خیلی وقت بود که هوای سفر به دیار آذریهای خونگرم را در سر داشتم و به دنبال بهانه و تعطیلاتی بودم که این رویای شیرین را تحقق بخشم. چه فرصتی بهتر از تعطیلات عید فطر و چه بهانهای معقولتر از گذراندن این ایام خجسته در این دیار زیبا و تاریخی.
در ابتدا قصد داشتم تا با استفاده از قطار، سری به تبریز عزیز بزنم و چشم و دل را از زیباییها و آثار تاریخی و فرهنگی این دیار کهن سیراب سازم؛ اما سعادت با بنده یار بود و بلیت قطار گیرم نیامد و همین باعث شد با گرفتن یک سواری دربست و در اختیار، با مبلغی معقول، برنامه را به دیدار از تبریز و اردبیل تغییر دهم.
خیلی زود ساعت حرکت فرا رسید و همراه با خانواده، ساعت 4 صبح پنج شنبه 31 فروردینماه 1402 رهسپار زادگاه ستارخان و باقرخان شدیم. خنکای نسیم فروردین باعث شد که مسیر در آرامش و راحتی طی گردد. با عبور از استانهای البرز، قزوین و زنجان خود را در ساعت 10 صبح به تبریز رساندیم. تنها مسئلهای که قدری بنده را آزار داد، بیخوابی شب قبل بود که مرا کمی کسل کرده بود. پس از ورود به تبریز، بلافاصله به سمت محل اقامت خویش، که با تلاش حسن دستگیرزاده عزیز، دوست تبریزی من، هماهنگ شده بود، حرکت کردیم و پس از استقرار در هتل و گرفتن یک دوش سریع، وقت را از دست ندادیم و به سمت پارک مینیاتور تبریز که در انتهای محل اقامتمان بود، حرکت کردیم.
در این پارک، ماکتها و مدلهای مینیاتوری آثار و ابنیه تاریخی و فرهنگی تبریز واقع شده و بهویژه اگر زمان کمی برای بازدید از شهر داشته باشید، ماکتهای این پارک به شما کمک میکند تا محلهای مورد نظر خود را برای بازدید در فرصت محدود، گزینش نمایید. تنها مسئلهای که کمی مسافر را دلسرد میکند، عدم معرفی و تابلوگذاری بر روی ماکتهاست که اگر آشنایی قبلیای با آثار تبریز نداشته باشید، تشخیص ماکتها و انتسابشان به آثار واقعی، برایتان مشکل خواهد شد.
پس از خروج از این پارک، بلافاصله به سمت موزه آذربایجان حرکت کردیم. با پرداخت مبلغ ناچیزی معادل 50.000 ریال برای هر نفر، وارد دنیایی شدیم که سیر کاروان تمدن انسان را بر تابلوی موزه نمایش میداد؛ موزهای که آثار باستانی، اشیا و ابزار سنگی و فلزی مردمان قدیم و حتی اسکلت دو تن از همان مردمان را به نمایش گذاشته است. در طبقه دوم این موزه، شاهد برخی از خردهریزهای تاریخی مانند مهرهای اشخاص و پادشاهان هستیم و در حیاط آن سنگ قبرهای نوشتهدار در معرض تماشای گردشگران قرار گرفته است. بهمحض خاتمه بازدید موزه، از آن خارج شدیم و از سمت چپ پیادهرو به طرف مسجد کبود رفتیم که چند قدم پایینتر و پس از بوستان خاقانی قرار گرفته است. بوستان خاقانی، درواقع پارک باصفاییست که مابین موزه آذربایجان و مسجد کبود قرار گرفته است و محل مناسبی جهت استراحت مسافر پس از بازدید موزه و مسجد به شمار میرود.
مسجد کبود یکی از آثار مشهور تبریز است که دارای قدمتی بیش از 555 سال است. ساخت آن را به یکی از حکام قراقیونلوها به نام سلطان جهانشاه در سال 845 شمسی نسبت دادهاند. در قسمت جنوبی مسجد، سردابه کوچکی وجود دارد که در آن دو قبر واقع شده که احتمال میدهند که سلطان جهانشاه و همسرش خاتونجان بیگم در آنها دفن شده باشند. این بنا در اصل، امارت مظفریه است که بعدها به خاطر کاشیهای آبی زیادی که در آن به کار رفته، به مسجد کبود شهرت یافته است. در پایه ستونهای مسجد، محفظههای کوچکی وجود دارند. گمان میرود از این محفظهها برای جاکفشی نمازگزاران استفاده میشده است.
