هفتۀ پیش ما را دعوت کردند برویم مثل همیشه یکی از مشکلات بزرگ نابینایان، یعنی اشتغال را حل کنیم برود پی کارش. حکماً مستحضر هستید ما بارها و بارها این مشکل را حل کردهایم، اما نمیدانیم چرا بازهم کار خراب میشود و ما باید برویم درستش کنیم. این مجلس، توسط یک دانشگاه برجسته تدارک دیده شده بود که انصافاً بهعنوان نهادی که مستقیم به کوران ربطی ندارد، کارش درست است و همیشه کمککننده بوده، اما نمیدانم چرا در برنامهریزیهایش از ما مشورت نگرفته بودند که طوری برنامه بریزیم که طوری نشود که نگویند طوری شده.
باری، روز قبل همایش سرِکاری کوران، به ما گفتند که در این مجلس، همۀ کوران برجسته و دانشمندان کلهگندۀ حوزۀ سرکار گذاشتن ملت و کورشناسان و کورباوران و کوردلان و … حضور خواهند داشت، حتی آنقدر برنامهریزی این دوستان دقیق بود که رئیس صنف کورهداران را هم دعوت کرده بودند تا هیچ کوری از قلم نیفتد.
با این اوضاع، راستش ما انتظار داشتیم حداقل سیصدچهارصد نفر در جلسه حضور داشته باشند، چون مقامات عالی دانشگاه و همۀ مسئولان بلندپایۀ حوزۀ کوران دعوت شده بودند. تازه وقتی بحث به سرکار گذاشتن میرسد، انتظار این است که همۀ کوران جویای کار بیایند، شاید کلاهی از این نمد برایشان دربیاید، اما زهی خیال باطل! وقتی ما رسیدیم، سالن آنقدر خلوت بود که گمان کردیم آدرس را اشتباه آمدهایم. برگزارکنندگان که دیدند در موعد مقرر هیچکدام از مدعوان نیامدهاند، جلسه را به سبک ژاپنی با یکساعت تأخیر شروع کردند.
تا اینجای کار، کمیت برنامه که تعریفی نداشت و امیدوار بودیم کیفیت جبرانکننده باشد، اما بازهم کور خوانده بودیم. من نمیدانم چرا کار به معلولیت که میرسد، استاد دانشگاه و بقال و پزشک و چقال، همه اطلاعاتشان به یک اندازه میشود. گویی به عمرشان نه معلول دیدهاند و نه اسمی از آن شنیدهاند. همه میشوند کلیشه و تمام!
در ابتدا مدیر و بنیانگذار این همایش که خود تحصیلکرده و به قول خودش دردآشنا بود، صحبتهایی وزین داشت که ما را به یاد احمدآقا، قصاب سر کوچهمان، میانداخت. بعد نوبت فرمانده دانشگاه شد. ایشان هم که بیشتر فرمانده هستند تا استاد دانشگاه، تفاوت چندانی با همان بندهخدای پیشین نداشت، البته همین که خود فرمانده دانشگاه، شخصاً، در این جلسه حضور پیدا کرده بود، بسیار جای تقدیر داشت.
تا اینجای کار ما هنوز امیدمان را از دست نداده بودیم و خودمان را دلداری میدادیم که این اتفاقات طبیعی است. اساتید و فرماندگان سر و کار چندانی با معلولان ندارند و نتیجتاً اطلاعات زیادی هم از این افراد ندارند. کتاب خواندن و مطالعه هم که در این وضعیت، دُر نادر است. حالا ایشالا مدعوان بعدی که متخصصین امر هستند، حتماً جبران میکنند.
با همین خودگویههای تخیلی خودمان را آرام میکردیم که یکی از اساتید میکروفون را گرفت. استاد فارغالتحصیل کورآموزی از دانشگاه پیشیگان و مؤلف هجده جلد کتاب دربارۀ کوران و احوالات آنان بودند و به گفتۀ خودشان 25 سال سابقۀ تدریس در دانشگاه کورشناسی داشتند و دوازده هزار کوردان به جامعه تحویل داده بودند. شروع به صحبت که کردند، گفتیم: صد رحمت به همان فرمانده و بقال! ایشان فرمودند: روشندلان قادر هستند هجدهمیلیون شماره تلفن را حفظ کنند و تازه خودشان دانشجویی داشته که روشندل بوده، اما کاملاً فرق بین شب و روز را میفهمیده و تازه ساعت هم بلد بوده است! وقتی استاد این سخنان وزین را میفرمودند، ما همهاش کلۀ مبارکمان را به لبۀ میز میکوبیدیم شاید زودتر بتوانیم از این دنیا رخت بربندیم.
