تازههای کتاب صوتی
رقیه شفیعی: کارشناس بخش نابینایان نهاد کتابخانههای عمومی ایلام
در ادامه، فهرستی از جدیدترین کتابهایی که جهت استفادۀ افراد با آسیب بینایی به زیور صوت آراسته شدهاند، در موضوعاتی چون سرگذشت، رمان، سفرنامه، روانشناسی و… تقدیم اهل مطالعه میگردد.
* «گردشگری در دسترس (سازگاری شهری برای گردشگران دارای معلولیت و سالمندان)» نوشتۀ علی عباسی را سازمان فرهنگیتفریحی شهر اصفهان سال ۱۳۹۹ در ۱۸۶ صفحه تقدیم علاقهمندان کرده است.
این کتاب که با تأکید بر گردشگران دارای معلولیت و سالمندان نگاشته شده، دسترسپذیری گردشگری را در چارچوب مدلهای نظری، کنوانسیونها و استانداردهای بینالمللی میکاود و با مقایسۀ تطبیقی اصفهان، بارسلون و کوالالامپور، سعی دارد از وضعیت عاملهای دسترسپذیری، تحلیلی مقایسهای بهدست دهد. کتاب در چهار فصل تدوین شده: فصل اول به مبانی نظری و بررسی تاریخی موضوع میپردازد. فصل دوم حقوق افراد معلول را موردبررسی قرار میدهد و گردشگری در دسترس، زمینههای تاریخی و حقوقی حق دسترسی به گردشگری، قوانین و دستورالعملها را بیان میکند. فصل سوم شباهتها و تفاوتهای گردشگری در دسترس به لحاظ کمی و کیفی در اصفهان، بارسلون و کوالالامپور را موردتوجه قرار میدهد. در فصل چهارم هم مسئلۀ گردشگری در شهر اصفهان را واکاوی میکند.
* «الفبا و جنایت» اثر آگاتا کریستی با ترجمۀ محمد قصاع را نشر مهر سال ۱۳۷۴ در ۲۷۸ صفحه به چاپ رسانده است.
قاتلی زنجیرهای سه نفر را در سه شهر مختلف به قتل میرساند: «آلیس اشر» در شهر آندور همپشایر، «بتی برنارد» از شهر بکسیل – ان – هیل و سومین نفر «سرکارمیل کلارک» از شهر چرچستون. قاتل قبل از هر قتل به پوآرو نامه میدهد و هر بار شخص دیگری را بهجای شخص معرفیشده به قتل میرساند. دراینبین، شخصی هم که گمان میرود روانی است، دراینرابطه دستگیر میشود؛ ولی پوآرو معتقد است که وی قاتل نبوده و در نهایت فرد دیگری را دستگیر میکند.
* «ذهن زیبا تصمیمگیری هوشمندانه در زندگی، کسبوکار و کشورداری» نوشتۀ مجتبی لشکر بلوکی و وحید شامخی را نشر رسا سال ۱۳۹۶ در ۲۸۸ صفحه منتشر کرده است.
مطالعۀ این کتاب، شبیه یک سفر است. سفری به پیچوخمهای ذهن. اصلاً تابهحال میدانستید که آگاهی نحسی میآورد. دیوارهای ذهنی حتی از دیوارهای فیزیکی بلندترند. ممکن است تحلیل زیاد فلجمان کند! بسیاری از تصمیمات ما را مسخ میکنند. بدون آنکه بدانیم، خیلی وقتها تصمیماتمان تنها حاصل هفت ثانیه تفکر است و نه بیشتر و… این کتاب در فصول کوتاه تنظیم شده است. به زبانی روان، همراه با تجویزهای راهبردی. در ابتدا «تحلیل هوشمندانه» بررسی میشود؛ اینکه چرا و کجا ذهن انسان فریب میخورد و چه میتوان کرد. سپس، راهکارهای گرفتن یک تصمیم هوشمندانه بیان میشود. در ادامه، سرمایهگذاری هوشمندانه و اینکه پول، زمان، توان و اعتبارمان را چگونه و کجا خرج کنیم، توضیح داده میشود. در پایان زندگی هوشمندانه و اینکه چگونه فردی باهوشتر، خوشفکرتر و کم خطاتر باشیم، شرح داده میشود.
* «سفر عشق به سلطان ساوالان» اثر ر.اعتمادی را نشر شادان سال ۱۳۹۷ در ۳۱۰ صفحه روانۀ بازار کرده است.
عبور از مراحل زندگی برای اهل دل حکایتی است شنیدنی؛ بهویژه که سیاق آن مبتنی بر عرفان ایرانی باشد و در قالب قصهای دلنشین و عاشقانه بیان شود. داستان هفت شهر عشق و قصۀ سیمرغ را بسیاری شنیدهاند. حالا اما روایتی دیگر و امروزی از این شاهکار قدیم و ادبی را با قلم نویسندۀ معاصر و محبوب سه نسل میخوانیم که بسیاری در چند دهه با سیاق نوشتار او آشنا هستند. نویسندهای که شهره است به توصیف عواطف انسانی با لطیفترین بیان ممکن تا جایی که قصه، خواننده را لحظهای رها نمیکند. پس همراه شویم در بیان بهروزشده از ماجراها و اتفاقاتی که در این قصه بر قهرمان امروزی او گذشته تا سرانجام کار و رسیدن «سیمرغ» به «سیمرغ».
* «ظلمات سپید سفر اکتشافی هنری برزلی به قطب جنوب.» تألیف دیوید گرن با ترجمۀ علی نصراللهی را نشر مهرگانخرد سال ۱۳۹۸ در ۹۹ صفحه به چاپ رسانده است.
