همراهان عزیز! یکی از مواردی که سبب پایداری یک موقعیت مطلوب میشود، حفظ تعادل در آن موقعیت است؛ چه زمانی که راحتی و خوشاقبالی به سراغ ما میآید و چه زمانی که موانع یکی پس از دیگری رخ نشان میدهند. اگر بهخاطر داشته باشید، در یکی از شمارههای همین نشریه به چگونگی تعامل میان دانشجویان پرداختیم؛ به اینکه افراد نابینا باید مهارت خود را در زمینهای که به آن علاقهمند هستند، به قدری بالا ببرند تا قادر باشند در همین زمینه به دیگران کمک کنند؛ چرا که خواه ناخواه، در طول زمان تحصیل در دانشگاه و خوابگاه جهت ضبط کتابها و جزوههای درسی، مسیریابی، سرعت بخشیدن به اموری که حتی به آن امر تسلط هم دارند، به کمک سایرین احتیاج پیدا میکنند.
افزایش توانمندی در زمینهای که مورد علاقه ماست، بیآنکه منتظر برآورده شدن نیازهایمان از سوی سازمانهای مرتبط باشیم، منجر به تسلط ما در آن مهارت میشود. وقتی تسلط ما در کاری بالا باشد، شروع به انتقال آن مهارت به دیگران میکنیم؛ گاهی با نوشتن کتاب، گاهی با تولید یک محصول، گاهی هم با ارائه خدمات مثل ترجمه و تدریس.
با مرتضی مصدق، مدرس و مترجم زبانهای انگلیسی، عربی و کُردی به گفتوگو مینشینیم. او نابیناست و پانزده سال است که با همسرش که بیناست، در یکی از شهرهای شمالی کشور (کردکوی) در استان گلستان زندگی میکند. او پس از گذراندن دوره ابتدایی در مدرسه استثنایی، از دوره راهنمایی به آموزشگاه ویژه افراد نابینا (شهید محبی) در تهران رفته و در همانجا مقطع دبیرستان را به پایان رسانده و در نهایت از دانشگاه تهران در رشته ادبیات انگلیسی فارغالتحصیل شده است. علاوه بر تدریسهای خصوصی که از دوران حضور در دانشگاه به آن پرداخته است، تدریس در مؤسسههای سفیر، افق و ایرانیان را هم در کارنامه حرفهای خود دارد.
در بخشی از صحبتهایش می گوید: «تعدادی از افراد که به آنها آموزش دادهام، خود به آموزش و یا ترجمه مشغول هستند. وقتی به مؤسسهای برای تدریس مراجعه میکنم، به پشتوانه دانشی که دارم، همه چیز را شفاف بیان میکنم. بهعنوانمثال به آنها میگویم که من نمیتوانم روی تخته بنویسم؛ اما نیاز است که در کلاس مانیتوری باشد تا زبانآموزان مطالب تایپشده مرا ببینند».
او که مدرک زبان انگلیسی را پیش از ورود به دانشگاه از کانون زبان ایران دریافت کرده است، در بخشی از صحبتهایش به موانعی که بر سر راهش وجود داشته، اشاره میکند؛ موانعی که گاهی با کمی تغییر برطرف شدهاند و گاهی هم چارهای جز پذیرش باقی نگذاشتهاند. مدیر کانون زبان دانش، ایشان را تحسین می کند؛ اما به دلیل نابینا بودن، از تدریس او در کانون استقبال نمیکند. درعوض پس از سالها تدریس، مؤسسه دیگری از او برای آموزش زبان دعوت میکند؛ حتی اگر نخواهد برگههای امتحانی را تصحیح کند. این اعتبار را ذرهذره در تعامل با کسانی به دست آورده است که زمانی برای آموزش زبان از او درس گرفتهاند.
مرتضی 27 سال است که تدریس میکند. با توجه به اینکه در سالهای نخست آزمونهای مداد کاغذی بیشتر رایج بود، او به کمک یکی از زبانآموزان ردهبالا و مورداعتماد به تصحیح برگهها میپرداخت تا اینکه بعد از آموختن کامپیوتر و همچنین فراگیر شدن آموزش آنلاین، از همین امکان برای مکاتبات کلاسی استفاده میکند. او که در تمام این سالها به زبانآموزان بینا درس داده است، میگوید چند سالی است که آموزش به افراد نابینا را هم شروع کرده است.