پدیده جالبی که بهمحض ورود به صحن مسجد، گردشگر را متوجه خود میسازد، هوای بسیار خنکی است که روح مسافر خسته و گرمازده را تازگی غریبی میبخشد.
پس از اتمام بازدید این اثر تاریخی باشکوه، به سمت بازار سرپوشیده تبریز حرکت کردیم که بزرگترین بازار سرپوشیده جهان به شمار میرود؛ بازاری که از قدیمالایام محل عرضه انواع کالاهای گوناگون بوده و مکانی برای تجارت بازرگانان بزرگ و تجار پرتلاش به شمار میرفته است. وسعت زیاد و بزرگی بازار تبریز و همچنین محدودیت زمانی ما باعث شد تا به بازدید بخشی از آن اکتفا کنیم و یکیدو جفت کفش از کفشهای چرمی تولید تبریز بخریم.
سپس با تاریک شدن هوا، به سمت اقامتگاه خود مراجعت کردیم. برنامه صبح روز بعد، بازدید از موزه صوت و موسیقی تبریز بود که با در بسته آن مواجه شدیم. ازآنجاکه این موزه به صورت شخصی اداره میشود، ساعات بازدید آن گاهی دیر و زود میشود. ما نیز پس از کمی قدم زدن در اطراف، مجدداً مراجعه کردیم که با استقبال و گشادهرویی جناب آقای سجادی، متولی آن مواجه شدیم. در اینجا هم با پرداخت مبلغ بسیار کمی، همان 50.000 ریال برای هر نفر، وارد دنیای سازها و آلات موسیقی شدیم که زمانی در دستان صاحبان هنرمند خود به ناله در آمده، چه نغمهها و چه نواها که سر نداده بودند؛ عاشقانی که با نوشش این الحان آسمانی به سما درنیامده، چه دلهایی که با شنیدن صدای آنها عاشق نشده و چه چشمانی که با شنیدن آنها ابری و گریان نشده بودند؛ سازهایی که هر کدام قصه غریبی در سینه داشتند و هر کدام فصلی از شادیها و غمهای انسانها را روایت میکرد.
این مجموعه فقط شامل سازهای نفیس و گرانبها نیست؛ در این موزه ابزارهای صوتی از قبیل ضبط صوتها، تلوزیونهای قدیمی، تلفنهای هندلی، رادیوهای نفتی و ابزارهایی که در قدیم مردم را از وقایع شاد و غمگین باخبر میساختند، نگهداری میشود.
گوش از این همه قصه ناگفتۀ سازها سیر نشده که ناچار دل از موزه موسیقی و صوت و محیط سنتی، حیاط باصفا و بوستانفام آن میکنیم و به سمت مقبرةالشعرا رهسپار میشویم. قبل از خروج از موزه صوت و موسیقی، متولی هنرمند آن، جناب آقای سجادی، لطف را در حق بنده به کمال رساند و با هدیه یک جلد کتاب موسیقی نفیس که حاصل دسترنج خود بود، حسابی ما را شرمنده ساخت و حب خود را در دل ما انداخت.
حال که از سرای ابدی سازها خارج میشویم، به سمت فضایی حرکت میکنیم که محفل ابدی فرهیختگان جاودان و نامیرای این مرز و بوم است.
مجموعه مقبرةالشعرا که حدود 400 تن از شعرا، عارفان و اندیشمندان در آن دفن شدهاند، محلی است که با تفکر در آن و مهمانان ابدیاش پی میبریم که برای ساخت کریستال ادب، دانش، فرهنگ، تاریخ و تمدن این سرزمین چه افرادی که خون دلها نخوردهاند و عمر گرانبها را بر سر ترقی این سرزمین و دانش و تمدن آن ننهادهاند.
البته سعادت با ما یار نبود و مجموعه در حال بازسازی و مرمت بود و بههمیندلیل موفق به بازدید فضای اصلی مقبرةالشعرا نشدیم و فقط به بازدید مجسمه تنی چند از ساکنان ابدی این مجموعه، از جمله استاد شهریار و انوری ابیوردی اکتفا کردیم.
حقیقتاً که فرصت کم دوروزه برای درک و دریافت آثار تاریخی، فرهنگی، ادبی، طبیعی و تمدنی تبریز کهن، بسیار کم است. بهرهمند شدن از این همه عظمت، مستلزم زمان کافی و برنامهای دقیق است که به دیدار این همه آثار و ابنیه تاریخی و فرهنگی رفت تا قصۀ نهفته هرکدام را با گوش جان شنید و شهد شیرین داستان هر کدام را با فراغ بال نوشید.