کتاب ماجرای سفر واقعی هنری ورزلی را شرح میدهد؛ وی افسر ۵۶ساله و بازنشستۀ ارتش بریتانیا است که از او بهعنوان یکی از بزرگترین و الهامبخشترین کاشفان قطب در طول تاریخ یاد میشود. او سه بار به قطب جنوب سفر کرد که این کتاب روایت سفر او در سال ۲۰۱۵ است. روایت مبارزۀ جسمی و روحی که گاه فراتر از توان بشر است. هر سفر او سرشار از ماجراهای اعجابانگیز است. هنری ورزلی در سرویس ویژۀ نیروی هوایی ۳ ارتش خدمت میکرد که یک واحد کماندویی مشهور بود. او همچنین مجسمهساز، بوکسور، عکاسی که عکسهای سفرهایش را بهدقت ثبت میکرد، مجموعهدار کتابهای نایاب و نقشههای قدیمی و فسیل، مورخ آماتور و در کل تحتتأثیر کاریزمای ارنست شَکِلتون، از نخستین کاشفان قارۀ جنوبگان بود.
* «تویی که سرزمینت اینجا نیست» اثر محمدآصف سلطانزاده را نشر آگه سال ۱۳۸۷ در ۲۱۶ صفحه روانۀ بازار کرده است.
کتاب مشتمل بر هشت داستان با عناوینی چون: تویی که سرزمینت اینجا نیست، دیداربهقیامت، یکه سرباز، داکتر حسن، کابوس این سالها، عروسی دره قافزار، قصیده جستوجو و جانان خرابات است. فضای بیشتر داستانهای این مجموعه شهرهای جنگزدۀ افغانستان در جریان جنگهای داخلی آن کشور است و روایت خونبار و وحشتناکی که راوی از آن فضا ارائه میکند، سند جامعهشناختی مهمی است از وضعیت داخلی افغانستان طی این سالها.
* «خنده خورشید اشک ماه» اثر رضا جولایی را نشر چشمه سال ۱۴۰۰ در ۳۲۲ صفحه تقدیم رماندوستان کرده است.
کتاب، قصۀ پرماجرای سرقت جواهرات، یکی از مهمترین روزهای تاریخ ایران را محور اثر تازه خود کرده است. روز به توپ بستن مجلس به سرکردگی لیاخوف، افسر گارد قزاق. قصۀ جولایی از این روز، دوم تیر ۱۲۸۷ خورشیدی، آغاز میشود؛ یومالتوپ. چند دزد اجیر میشوند تا از خانهای اشرافی بهدوراز هیاهوی مرکز شهر یک اتومبیل را بدزدند که در زیرزمین خانۀ انبوهی شیء گرانقیمت مییابند. آنها بخشی از یک نقشۀ بسیار عجیب هستند. از سویی کنسولگریها در حال ارسال اخبار نابودی مجلس هستند و روسها سرمست از پیروزی، از سویی دیگر اعدامها آغاز و آدمها پنهان شدهاند و این سرقت شاید یک اتفاق جزئی باشد؛ اما … جولایی، با ساختاری معماگونه و گرهزدن تاریخ رسمی با تاریخ شخصی، یک رمان نفسگیر نوشته؛ رمانی که داستان یک زمان گمشده است.
* «رنج و التیام در سوگواری و داغدیدگی» نوشته ج.ویلیام وردن با ترجمۀ محمد قائد را انتشارات فرهنگ نشر نو سال ۱۴۰۰ در ۲۹۳ صفحه منتشر کرده است.
گاه این سؤال پیش میآید که در یک ضایعه، کدام فرد بیشترین ضربه را خورده است؟ گاه سوگواری به دلایل متعدد ناتمام میماند. تجربه نشان داده که ماتم فیصلهنیافته با گذشت زمان پیچیدهتر میشود و بهندرت پیش میآید که فرد بار دیگر در شرایطی قرار گیرد که بتواند آزادانه و برخوردار از مصونیتهایی که جامعه برای سوگواران قائل شود، هر اندازه میل دارد مویه کند. هدف این کتاب کمک به دستدرکاران بهداشت روانی برای بهتر درککردن پدیدۀ پیچیده مصیبتدیدگی است؛ تا از این رهگذر بتوانند به سوگواران کمک کنند غم خویش را به شیوۀ سالم پشتسر بگذارند.
* «چراغهای روشن شهر (خاطرات زهره فرهادی)» به قلم فائزه ساسانیخواه را نشر سورۀ مهر سال ۱۳۹۸ در ۵۴۳ صفحه تقدیم دوستداران کتابهای سرگذشت کرده است.
کتاب شرح خاطرات زهره فرهادی از دختران اهل خرمشهر در زمان جنگ ایران و عراق است. آهسته و بیصدا از پلههای آهنی بالا رفتم. از پشتبام روی دیوار آشپزخانه رفتم که یک متر کوتاهتر از دیوار پشتبام بود. از آنجا ارتفاع تقریباً دو متری را پریدم توی کوچه. چادرم خاکی شده بود. تکانش دادم و با سرعت دویدم. با سرعتی تندتر از وقتی که با بچههای همسایه و محله مسابقه میگذاشتیم و اغلب اوقات برنده میشدم. همینطور که میدویدم برمیگشتم. پشتسرم را نگاه میکردم تا بابا دنبالم نباشد. هیچکس توی محله نبود و هیچ صدایی جز صدای انفجار نمیآمد.
شما میتوانید برای دریافت کتابهای این فهرست و سایر کتابهای ضبطشده، با کارشناسان نابینای نهاد کتابخانههای عمومی در سراسر کشور تماس بگیرید.