مرور برچسب

یک داستان

یک داستان، در یک نگاه آن چند شیرینی

با مریم برای خرید رفته بودیم. جلوی یک سوپرمارکت،  گفت باید شیر بخرم. دستم را گرفت و  کنار دیوار مغازه برد تا آنجا بایستم و خودش وارد مغازه شد. هوا داشت تاریک می‌شد. در پیاده‌رو، عابران رفت‌وآمد می‌کردند. صدای ماشین‌ها و ویراژ…