ما و بهزیستی و آش شله‌قلمکار

نویسنده: یخ نکنی نمکدون

0

یکی از نقاط قوت سازمان بهزیستی در یک سال اخیر، که بیش از سال‌های گذشته توجهات را به خود جلب کرده، تصمیمات و اقدامات سراسر کارشناسی‌شدۀ این سازمان در انجام مسؤولیت‌های خود در قبال جامعۀ هدف است. به‌واقع ما خودمان در این چند وقت اخیر به شدت از این‌همه آگاهی و درایت غافلگیر شدیم و به‌همین‌دلیل تصمیم گرفتیم با توجه به همزمانی این قلم‌فرسایی‌مان با هفتۀ بهزیستی، مرور کوتاهی داشته باشیم بر بارزترین تصمیم کارشناسی‌شدۀ بهزیستی و در ادامه پیشنهاداتی چند خدمت دوستان ارائه کنیم برای رفاه حال مددجو‌جماعت. البته که خدمت دوستان درس پس می‌دهیم.

تعطیلی روزنامۀ ایران سپید، به یک چالش بزرگ بین نابینایان و متولیان این روزنامه تبدیل شده بود که با مداخلۀ به‌موقع سازمان بهزیستی به یک گشایش مبارک ختم شد. ماجرا از این قرار است که وقتی بهزیستی در ایران سپید را تخته‌شده دید، بر‌آن شد که برای نابینایان کاری صورت دهد کارستان. این شد که جلسه‌ای ترتیب داد با مسؤولین مؤسسۀ ایران و مدیر روابط عمومی بهزیستی و دیگر دوستان. چندی بعد از این جلسۀ پربرکت، ناگهان اعلام شد که ایران سپید دوباره کارش را شروع کرده و آن هم چه شروع‌کردنی!

از ویژگی‌های مثبت بازنشر ایران سپید، می‌توان به پادکستی اشاره کرد که هر روز منتشر می‌شود و در حد یک بخش خبری رادیو پیام است و در آن یکی‌ دو خبر به سمع و نظر نابینا‌جماعت می‌رسد. البته اگر دوستان در فاصلۀ بین دو پادکست تا روز بعد چند ترانه و چند آگهی رب گوجه‌فرنگی و کولر گازی هم پخش کنند، که دیگر خود خود رادیو پیام می‌شود و می‌توانند به پیام سپید تغییر نام دهند.

نکتۀ مثبت دیگر ماجرا این است که نسخۀ بریل روزنامۀ ایران سپید، به‌جای انتشار روزانه، هر هفته و به‌جای بیست صفحه، تنها در دوازده صفحه منتشر می‌شود و فقط خبر‌های مهم در این روزنامه که هفته‌ای یک‌بار منتشر می‌شود، چاپ می‌گردد. همین‌جا باید به مؤسسۀ ایران بابت این تصمیم بسیار درست و کارشناسی‌شده تبریک گفت؛ چراکه با چاپ هفتگی ایران سپید و آن هم در دوازده صفحه، هم نابینایان باز هم به ایران سپیدشان می‌رسند و هم این دوستان به یارانۀ کاغذشان. این خود نشان می‌دهد که دولت دارد به قولش در زمینۀ حذف کاغذ از انجام امور مختلف عمل می‌کند و مثل سایر تصمیماتش، باز هم از معلولین همیشه‌در‌صحنه آغاز کرده. رئیس محترم بهزیستی هم در این جلسه با این موضوع هیچ مخالفتی نکرده و تازه به این هم فکر کرده که اگر روزی بخواهد ایران سپید را مثل یک اثر گران‌بها روی سرش بگذارد، ایران سپید دوازده‌صفحه‌ای سبک‌تر از نسخۀ بیست‌صفحه‌ای آن است و یک‌وقت خدای‌نکرده به بازوان زحمتکش ایشان آسیب نخواهد رسید و خطر ضربۀ مغزی هم منتفیست؛ ضمن آنکه ایشان نیم‌نگاهی هم به صرفه‌جویی در مصرف کاغذ و کمک به عدم قطع درختان داشته‌اند که نشان‌دهندۀ روح لطیف و طبیعت‌دوست ایشان است. به‌خصوص که طبق گفتۀ مخاطبین روزنامه، کاور پلاستیکی روزنامه هم حذف شده که بیشتر به طبیعت خدمت کرده باشند.

از جمله نکات مثبت دیگر ایران سپید، نداشتن تحریریه است. چه کاریست که پنجاه نفر را دور هم جمع کنیم و کلی بهشان پول بدهیم که چند خبر تهیه کنند و اسمش را بگذارند روزنامه که هفته‌ای یک بار هم چاپ شود؛ در‌صورتی‌که همین کار را یکی دو نفر هم می‌توانند بکنند! فوقش روخوانی از روی چند خبر برای پادکست‌ها و چاپ بعضی‌هایشان در روزنامۀ هفتگی‌شان است دیگر! به‌هر‌حال وعدۀ کوچک کردن دولت باید از یک جا شروع شود! اینکه سایت ایران سپید هم به‌روزرسانی نمی‌شود، کاملاً‍ در راستای تصمیمات کارشناسی‌شدۀ دوستان است؛ چرا که این عزیزان معتقدند که خوانندگان ایران سپید، باید اخبار را از طریق پادکست‌ها و روز‌هفته‌نامۀ ایران سپید دنبال کنند تا وفاداری‌شان را به این نماد فرهنگی نابینایان اثبات کرده باشند.

