودم گفتم باید درباره‌اش بنویسم تا بتونم ازش خلاص بشم. وقتی می‌خواستم اسمی هم براش پیدا کنم یاد انیمیشن پت و مت افتادم. این دو همسایه همیشه…

همسفر با کوله‌گرد رها، نامۀ سوم: نابینای سنگی در دل سایه‌ها

سایۀ خیال ساعت ده شبه و بااینکه همۀ دوست‌های جدیدم رفتن، روی لبۀ باغچۀ کنار در ورودی خانه هنرمندان که تعطیل شده، نشستم. با پشتم شاخه و برگ شمشاد‌های کاشته شده رو احساس می‌کنم. هوا دیگه کمی داغی و دم تابستون رو داره. ذهنم درگیر اینه که تو…