سهمیه سهدرصد معلولین منهای نابینایان: ده نکته قابلتأمل در باب آزمون استخدامی آموزش و پرورش
دکتر صلاحالدین محمدی: دبیر آموزش و پرورش استثنایی
باز آزمون استخدامی دیگری برگزار شد و باز تعداد زیادی از نابینایان با هزاران امید و آرزو با هدف رهایی از دنیای منحوس بیکاری و عواقب نفرتانگیز آن تصمیم به شرکت در این استخدامی گرفتند.
در یکیدو سال اخیر با در نظر گرفتن سهمیه معلولان در استخدامیهای آموزش و پرورش، امیدها در دل معلولان نیز زنده شده که این بار با برخوردهای توهینآمیز برگزارکنندگان آزمون و افرادی که کار گرفتن مدارک و انجام ارزیابیهای اولیه را به عهده دارند، مواجه نخواهند شد، چون این بار بهحق در استخدامی متعلق به خویش شرکت کردهاند و حتی محل خدمتشان نیز مدارس دانشآموزان با نیازهای ویژه مشخص شده است، غافل از اینکه برخی از این همکاران بهظاهر آگاه، هیچ آگاهی، سواد و دانش تربیتی ندارند و به جای دیدن نیمۀ پر لیوان، نیمۀ خالی آن را دیده و با مراجعه دوستان با آسیب بینایی، درست دست بر نقص بینایی آنها گذاشته و مدعی بودند که شما توانایی و صلاحیت لازم برای اداره کلاس را ندارید، چون اگر دانشآموزی، مخفیانه، از کلاس خارج شود، شما متوجه این مسئله نخواهید شد.
واقعیت تلخ این است که این همکاران فرهیخته، داوطلب شغل معلمی را بهجای معلم، زندانبان، و کلاس درس را زندان پنداشتهاند که گویا معلم باید بهجای تدریس و تعلیم و تربیت فرزندان این مرز و بوم، چون ملا باجیهای قدیم ترکهای در دست داشته باشد و در کلاس نگهبانی بدهد که کسی مخفیانه از آن خارج نشود!
علامت سؤال بزرگی که در ذهن من معلم نابینا ایجاد شده، این است که چرا از میان طیف گستردهای از ملاکها و معیارهای متعدد و متنوع برای شغل معلمی مانند تسلط بر موضوع مورد تدریس، قدرت بیان، توانایی ایجاد ارتباط دوستانه، اِشراف به انواع روشهای تدریس، آگاهی از قوانین روانشناسی یادگیری، اطلاع از روشهای ایجاد انگیزه در کلاس درس، تسلط به روشهای مدیریت کلاس درس، اطلاع از روشهای نوین یاددهی و یادگیری، تسلط به مکاتب روانشناسی آموزش و یادگیری، و درنهایت پرورش شهروندی آگاه به حقوق و مسئولیتهای خویش بهعنوان یک شهروند دارای ویژگیها و استانداردهای جهانی و صدها معیار مهم و بنیادی دیگر، فقط به کنترل رفت و آمد دانشآموزان توجه و سایر تواناییهای موردنیاز برای معلمی را فراموش کنیم و ارزیابی نکنیم، البته نتیجه چنین گزینشهایی هم مشخص و عیان است که چرا وضع کیفیت آموزش و خروجیهای آموزش و پرورش چنین اسفناک است.
اینجا بیاختیار چند نکته تأملبرانگیز به ذهن متبادر میشود.
۱- اگر افراد با آسیب بینایی توانایی و صلاحیت معلم شدن را ندارند، پس اینهمه تلاش برای آموزش و صرف هزینه برای تعلیم و تربیت آنان چه فایدهای دارد و آیا صرف هزینه برای تعلیم و تربیت آنها، اتلاف هزینهها و منابع آموزشی نیست؟ مهمتر از آن، آیا اینگونه اتلاف منابع، غیرشرعی نیست و آیا توجیهی برای چنین حیف و میل کردن منابع بیتالمال را دارند؟
۲-اگر جواب این سؤال مثبت است، به این حقیقت تلخ میرسیم که انگار این قشر از افراد جامعه فقط مصرفکننده صرف هستند، فایده و سود دیگری در خلقت آنها به چشم نمیخورد و کاری جز تولید زحمت و هزینه برای دولت و جامعه ندارند و باید به فکر نابودی آنها به هر شیوه ممکن بود.
۳-در صورت منفی بودن جواب سؤال بالا، دولت، مجلس و نهادهای سیاستگذار، برنامهریز و تصمیمگیرنده آگاه و مدبر روشن کنند که فرد با آسیب بینایی که تحصیلکرده است و مدارک و مدارج عالی دارد، دقیقاً به درد چه مشاغلی، غیر از معلمی میخورد و اگر زحمتی نیست و این قشر را جزءِ شهروندان این مملکت حساب میکنند، فکری به حال زندگی شرافتمندانه آنها کنند!
