راستش را بخواهید، این روزها برای این همه برای غیرتکراری که همه میدانیم، خیلی طنزمان نمیآید. درواقع نمکمان تلخ شده و حتی یخهایمان هم آب شده؛ اما آمدیم که باشیم. باشد که بازگردند روزهای روشن سرزمین من که مدتیست با آنها خداحافظی کردهایم.
ازآنجاکه در حال دندهعقب رفتن با سرعت نور به سمت چند دهۀ پیش هستیم، خواستیم راهکارهایی به شما پیشنهاد کنیم که بتوانید در عصر تکنولوژی، بدون آن نیز از پس اموراتتان برآیید.
قدم اولی که باید بردارید این است که تلفن همراه پیشرفتۀ خود را هرقدر هم که برای خریدش پیاده شدهاید، در خوشبینانهترین حالت یک نوکیای 1100 تصور کنید و در همین حد از نامبرده انتظار داشته باشید.
در مرحلهی بعد، لپتاپ یا کامپیوتر پرسرعت خود با اینترنت آنچنانیش را فراموش کنید و اینترنت دایلآپ را بهعنوان یک اینترنت با سرعت نور تصور کنید.
حال که از نظر روانی کاملاً ذهنتان آمادهی پذیرش شرایط جدید شد، میتوانید راهکارهایی را اتخاذ کنید که با بهکاربردن آنها، در همان پیچ اول زندگی بدون تکنولوژی زمینگیر نشوید.
مهمترین مسئله در این روزها، اخذ تاکسی اینترنتی برای رفتن به مقصد موردنظر است. در حال حاضر عوامل مختلفی باید دست به دست هم دهند که شما به هدف خود برسید. داشتن اینترنت از سوی شما، داشتن اینترنت از سوی راننده، شلوغ نبودن و امن بودن خیابانها و… که معمولاً یکی از اجزای این پازل در جای خود نیست که شما به هدفتان برسید. پس بدون امتحان کردن این راه، به فکر چارهای دیگر باشید. ما به شما توصیه میکنیم که در صورت امکان بیخیال ماجرا شوید و نروید. اگر نمیشود، آژانس بگیرید که آن هم این روزها چون کاسبی کساد شده، به این راحتیها گیر نمیآید. پس یا به هر شکل تاکسی تلفنی یا بیسیم یا امثال اینها را پیدا کنید، یا بروید لب خیابان و عصای مبارک را در هوا چرخانده و سعی کنید دربست بگیرید.
قدم بعدی دادن آدرس است. البته این دادن آدرس فقط برای ماشین گرفتن نیست؛ برای رفتن سر قرار یا دادن آدرس به مهمان و امثال این امور را هم شامل میشود. دیگر خبری از موقعیت مکانی و این سوسولبازیها نیست. یا باید به آدرس پستی بسنده کنید یا اینکه در بهترین حالت میتوانید بگویید برایتان کروکی مقصد را بکشند و به شما بدهند و شما هم آن را به راننده بدهید تا شاید بتوانید از این راه به هدف خود برسید. اگر هم خواستید آدرسی به کسی بدهید که نزد شما بیاید، بگویید برود یک نقشۀ تهران از دکۀ روزنامهفروشی بگیرد و از روی آن محل قرارش با شما را پیدا کند. البته اگر قراری با کسی دارید، میتوانید مثل پیشینیان که تلفنهای عمومی را ملاک محل قرار در نظر میگرفتند، به دلیل نبود این تلفنها در زمان حال در سطح شهر، دستگاههای عابربانک را بهعنوان محل قرار در نظر بگیرید. در کل سخت نگیرید که زندگی دو روز است و گویا ما در شب بین این دو روز قرار گرفتهایم و نگران نباشید؛ اندکی صبر، سحر نزدیک است.
