دفاع شخصی، امنیت و آسیب بینایی
زهرا همت: روانشناس و آموزگار آموزش و پرورش استثنایی شهر تهران
بیشتر ما هنگامی که اصطلاح دفاع شخصی را میشنویم، در ذهن تصور میکنیم که دفاع شخصی یک فعالیت کاملاً فیزیکی و مجموعهای از تکنیکها و مهارتها برای مقابله با آسیبهای جسمانی است؛ اما محافظت از سلامت روان و حفظ آرامش در برابر آزارهای روانی نیز از جوانب بسیار مهم دفاع شخصی است که متأسفانه بیشتر ما هیچگونه توجهی به آن نداریم.
در جامعهای زندگی میکنیم که مهربانی و ترحم بهگونهای با هم درآمیختهاند و در بیشتر مواقع از همدیگر قابل تفکیک نیستند و نمیتوانیم حدس بزنیم که فردی که در خیابان به سمت ما میآید و برای عبور به ما کمک میکند، مهربانی را به نمایش میگذارد یا خیر. ازاینگذشته در بیشتر مواردی که فردی برای کمک و همراهی فرد نابینا پیشقدم میشود، او هیچ نیازی به کمک ندارد و همراهی او باعث اخلال در جهتیابی و حرکت است و حتی برایش آزاردهنده است و موارد بسیار کمی هست که فرد آسیبدیده بینایی واقعاً به کمک دیگران نیازمند میشود. به دلیل عدم اطلاعرسانی و معرفی درست و واقعبینانه پدیده معلولیت و آموزش صحیح جامعه، مردم اغلب تصور میکنند که افراد با آسیب بینایی هیچگونه تواناییای ندارند و برای انجام سادهترین کارها به دیگران وابستهاند و با همین تصور ناگهان به فرد با آسیب بینایی نزدیک میشوند و بدون هیچ صحبتی، دست یا عصای او را میگیرند و میکشند و به سویی میبرند. این کار برای فرد آسیبدیده بینایی بسیار ناراحتکننده است و حتی موجب ترس و بههمخوردن تمرکز او میشود. این کار برای فرد نابینا، هم مخاطرات فیزیکی و هم آزردگیهای روانی را به همراه دارد. هنگامی که فرد آسیبدیده بینایی با همراهی شخص دیگری از خیابان عبور میکند، عملاً نمیتواند از خودش در مقابل خطرات محافظت کند و این به معنای عدم امنیت جسمانی است و در جایی که فرد بهتنهایی و بدون کمک دیگری میتواند از خیابان بگذرد، این همراهیها آزردگی روانی را در پی خواهد داشت. بنابراین به نظر میرسد که درگیر تعارف و رودربایستی بودن، خوب نیست و فرد آسیبدیده بینایی باید گاهی بهخاطر حفظ سلامت جسمانی و آرامش روانی خودش، بتواند با صراحت نه بگوید و کمکهای دیگران را نپذیرد. یک تمرین ساده این است که هر روز صبح که لباس میپوشید و آماده بیرون رفتن میشوید، با خود این جمله را تکرار کنید: «ممنون از محبت شما؛ ولی من الآن به کمک نیاز ندارم».
اغلب کسانی که با آسیب بینایی متولد نشده و بعدها دچار این آسیب شدهاند، تصور میکنند که چون قبل از آسیب بینایی، بیشتر اطلاعات محیطی را از طریق دیدن دریافت میکردهاند، حالا دیگر نمیتوانند متوجه جزئیات محیط شوند و بدون کمک دیگران قادر به انجام هیچ کاری نیستند؛ اما این افراد باید بدانند که با پرورش سایر حواس و یادگیری مهارتهایی، میتوانند از عهده بسیاری از کارها برآیند. فرد آسیبدیده بینایی یاد میگیرد که نقش پررنگتری به حواس دیگر (شنوایی، لامسه، بویایی و چشایی) بدهد. برای مثال، هنگامی که فرد با آسیب بینایی در خیابانی پیادهروی میکند، با شنیدن صدای بلند دیگران متوجه درگیری در آن جهت میشود یا با استشمام بوی دود، متوجه خطر آتشسوزی میشود. هرقدر فرد آسیبدیده بینایی حواسش را بهتر پرورش داده باشد، زودتر متوجه موانع و مخاطرات احتمالی میشود و بهموقع مسیر مناسبتری برای عبور انتخاب میکند. بنابراین میتوان گفت که افراد آسیبدیده بینایی، با پرورش حواس و یادگیری تکنیکهای لازم میتوانند به اندازه سایر شهروندان ایمنی داشته باشند.