۴-بنا به ادعای دوستان آموزش و پرورشی، منظور از معلولان تمام معلولان، جز افراد با آسیب بینایی است. این نکته هم در نوع خود قابلتوجه است. گویا در دستهبندی جدید آموزش و پرورش، نابینایان از فهرست معلولان خط خوردهاند و معلوم نیست به کدام قشر از جامعه تعلق دارند تا حقوق خود را در گروه خود پیگیری نمایند.
۵-در هر جامعه، دستگاه متولی تولید، ترویج و بهسازی فرهنگ در مورد هر موضوع، نهاد آموزشی آن جامعه است. آیا بدترین درد این نیست که دستگاه متولی فرهنگ جامعه ما، خود به بزرگترین دشمن معلول و فرهنگ معلولیت تبدیل شده و با زبان گفتار، رفتار و پندار به تمام جامعه میگوید که معلول توانایی کار و تدریس را ندارد؟ آنهم نهادی که خود متولی فرهنگسازی و تغییر نگرش، باور و رفتارهای جامعه بهشمار میرود.
۶- اگر دوستان و مسئولان آموزش و پرورش کمی از مدل اجتماعی معلولیت آگاه بودند، درک این مسئله برایشان دشوار نبود که نگاه ناتوانانگارانه در مورد معلولیت و معلولان، محصول شرایط نابرابر و نامساعد اجتماعی است که در صورت بهبود اوضاع اجتماعی و احترام به دسترسی تمام افراد به فرصتهای برابر، ظرفیتها، امکانات و منابع موجود در جامعه، همه، ازجمله معلولان نیز میتوانستند از عاملی مصرفکننده، به نیرویی مولد و مفید به حال اقتصاد و جامعه تبدیل شوند.
حال پرسش اساسی این است که جامعه چقدر به معلولان فرصت و امکانات داده است که چنین غیرمنصفانه در مورد توانایی آنها به قضاوت و داوری مینشیند؟!
۷-آیا در میان معلمان بینا، حتی یک نفر پیدا نمیشود که توانایی و صلاحیت لازم را برای معلمی نداشته باشد؟ اگر پیدا میشود، آیا درست است که بگوییم چون این معلم بینا ضعیف است؛ بنابراین تمام معلمان بینا ضعیف هستند و به درد معلمی نمیخورند؟ حالا چرا با دیدن یکیدو معلم نابینا که به علت عدم مناسبسازی و ابزار و زیرساختهای ناسازگار عملکرد ضعیفی داشتهاند، این موضوع را به تمام معلمان نابینا تعمیم بدهیم و حکمی کلی در مورد همه معلمان نابینا صادر کنیم که هیچکدام به درد معلمی نمیخورند؟
۸-سالهاست که آموزش و پرورش و سایر دستگاهها با برخوردهای توهینآمیز، نمک بر زخم معلولان، ازجمله افراد با آسیب بینایی پاشیده و در حق آنها انواع جفا را روا داشتهاند و معلوم نیست تشکلهای حمایت از حقوق معلولان و سازمانهای ذیربط مانند سازمان بهزیستی، دقیقاً کجای این ماجرا قرار دارند که هنوز نتوانستهاند چنین سازمانهایی را متقاعد سازند که معلولان 10درصد افراد هر جامعه را تشکیل میدهند و حق زندگی و کار دارند.
۹-نکته تلخ و آزاردهنده این است که هرکدام از این مسئولان در مراسم مربوط با معلولان، شعار «معلولیت محدودیت نیست» را تکرار میکنند و چنان از توانایی و ظرفیتهای بالا و خارقالعاده معلولان داد سخن میدهند که انگار معلولان پیامبر هستند و هرکدام صاحب معجزهای! اما هرگاه که زمان عمل و دادن حقوق شهروندی بهحق این قشر از جامعه میرسد، چنان برخوردهای زشت و زنندهای را در پیش میگیرند و با قیافهای حقبهجانب، معدود فرصتهای شغلی معلولان را نیز با ناآگاهی تمام از آنها میگیرند و فرصت زندگی باکرامت را از آنها دریغ میکنند که آدمی از اینهمه تناقض درمیماند!
۱۰-آیا تشکلها و سازمانهای مربوط با معلولان نباید یکبار برای همیشه مسئله سهمیه 3درصد معلولان را حل و با پشتوانه قوانین محکم و با استناد به ادله محکمهپسند، حقوق شغلی این گروه را محقق سازند تا علاوه بر درد و رنج معلولیت، بیش از این و هرسال با آنها برخوردهای تحقیرآمیز نشود. نگذاریم با این برخوردهای توهینآمیز، حداقل انگیزه تحصیلی که برای آنها باقی مانده است، از دست برود!
به امید فردایی بهتر برای جامعه انسانی که علیرغم شعارها و ادعاهای بهظاهر انسانی و نوعدوستانه، در دنیای متمدن و مدرن امروز، حقوق افراد، بهویژه قشر ضعیف، بیشازپیش پایمال گردیده است.