اما خرید اینترنتی هم یکی دیگر از چالشهای این روزهای ما شده. اولاً که این خریدهای اینترنتی خیلی هم درست و حسابی نبودند؛ یک چیزی سفارش میدادیم و چیز دیگری تحویل میگرفتیم. ولی باز هم کارمان راه میافتاد. اما حالا باید بلند شوید و بروید بیرون و مغازهای، فروشگاهی، چیزی پیدا کنید و خریدتان را انجام دهید. شاید با این کار کمی اضافهوزنتان کمتر شود و به تندرستی کمی نزدیکتر شوید. اما اگر باز هم اصرار داشتید که برای خرید بیرون نروید، باید شمارۀ مغازهای، فروشگاهی، چیزی پیدا کنید و تلفنی سفارش دهید و بخواهید که آن را با پیکی، چیزی برایتان بفرستد. که گرفتن همان پیک هم باز مشکلات بند گذشتۀ این نوشته را به همراه دارد. حتی شما در انتقال پول آن هم مشکل خواهید داشت. اما اگر پیک خریدتان را آورد، بر ترک وی سوار گردید و خود را نزد دستگاه عابربانک یا خود بانک برسانید و پول نقد را تهیه کنید و به دست پیک بدهید تا به فروشگاه مورد نظر ببرد و در نتیجه شما آخرش هم از خانه بیرون خواهید رفت. پس چه کاریست! تسلیم شوید و تن دهید به تقدیر که از قدیم گفتهاند: تو ساده دل کندی ولی راهی به جز تقدیر نیست.
اما میرسیم به جای قشنگ قصه و آن هم صحبتهای عاشقانهی عموماً یواشکیست. اصلاً این تکنولوژی آنقدر همه چیز را ساده کرده بود که دیگر آن روابط عاشقانۀ گذشته دیگر داشت به خاطرهها میپیوست که به لطف مسئولین، این مشکل هم در قرن جدید حل شد. البته برای حل این مشکل زیاد لازم نیست در زمان سفر کنید و حدود پانزده سال برگشت به عقب کافیست. شما میتوانید با پیامک به راحتی با شریک عشقی خود در ارتباط باشید و در مواقعی که پا بدهد، حتی تلفنی هم با هم حرف بزنید. به شرطی که برادر شما یا طرف مقابل سرش گرم باشد و نخود سیاه خیلی در دسترسش نباشد. اما دیگر از مکالمۀ تصویری و قربان صدقۀ ریخت و قیافۀ یکدیگر رفتن خبری نیست و برای این مسائل باید قرار حضوری بگذارید که دیگر در مورد چم و خم آن در بالا به قدر کافی صحبت شد. در کل نگران نباشید که باز هم میتوانید عاشق باشید و اگر هم طرف مقابل بهانه آورد، بد به دلتان راه ندهید؛ چراکه تمام این حرفها بهانه است و از قضا بهانههای عاشقانه هم هست.
حالا اینها را ولش کنید. ما این همه نوشتیم و تجارب گرانبهای یک دهۀ شصتی را رایگان ریختیم وسط این سفره که شما نوش جان کنید؛ اما ناگهان خودمان این سؤال برایمان پیش آمد که این مطلب قرار است چگونه به دستتان برسد که بخوانیدش! اصلاً این سرمدی و هاشمی، فکرنکرده فقط میگویند بنویس، بنویس، بنویس. خوب ما نوشتیم؛ با کبوتر نامهبر آیا باید مطلبمان به دست خواننده برسد؟! البته ما پیشنهاد میکنیم مثل سابق، همه قدم در راه بگذاریم و به کتابخانههای نابینایان برویم و آنجا نسخۀ صوتی و بریل نسل مانا را امانت بگیریم و بخوانیم و دوباره برگردانیمشان. فقط انصافاً نپیچانید و برشان گردانید. بهعنوان زیردستی و سفره و دستمال جهت گردگیری هم ازشان استفاده نکنید. خدا را خوش نمیآید ما بنشینیم با لوح و قلم این همه برای شما بنویسیم، بعد نوشتههایمان را بدهیم پیک ببرد بدهد به هاشمی و او هم تصحیح کند و داسش را بر بخشهایی از آن فرود آورد و بعد بدهد سرمدی آن را صحافی کند و بدهد خانم همت با ضبط صوت سونی چهل سال پیش تبدیل به صوت کند و برگرداند به سرمدی و او بدهد به پست برساند به دست مشترکین و بعد شما اینگونه رفتار کنید.
در کل مدتیست داروهای اصل به دستمان نمیرسد و متأسفانه تقلبیش زیاد شده. بههمینخاطر گاهی پیش میآید که اینگونه شود که ما به این روز بیفتیم و هذیان بگوییم. پس بهتر است دیگر ادامه ندهیم و به قول دوستان، جمع کنیم و برویم. فقط در پایان این شعر تقدیم به شما:
خدایا! ایزدِ یکتا! ز عرشِ کبریا بنگر
به کامِ کس نمیگردد دگر این چرخِ بازیگر
نه جان نه جانانی، نه عشق و ایمانی، که نورِ حق در دل افروزَد
نه کفرِ انسان را، امیدِ پایانی، جهان در این آتش میسوزد
امضا: یخ نکنی نمکدون.