طبق برنامه، زمان ما برای بازدید از تبریز به اتمام رسید و باید هر چه زودتر به سمت اردبیل حرکت میکردیم. حدود ساعت 13 است که از تبریز خارج میشویم و به سمت بستانآباد حرکت میکنیم تا از طریق این شهر و سرعین خود را به اردبیل برسانیم. در بستانآباد توقف کوتاهی میکنیم و در یک پارک باصفا ناهار خود را در یک آلاچیق صرف و بلافاصله حرکت میکنیم. حدود ساعت 17 است که به سرعین میرسیم. اولین کاری که میکنیم، رفتن به سراغ یکی از استخرهای آب گرم این شهر است که آب آن از چشمههای آب گرم طبیعی سرعین تأمین میشود. خستگی را با قرارگیری در این آب گرم و طبیعی، از تن بیرون میکنیم؛ اما استخر مطابق با قوانین ایام تعطیل، بسیار شلوغ و پرازدحام است و معطلی در صف خرید بلیت، انتظار برای تعویض رختها و منتظر شدن برای دوش خالی جهت دوش گرفتن قبل از ورود به استخر و همچنین شلوغی بیشازحد فضای داخل استخر، همه و همه باعث شد که از این تفریح ورزشیدرمانی، لذت زیادی نبریم. بیش از یک ساعت در این فضای شلوغ دوام نمیآوریم و عطای آن را به لقایش میبخشیم و خیلی سریع خارج میشویم؛ اما به محض خروج، باران قشنگ بهاری از ما استقبال شاهانهای مینماید و با قطرههای الماسگون خود، ما را غرق شادی و نشاط وصفناپذیری میکند. پس از آن راهی اردبیل میشویم و در خانه یکی از آشنایان، در یکی از دهکدههای سرسبز و باصفای نزدیک اردبیل اقامت میکنیم.
صاحبخانه با آن خصلت حاتموار و روستایی خود، در نهایت صفا و صمیمیت از ما استقبال میکند و با مهماننوازی خود، شبی بهیاد ماندنی را برای ما رقم میزند. برنامه صبح روز بعد، بازدید از بقعه شیخ صفی است که باران صبحگاهی قدری آن را به تأخیر میاندازد. پاشش ریزدانههای الماسگون باران بر دامن طلایی خورشید، صحنهای رؤیایی آفریده است که چنین مناظر دلربایی را فقط میتوان در چنین زمان و مکانی شکار نمود.
پس از هنرنمایی باران و خورشید، با انرژی مضاعفی خود را به بقعه شیخ صفیالدین اردبیلی میرسانیم. مجموعه خانقاه و بقعه شیخ صفیالدین اردبیلی شاهکاری از هنر و معماری ایرانی محسوب میشود که محل دفن شیخ صفی، شاه اسماعیل و تعدادی از صاحبمنصبان دوره صفوی است. این مجموعه منحصربهفرد در سال ۱۳۱۰ در میان آثار ملی ایران قرار گرفت و تنها اثر ثبت جهانی اردبیل به شمار میرود که در سال ۲۰۱۰ میلادی (۱۳۸۹ هجری شمسی) در فهرست میراث جهانی یونسکو به ثبت رسید. بناهایی از سال ۷۱۴ تا ۱۰۰۸ هجری شمسی در این مجموعه ساخته شدهاند که از نظر معماری، تزئینات، صندوق منبت و مشبک قبور و… شکوه معماری مذهبی از دوره ایلخانی تا صفوی را به نمایش میگذارند.
هنوز سوار بر بال خیال در کوچهپسکوچههای تاریخ صفویه قدم میزنیم و انگشت حیرت را از این همه شکوه و عظمت میگزیم که باز هم خیلی زود دیر میشود و ناچار دل از این اثر تاریخی میکنیم و به سمت دریاچه شورابیل در داخل اردبیل حرکت میکنیم. کنار دریاچه هوایی بسیار مطبوع و لذتبخش دارد که تا عمق جان نفوذ میکند و روح و روان مسافر را طراوت تازهای میبخشد. دوچرخهسواری با استفاده از دوچرخههای دونفره در این هوای دلپذیر، عیش ما را کامل میکند و خاطرهای فراموشناشدنی را برایمان میآفریند.
