احمد رضا (تولد 1290ش) در دو سالگی براثر آبله نابینا شد. او از کودکی به کتاب و علمآموزی و تحصیل علاقه داشت؛ هرچند متأسفانه تا سیزدهسالگی نتوانست به مدرسه برود. او از اولین نابینایانی است که معلم، کتابدار و نویسنده شد و بیش از بیست عنوان کتاب نوشت. احمد رضا در شمار نسل نخست نابینایان ایران است که بهجای تن دادن به تکدی و مشاغل سطح پایین به سراغ مشاغل فرهنگی رفتند و تلاش کردند باعزت زندگی کنند. آثار چاپشدۀ احمد گویای آن است که از دیدگاههای پیشرفته و اطلاعات بهروز برخوردار و آدم فرهیخته و دارای نبوغ و خلاقیت بود، اما با این اوصاف وقتی نام و آثارش را در نشریهها و منابع جستجو میکنیم، فقط چهار مطلب کوتاه دربارۀ او مییابیم. درصورتیکه اگر احمد در یکی از کشورهای اروپایی بود، بهعنوان متفکر و سرمایۀ ملی از او استقبال میشد؛ حتماً جلسههای نقد و بررسی کتابهایش برگزار میشد و او و اندیشهاش را معرفی میکردند. همچنین طرحهایی که در زمینههای مختلف برای حل مشکلات فرهنگی داشت، توسط کارشناسان بررسی میشد، اما در ایران هیچ توجهی به او نشد و آنچنان غبار مظلومیت و گرد غفلت بر احمد و امثال او پاشیده شده است که آدمی را افسرده و از همهچیز و همهکس دلسرد میکند.
با خود فکر کردم احمد رضا را بهعنوان یک نمونه بررسی کنم تا معلوم شود یکی از دلایل مهم عقبماندگی و عدم پیشرفت ما این است که چنین ذخایر و منابعی را با بیتوجهی، کنار میگذاریم و این گنجینهها هم با ناامیدی در غم خود میمیرند یا مهاجرت میکنند و به دیگر کشورها میروند. در هر دو صورت ایران گنجهای گرانبهای خود را از دست داده و میدهد. بله! معدودی از افراد که به قدرت وصل هستند، پول و پارتی دارند، مطرحاند، ولی درواقع آنها درصد اندکی هستند و دوم اینکه بسیاری از آنها، از نظر محتوا ضعیفاند.
اولین بار مردم و اهل فرهنگ و مطالعه، در سال 1328، نام احمد رضا و نام یکی از کتابهای او به نام اثری از بیبصری را در مجلۀ یادگار دیدند. در آن زمان احمد سی و هشتساله بود و تازه کتاب اثری از بیبصری را با هزینۀ خودش و با مشقت بسیار منتشر کرده بود. مجلۀ یادگار در شمارۀ فروردین و اردیبهشت 1328، در بخش «مطبوعات تازه» این کتاب را بهعنوان چهاردهمین کتابی که بهتازگی در ایران منتشر شده بود، معرفی کرد. «مطبوعات تازه» یعنی کتابهای تازه منتشر شده که امروزه به آن «تازههای کتاب» یا «تازههای نشر» میگویند.
خبرنگار مجلۀ یادگار دربارۀ این کتاب و نویسندهاش یعنی احمد رضا اینگونه نوشته است: «اثری از بیبصری شامل دو قسمت یا سه کتاب در یک جلد حاوی تقریراتی از آقای احمد رضا و متضمن نظریات اصلاحی و شمهای از سرگذشت و طرز کار ایشان در 124 صفحه به خط ریز، طهران 1328 شمسی. مؤلف این کتاب اگرچه بدبختانه از نعمت بینایی محروم مانده، ولی در عوض از حسن قریحه و هوش و ذَکا و فِطنَت و حافظه سرمایهای وافر دارند و به مدد آنها همین اوراق تأثرآور را گرد آورده و به خوانندگان بابصر تقدیم داشتهاند تا شاید موجب بصیرتی ایشان را فراهم آید» (ص 160).
این گزارش شامل نکات خوب و متأسفانه غلطهای نگارشی اساسی است و نشان میدهد نویسندۀ گزارش، اهل کتاب و خبره در امور کتاب نبوده یا اگر بوده درصدد بوده است با عجله مطلبی تهیه کند.