ما همینجا از تمام حاضران در آن جلسۀ تاریخی، به‌خصوص مسؤولین بهزیستی به‌خاطر این دستاورد و خروجی بزرگ که باعث حفظ یک دستاورد فرهنگی بزرگ شد، نهایت تشکر را داریم؛ به‌همین‌خاطر، از‌آنجا‌که فضا را در بهزیستی مبتنی بر کار کارشناسی‌شده می‌دانیم، پیشنهاداتی در زمینه‌های مختلف ارائه می‌کنیم که امید است منجر به گشایشی در زندگی جامعۀ هدف گردد.

در بحث مجاب کردن دستگاه‌های دولتی به رعایت قانون سه‌ درصد استخدام معلولین، پیشنهاد می‌کنیم که به تولید معلول در این سازمان‌ها پرداخته شود؛ یعنی شاغلان در این سازمان‌ها را دچار معلولیتی خفیف کنید و برایشان پرونده تشکیل دهید تا تعدادشان به حد نساب سه درصد برسد. به‌این‌ترتیب آن سازمان دیگر از استخدام معلولین جدید معاف می‌شود. حتی می‌توان پیشنهاد کرد که در بین پذیرفته‌شدگان در آزمون‌ها هم تعدادی را به این شکل دچار معلولیت کرد که مشکل عدم جذب معلولین در آزمون‌ها هم حل شود. فقط معلولیت مورد نظر خیلی جدی نباشد که بار مالی در آینده برای خود سازمان در زمینۀ حمایت از فرد مورد‌نظر به همراه نداشته باشد؛ همین‌که گوشۀ ناخن انگشت کوچک پای چپشان کمی آسیب ببیند، کار راه می‌افتد.

دو دست که در یکی از آنها کاردستی خانه و در دیگری چند کلید استدر زمینۀ تأمین مسکن معلولین، توصیه می‌کنیم معلولین شدید و خیلی شدید را با معلولین متوسط و خفیف هم‌خانه کنید. به‌این‌ترتیب به‌جای اعطای دو مسکن به دو معلول، به هر دوی آنها یک مسکن داده‌اید. حتی اگر هر دو متأهل باشند و همسرشان هم معلول باشد، به چهار معلول یک مسکن داده‌اید که کلی هزینه و بودجه این وسط صرفه‌جویی می‌شود. نکتۀ مثبت دیگر این طرح این است که معلولین خفیف همیار معلولین شدید می‌شوند و کلی هزینه‌های سازمان در رابطه با تأمین تجهیزات توانبخشی معلولین کاهش می‌یابد. مثلاً یک خانوادۀ کم‌بینا را با یک خانوادۀ نابینا هم‌خانه کنید. به‌این‌شکل آن کم‌بینا به کار آن نابینا می‌آید و هردو صاحبخانه هم شده‌اند. فقط باید در این زمینه با دقت و وسواس کافی عمل شود تا اجرای این طرح از نظر شرعی به مشکل نخورد؛ چرا‌که شاعر در این رابطه فرموده:

مردی گفتن، زنی گفتن، شرمی و حیایی گفتن، چقده تو ناقلایی.

با توجه به علاقۀ رئیس سازمان بهزیستی به استارت‌آپ‌ها، یک پیشنهاد درجه یک به ذهنمان رسید. ایشان می‌توانند استارت‌آپی تأسیس کنند و معلولین حرکتی که ویلچر برقی دارند را عضو آن کنند. بعد برای ویلچر‌های آنان ترک‌بندی طراحی و رویشان نصب شود و در این استارت‌آپ به معلولین دیگر سرویس حمل و نقل ارائه شود. مثلاً یک معلول در این استارت‌آپ مثل اسنپ درخواست سرویس کند و معلول راننده با ویلچر برقی خود سرویس را قبول می‌کند. بعدش به مبدأ می‌رود و مسافر را ترک ویلچر خود سوار می‌کند و به مقصد می‌رساند. البته کرایۀ مختصری هم می‌تواند بگیرد؛ ولی بخش عمدۀ حمایت مالی را خود بهزیستی باید صورت دهد. حتی اگر مسافری خودش ویلچر دستی داشت، راننده می‌تواند او را بکسل کند و به مقصد برساند.

به همین راحتی، این‌جانب پیشنهاداتی در هفتۀ بهزیستی ارائه کردم که می‌تواند مشکل اشتغال، مسکن، ازدواج، تجهیزات توانبخشی و حمل و نقل و مناسب‌سازی مبلمان شهری برای معلولین را به‌طور ریشه‌ای حل کند. امیدواریم مسؤولین بهزیستی، مثل سابق به پیشنهادات سازنده روی خوش نشان دهند. اگر هم مایل بودند، می‌توانند از ما دعوت کنند تا در یک نشست کارشناسی، پیشنهادهایمان را به‌صورت مفصل‌تر برایشان تشریح کنیم. فقط اگر امکانش هست، ساعت جلسات بین 12 تا 14 باشد؛ چرا‌که به‌جز چای و میوه و شیرینی، ما برای آنکه مغزمان بهتر کار کند، به غذای کافی هم نیاز داریم و خیلی از ایده‌های سازندۀ ما سر سفرۀ ناهار به ذهنمان می‌رسند. هزینۀ رفت و آمد هم اگر پرداخت شود که دیگر عالی می‌شود. اگر وجهی هم بابت ایده‌های مفیدمان به حسابمان واریز شود که دیگر باید فوراً از خوشحالی به یک دکتر قلب کار‌بلد مراجعه کنیم که یک‌وقت خدای‌نکرده یک استعداد در این مملکت به ناحق سوخت نشود.

امیدواریم با همکاری بنده و سازمان بهزیستی، در هفتۀ بهزیستی خبر‌های خوبی دریافت کرده باشید.

امضا: یخ نکنی نمکدون

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

حاصل عبارت را در کادر بنویسید. *-- بارگیری کد امنیتی --