افراد آسیبدیده بینایی باید مهارتهای مناسب شرایط گوناگون را بیاموزند. برای مثال، یکی از چالشهای بزرگ افراد با آسیب بینایی، حضور در پایانههای اتوبوسرانی و پیدا کردن ایستگاه اتوبوس موردنظر و سوار شدن و پیاده شدن در مقصد است. این پایانهها معمولاً مکانهای بزرگی هستند و دارای نشانههای جهتیابی کمی هستند و افراد آسیبدیده بینایی باید بهخوبی با این مکانها آشنا شوند تا بتوانند راحتتر تردد کنند. یکی دیگر از معضلات استفاده از حملونقل عمومی که البته فقط مختص افراد با آسیب بینایی نیست و همه مردم با آن مواجهاند، سرقت در پایانهها و اتوبوسهاست. نیک میدانیم که استفاده از عصا و محافظت از کیف و تلفن همراه و سایر وسایل بهطور همزمان، کار دشواری است و افراد لازم است مهارتهای حفاظتی مناسب را برای این موقعیتها خوب بیاموزند و تمرین کنند؛ اما خطرناکترین موقعیتی که فرد با آسیب بینایی ممکن است در آن قرار بگیرد، زمانی است که تصور میکند باید بهخاطر اجتناب از نگاههای دیگران، عصا به دست نگیرد. این کار میتواند مخاطرات بسیار زیادی را برای فرد آسیبدیده بینایی همراه داشته باشد؛ چراکه بسیاری از اطلاعات محیطی بهکمک عصای سفید دریافت میشود و عصا میتواند امنیت زیادی برای فرد تأمین کند؛ اما فرد با آسیب بینایی با تصوری اشتباه، هم خود را از چنین امنیتی محروم میکند و هم کار جهتیابی و حرکت را نیز بر خود دشوار میسازد. فردی که با عصای سفید حرکت میکند، معمولاً سرش را بالا میگیرد و در نظر دیگران دارای اعتماد به نفس است؛ ولی فردی که بدون عصا راه میرود، معمولاً برای دقت بیشتر و تعیین مسیر مناسبتر، سرش را پایین میاندازد و فردی مضطرب و فاقد اعتمادبهنفس به نظر میآید. اشخاصی که بهتازگی دچار آسیب بینایی شدهاند، معمولاً اعتماد بهنفس کافی را برای استفاده از عصای سفید ندارند و باید تمرینات بسیاری انجام دهند تا بتوانند بهراحتی و با اعتمادبهنفس و اطمینان خاطر از عصای سفید استفاده کنند و از امنیت حاصل از این کار بهرهمند شوند.
با این تفاصیل اکنون میدانیم که افراد آسیبدیده بینایی باید مهارتهایی را برای محافظت جسمانی و روانی خود بیاموزند و تمرین کنند. مهمترین این مهارتها، جهتیابی و حرکت و بهکارگیری صحیح عصای سفید است. تکنیکهای جهتیابی و حرکت و بههمراه داشتن عصای سفید میتواند نقش بسیار پررنگی در دریافت اطلاعات محیطی و تأمین ایمنی فیزیکی فرد آسیبدیده بینایی داشته باشد. در اهمیت استفاده از عصای سفید هرچه بگوییم کم گفتهایم. علاوهبراین، افراد آسیبدیده بینایی باید مهارتهای محافظت روانی را نیز بهخوبی بیاموزند و تمرین کنند. هنگامی که فرد آسیبدیده بینایی انتخاب میکند که بهجای در خانه ماندن یا وابستگی به اطرافیان، با اتکا به مهارتهای جهتیابی و حرکت و استفاده از عصای سفید زندگی مستقلانهای داشته باشد، ضروری است که جایگاه نگاهها و صحبتها و اظهار نظرهای رهگذران کوچه و بازار را در زندگی خود کمرنگ کند و ضمن حفظ آرامش خود، تلاش کند هر زمانی که نیازی به کمک و راهنمایی دیگران ندارد، بهراحتی به پیشنهادهای کمک، جواب منفی بدهد و با این کار هم امنیت جسمانی و هم امنیت روانی را برای خود تأمین کند.