نکات خوب و غلط مندرج در این گزارش را بهترتیب مینویسم:
۱- کتابِ اثری از بیبصری مجموعهای از سه کتاب است که صفحات هر یک از شمارۀ یک شروع شده. کتاب اول 56 صفحه، کتاب دوم 27 صفحه و کتاب سوم 124 صفحه است، ولی نویسنده گزارش کل مجموعه را 124 صفحه نوشته است، درحالیکه این 207 صفحه است.
۲- هیچ نکتهای دربارۀ عبارت اثری از بیبصری ننوشته است، درحالیکه احمد در مقدمه منظورش را توضیح داده و گفته اثری، یعنی کتابی از بیبصر، یعنی نابینایی تقدیم به جامعه میشود.
۳- اینکه نویسندۀ گزارش نوشته است کتاب حاوی تقریراتی و متضمن نظریات اصلاحی است، درست نیست؛ چراکه هر سه کتاب واقعاً پژوهش و تدوین است، یعنی مطالبی را با تدقیق و تحقیق نوشته است. اینکه میگوید متضمن نظریات اصلاحی است، خوب است، ولی اگر مینوشت «اصلاحی و ابتکاری» بهتر بود.
۴- در گزارش نوشته است این اثر شمهای از سرگذشت و طرز کار احمد رضا است که این هم مطلب درستی نیست، زیرا جلد اول زندگینامۀ خودنوشت مؤلف است. جلد دوم دربارۀ روابط و مناسبات جامعه و نابینایان، یعنی برخورد و رفتار مردم با نابینایان و عکسِ آن است و جلد سوم دربارۀ مشکلات و موانع پیشرفت نابینایان یا به تعبیر امروزی «آسیبشناسی» است که چنین مباحثی پیش از آن سابقه نداشته و احمد برای اولین بار آنها را مطرح کرده است.
۵-در گزارش نوشته است: طهران، 1328. با توجه به اینکه احمد این کتاب را به کتابخانۀ مجلس اهدا کرده و در یادداشت اول کتاب، تاریخ اسفند 1327 را نوشته است، یعنی این کتاب را منتشر و چاپ کرده و در اسفند 1327 به کتابخانه هدیه کرده است؛ بنابراین ذکر سال 1328 مشکل دارد؛ هرچند کتاب شناسنامه ندارد.
۶-اینکه نویسندۀ گزارش نوشته است: مؤلف این کتاب اگرچه بدبختانه از نعمت بینایی محروم مانده …، به کار بردن دو کلمۀ بدبختانه و محرومیت، در خطاب با نابینایان صحیح نیست و درواقع نوعی توهین به آنها است، یعنی چون مؤلف نعمت بینایی را ندارد، موجب بدبختی و محروم شدن اوست. امروزه توصیه میشود از این ادبیات استفاده نشود.
۷- در این متن آمده است که در عوض از هوش، ذکا و فطنت و حافظه، سرمایهای وافر دارند که اگر بهجای ذکا و فطنت، ذکاوت و فطانت مینوشت بهتر بود، اما خوب بود علت بهرهمندی احمد از هوش و فطانت و حافظه را مینوشت، مثلاً میگفت در کتابش گفته حدود بیست عنوان کتاب نوشته، در دانشگاه شاگرد اول بوده و با موفقیت دورۀ تحصیل را گذرانده است و خلاصه از متن کتاب، نمونههایی دال بر این ویژگیها میآورد.
۸- نوشته است: به مدد این ویژگیها این اوراق تأثرآور را گرد آورده … واژه تأثرآور، یعنی ناراحتکننده و کاربردش در مورد احمد و کتاب احمد درست نیست. اتفاقاً کتاب احمد موجب خوشحالی است. تعبیر اوراق هم متضمن نوعی کوچک شمردن کتاب احمد است.
۹- نوشته است: کتاب را به افراد بابصر (بینا) تقدیم کرده تا شاید موجب بصیرتی ایشان را فراهم آورد. کلمۀ بصیرتی درست نیست و باید مینوشت بصیرت مردم را فراهم آورد.
شایسته بود که خبرنگار مجله مطالبی از کتاب را بهصورت گزینشی میآورد تا معلوم شود این کتاب برای آگاهیبخشی به جامعه و فرهنگسازی چقدر مهم و مؤثر است.
بههرحال این گزارش، هفتاد و چهار سال قبل منتشر شده و از این نظر که اولین نشریهای است که به احمد و کتابش بها داده، قابلتقدیر و تشکر است.
ادامه دارد