درباره تدریس زبان عربی میپرسم. او از طریق مطالعه کتابهای درسی و همچنین کتابها و منابع آموزشی که از سوریه و عراق دریافت میکرد، با عربی فصیح آشنا شده است؛ اما عشق به زبانآموزی سبب شده تا به همین مقدار بسنده نکند و از طریق دوستی با افراد عربزبان به تکلم عربی شامات نیز مسلط شود؛ همان زبانی که مردم سوریه، لبنان، فلسطین و… به آن سخن میگویند. آشنایی با یک همکار اهل کویت در مؤسسه سفیر او را بر آن میدارد که فرصت را غنیمت شِمُرَد و اطلاعات لازم را از همکارش دریافت کند؛ اطلاعاتی که سبب بالا رفتن کیفیت زبان محاورهای عربی در ایشان میشود.
در اینباره میگوید: «روزی در یکی از پاساژهای تهران با دوستی مشغول گشتوگذار بودیم. به خیال اینکه کسی در اینجا عربی نمیداند، برای دوستم شعری را به زبان عربی خواندم؛ شعری که در آن نکته جالبی نهفته بود. بلافاصله صدای خندهای را شنیدم. وقتی از پاساژ بیرون میرفتیم، نگهبان از ما خواست تا سری به دفتر رئیس پاساژ بزنیم. ما هم متعجب و کنجکاو در زدیم و وارد شدیم. دختر رئیس پاساژ خود را معرفی کرد و گفت که مسئولیت اداره پاساژ را بر عهده دارد؛ در دبی بزرگ شده است و تاکنون در ایران با کسی مواجه نشده که اینچنین به زبان عربی شامات صحبت کند. آنجا بود که صاحب آن صدای خنده را شناختم. اتفاقی که بعد از آن رخ داد، این بود که من در تقویت زبان فارسی به او کمک کردم؛ او نیز مرا به مؤسسهای معرفی کرد که به یک معلم آشنا به زبان عربی شامات نیاز داشت».
مرتضی بیش از هر چیز از ترجمه شفاهی لذت میبرَد و در همین زمینه بارها از او دعوت به همکاری شده است. در سال 2014 برای چند کمپانی کشور عراق به چهار زبان کُردی، عربی، انگلیسی و فارسی کار ترجمه انجام داده است. چندی پیش هم یک گروه برنامهساز از تلویزیونk24 اربیل عراق به ایران آمد و از زندگی ایشان مستندی تهیه نمود.
ایشان در طول تمام صحبتهایش اشاره به آن دارد که همواره سعی داشته حد وسط را نگه دارد. اگر در یک کلاس حضوری کسی با تحکم از او نمرهای را خواسته که حقش نبوده، او را از کلاس به بیرون فرستاده است و زمانی که همان فرد از او عذرخواهی میکند او را مورد بخشش قرار میدهد؛ یا زمانی که فردی در کلاس رفتاری غیرمعمول داشته، با این تصور که استاد قادر به دیدن این صحنه نیست، او را غافلگیر کرده و از او توضیح خواسته است. اینها سبب نشده از بلندهمتی خود بکاهد. زمانی هم که مؤسسههای مختلف برای همکاری در ترجمه و تدریس و یا تهیه مستند برایش پیغام فرستادهاند، در حد توان با آنها همکاری نموده است و هرگز تلاش نکرده خود را بیش از آن چه هست بنمایاند.
او در پایان از ملکه ریاضی ایران، مریم میرزاخانی، یاد میکند که در اوج شکوفایی و درد، فروتن و مقتدر بود. ما نیز ضمن قدردانی از حضور آقای مصدق در این گفتوگو، آرزو میکنیم همچنان در راهی که به آن عشق میورزند، آموختن و آموزش دادن و صد البته ترجمه شفاهی، بلند همت و ثابتقدم بمانند.
با سپاس از شما خواننده و شنونده گرامی، روزهایتان پر از شوق زندگی!