سپس استاد دوم شروع به صحبت کردند. ایشان هم که بنیانگذار رشتۀ کاردانی کوردانی در دانشگاه دورقوزآباد بودند و 25 جلد کتاب دربارۀ کوران، از زبان آنگولایی، ترجمه کرده بودند و همهچیز را دربارۀ کوران و کوردلان میدانستند، فرمودند روشندلان آسمانی و از بقیۀ معلولان باشعورتر و فهمیدهتر هستند و خیلی خوباند و تازه همین که میشنوند خودش از هیچچی بهتر است.
باید اعتراف کنیم صحبتهای استاد دوم، بسیار فلسفیتر بود و مثل فیلمهای محسن مخملباف، نمیشد با یکبار شنیدن به معنای اصلی آن پی برد؛ به همین دلیل ما بعد از گذشت یک هفته هنوز داریم فکر میکنیم ایشان چه چیزی فرمودند و هنوز به جواب قاطع نرسیدهایم. اگر رسیدیم خبرتان میکنیم.
بعدش اما مثل همیشه، نوبت به سازمان فخیمه رسید. با توجه به اینکه جلسه در سطح عالی برگزار شده بود و همۀ مقامات در بالاترین سطح شرکت کرده بودند، از رئیس محترم سازمان هم دعوت شده بود تشریف بیاورند که ظاهراً ایشان به دلیل مشغلۀ فراوان و کماهمیت بودن موضوع، مأموریت را به معاونت توانبخشی واگذار کرده بودند که ایشان هم به دلیل کماهمیت بودن موضوع و مشغلۀ فراوان، حضور را به کارشناس مسئول حوزۀ مربوطه محول کرده بودند که البته ایشان هم به همان دلایل، مسئولیت را بر روی دوش نفر بعد انداخته بودند و این سلسلهمراتب تا جایی ادامه پیدا کرده بود که شخص آخر دیگر زیردستی نداشته که این موضوع را به او واگذار کند؛ به همین دلیل مجبور شده بود خودش به جلسه بیاید، آنهم با یکساعت تأخیر!
فرستادۀ محترم سازمان فخیمه پس از سلام و درود به همۀ غایبان جلسه، از همه بهخاطر قصورات سایر سازمانها، بهجز سازمان فخیمۀ خود، عذرخواهی کرد و فرمود: همۀ مشکلات کشور، ازجمله بیکاری و نابسامانی در اشتغال روشندلان آسمانی، به دلیل تحریمهای کمرشکن و ظالمانۀ دشمن اتفاق افتاده که البته برای ما بسیار پرخیر و برکت بوده است. ایشان در ادامۀ فرمایشات گهربارشان فرمودند: تنها راه مبارزه با دشمن، ازدواج و فرزندآوری است؛ لذا دوستان بزرگوار نیز بروند ازدواج بکنند تا مشکل اشتغال و مسکنشان هم اتوماتیک حل بشود.
کار که به اینجا رسید، ما دیگر همهچیز را بربادرفته تلقی کردیم. راستش اول کار ما تصور میکردیم این همایش که با ابتکار دانشگاه و با حضور مقامات اصلی آن برگزار شده و از ما بهعنوان یک شخص متخصص موشکاف دعوت شده است، فرصت مناسبی است تا مشکلات اشتغال کوران را بهصورت علمی و سیستماتیک دنبال کنیم، اما ظاهراً مثل همیشه کور خوانده بودیم. واقعاً چقدر راحت برخی دوستان، ازجمله دوستان گرام ما در سازمان فخیمه فرصتها را میسوزانند! ای کاش این عزیزان بیشتر قدر ما را میدانستند و از دانش بیپایان ما استفاده میکردند تا متوجهشان میکردیم که برنامهریزی دقیق و درستی داشته باشند و حالا که مقامات دانشگاه در بالاترین سطح حضور داشتند، رئیس معظم سازمان فخیمه را مجبور میکردند چند صباحی دستبوسی سایر مقامات را به تعویق بیندازد و خودش، شخصاً، بههمراه کارشناسان مرتبط در این جلسه شرکت کند تا شاید چیزی از ته این جلسه بیرون بیاید!
ما که دیدیم صحبت کردن و حضور در این مجلس دیگر فایدهای ندارد، عصایمان را برداشتیم و خواستیم به نشانۀ اعتراض جلسه را ترک کنیم که یکی از دوستان جلو آمدند. ما گمان کردیم ایشان قصد پادرمیانی دارند و تمایل دارند از صحبتهای گوهربار ما نیز بهره ببرند. دوست گرامی دهان مبارکشان را نزدیک گوش ما آوردند و با لحنی اغواکننده گفتند: آقای موشکاف! ناهار چلوکباب تدارک دیدیم. بفرمایید بشینید، الان غذا میآریم! ما که بسیار گشنه بودیم، از این صحبت منطقی کاملاً قانع شدیم و مثل بچۀ خوب ساکت نشستیم و چلوکبابمان را تا ته خوردیم. امیدواریم مجالس بعدی چربتر برگزار شود!