پس از یکیدوساعت گشت و گذار در حاشیه این دریاچه زیبا و استفاده بچهها از شهربازی محوطه آن، کبوتر دل را پرواز میدهیم و به سمت جنگل فندقلو حرکت میکنیم. جنگل فندقلو یکی از اماکن طبیعی دیدنی استان اردبیل است که در نزدیکی شهر نمین قرار دارد و محدوده آن از خانقاه علیا در مسیر نمین به آستارا شروع میشود و تا روستای حور ادامه پیدا میکند.
این جنگل در مرز بین استانهای گیلان و اردبیل و در تقابل آب و هوای سرد و مرطوب قرار دارد و ازاینرو در بیشتر اوقات سال مهآلود و خنک است و از آب و هوای مطبوعی برخوردار است. باز هم برکت تعطیلات باعث شد که مسیر بسیار شلوغ و پرترافیک گردد. به هر زحمتی که هست خود را به حاشیه این سبز زیبا میرسانیم. ریهها را پر از اکسیژن تازه مینماییم، عطر خوش بوی گلهای بابونه را چون کاسهای از انگبین مینوشیم، رخت سلامتی و سرزندگی را در چنین فضای حیاتبخشی میپوشیم و لحظات خاطرهانگیز خود را با گرفتن چند عکس یادگاری، جاودانه میسازیم. این لحظات خوش هم دیری نمیپاید که به اتمام میرسد. شلوغی حاشیه جنگل، تراکم خودروهای گردشگران و ضیق وقت، باعث میشود خیلی زود از این فضای فرحانگیز خارج شویم و به سمت اردبیل حرکت کنیم. به محض ورود به اردبیل، در یک جگرکی، ناهار بسیار لذیذی صرف میکنیم و با هدف بازدید و استفاده از پل شیشهای معلق هیر، به سمت این نقطه حرکت میکنیم. این مجموعه تفریحی نیز با وسایل بازی مهیج خود، از مسافران استقبال میکند و با زیپلاین، پل معلق، دوچرخهسواری در هوا و ایستگاههای شکمی که در دور و اطراف آن قرار دارند، روزی خاطره انگیز را برای گردشگران رقم میزند.
پل معلق هیر، در قلب طبیعت زیبا و سرسبز و تماشایی هیر در استان اردبیل قرار دارد. هیر که تقریباً در جنوب این استان قرار گرفته، یکی از شهرهای زیبا و خوشآبوهوای استان به شمار میرود و بهخاطر داشتن باغهای میوه مثل آلبالو و گیلاس به شهر شکوفههای گیلاس و یا باغشهر اردبیل هم شناخته میشود. پل شیشهای معلق هیر هم در این شهر و بالای رودخانه هیرچایی واقع شده است.
وقتی روی این پل قدم میزنید، از یک طرف میتوانید کوه باصلابت سبلان را ببینید و از طرف دیگر کوههای باغرو و باغهای میوه که در آنجا قرار گرفته را مشاهده کنید. اگر هم به زیر پایتان نگاهی بیندازید، رودخانه پرآب و خروشان و زیبای هیرچایی را مشاهده میکنید که با عبور خود از این منطقه، به آن طراوت و زندگی بخشیده است. جالب است که بدانید پل معلق هیر، اولین پل معلق تمامشیشهای و قوسیشکل در ایران است. طول این پل حدود ۲۰۰ متر است و حدود ۱۰۰ متر هم از سطح زمین ارتفاع دارد. عرض آن هم تقریباً یک متر و بیست سانتیمتر است.
خلاصه اگر مثل ما شانس داشته باشید و هنگام قدم زدن روی پل، بادی هم بوزد، پل تکانهای بیشتر و شدیدتری میخورد که به هیجان آن بیش از پیش میافزاید.
بازدید از این پل هیجانانگیز، لذت و خاطرات خوش سفر ما را تکمیل کرد؛ اما دیدن استان سرسبز اردبیل در اردیبهشتماه و از عمق جان چشیدن این همه زیبایی و طراوت بهاری، چیزی نیست که با صرف دو روز، به وصل آن نائل آیید. بهرهمندی از این همه خوشی و لذت، مستلزم زمان کافی و فراغ خاطریست که جرعه جرعه شهدِ گشتن در چنین فضای جادویی را در پیمانه جان ریزید و آن را با بند بند وجودتان حس کنید. به امید زمانی دیگر برای بازدید از این استان سرسبز، به سفر سهروزه خود پایان دادیم و به خاطر ترس از ترافیک شدید جادهها در آخرین روز بازگشت از تعطیلات، شبانه به سمت تهران حرکت کردیم.
جای دیگر دوستان سبز