کدام‌یک کار‌آمدتر است: آموزش در مدارس استثنایی یا به‌صورت تلفیقی

امین عرب: روان‌شناس و معلم رابط کودکان با نیاز‌های ویژه

0

دانش آموز نابینا در کلاس درس

تا حدود سه دهه پیش در ایران، تنها راه پیش روی دانش‌آموزان با آسیب بینایی برای تحصیل، حضور در مدارس استثنایی بود. به‌تدریج پای نوع دیگری از آموزش با عنوان «آموزش تلفیقی» به میان آمد. در این شیوه، دانش‌آموز با نیاز‌های ویژه در سایر مدارس و در کنار دیگر دانش‌آموزان درس می‌خواند. آموزش و پرورش استثنایی نیز موظف است امکاناتی را از قبیل معلم رابط برای رفع موانع حضور این گروه در مدارس فراهم کند. اینکه کدام نوع آموزش برای دانش‌آموزان با آسیب بینایی مناسب‌تر است، یکی از مهم‌ترین چالش‌های موجود در بین معلمان، دانش‌آموزان و صاحب‌نظران به‌شمار می‌رود. کاهش ساعت‌های اختصاص معلم رابط به دانش‌آموزان در سال تحصیلی کنونی بار دیگر این پرسش را پر‌رنگ کرد. در این جستار، به مزایا و معایب هردو شیوه و روشن‌تر کردن ابعاد گوناگون این پرسش می‌پردازیم.

مدرسۀ استثنایی، جایی برای آموزش متمرکز و تخصصی

کسانی که از آموزش در مدارس استثنایی حمایت می‌کنند باور دارند که آموزش تخصصی با حضور معلمان متخصص در محیطی مناسب از مهم‌ترین مزایای این شیوه به‌شمار می‌رود. آنان معتقدند چون معلمان این مدارس برای تدریس به دانش‌آموزان با آسیب بینایی آموزش دیده‌اند، قادر‌ند پر‌چالش‌ترین درس‌ها مانند ریاضی و علوم را به‌صورت مناسب‌سازی‌شده ارائه دهند. تعداد کم دانش‌آموز در هر کلاس فرصت آموزش انفرادی و متناسب با نیاز‌های شخصی را فراهم می‌کند.

همچنین حضور مربیان و وجود امکانات، یادگیری مهارت‌های ویژه مثل جهت‌یابی و حرکت، کار با رایانه، مهارت‌های زندگی روزمره، ورزش‌های ویژۀ نابینایان و دیگر آموزش‌های مشابه را برای دانش‌آموزان فراهم می‌سازد. مناسب‌سازی محیط در یک فضای ویژه بسیار آسان‌تر است و همه می‌توانند به امکانات و ابزار‌های خاص نظیر دستگاه‌های چاپ بریل، مدل‌های آموزشی قابل لمس، سالن ورزشی مخصوص و دیگر ابزار‌های اختصاصی در فضایی متمرکز دسترسی داشته باشند؛ بنابراین با کمترین هزینه می‌توان بیشترین بازدهی را ایجاد کرد.

از سوی دیگر منتقدان این مدل بر این باور‌ند که ایزوله‌سازی به محدودیت ارتباطی منجر می‌شود و افراد را از حضور فعال در جامعه باز‌می‌دارد. جدا‌سازی موجب می‌شود که هوش اجتماعی و روابط بین فردی رشد کافی نداشته ‌باشد و فرد پس از خروج از سیستم محصور، بدون کسب آمادگی لازم، ناگاه با دنیایی نا‌شناخته رو‌به‌رو شود. جامعه نیز فرصت مواجهه با افراد متفاوت و پذیرش آنان را از دست می‌دهد.

همچنین فرد به سطحی خاص از آموزش محدود می‌شود و امکانی مثل تحصیل در مدارس با سطوح آموزشی بالا را که ممکن است در توانایی او باشد، از دست می‌دهد و رشد محدودی خواهد داشت. زندگی خوابگاهی نیز برای کسانی که محل زندگی‌شان از مدارس استثنایی دور است، می‌تواند آسیب‌های فراوانی در بر داشته ‌باشد.

سوءِ مدیریتی که این روز‌ها در آموزش و پرورش و بسیاری از مدارس استثنایی شاهد آن هستیم، موجب شده است تا مزایایی مثل حضور نیروی متخصص و وجود امکانات آموزشی لازم نیز زیر سؤال بروند. در چنین شرایطی گاه معلمانی که خط بریل نمی‌دانند و با آموزش نابینایان آشنایی کافی ندارند، وارد مدارس می‌شوند و مسئولان به بهانۀ کمبود بودجه از تجهیز مدارس خودداری می‌کنند.

 مدافعان آموزش به‌صورت تلفیقی

هدف آموزش تلفیقی دستیابی به جامعۀ فراگیر است؛ جامعه‌ای که با به رسمیت شناختن تفاوت‌ها، دسترسی به فرصت‌های برابر را برای تمامی اقشار تضمین می‌کند. مدافعان این آموزش بر این باور‌ند که تجربۀ حضور در جامعه موجب رشد هوش هیجانی و روابط بین فردی می‌شود و دانش‌آموزان را برای آنچه پس از مدرسه در انتظارشان است، آماده می‌کند.

همچنین هر دانش‌آموز می‌تواند مدرسۀ دلخواه خود را انتخاب و در آن تحصیل کند؛ مدرسه‌ای که به محل سکونت او نزدیک‌تر و از نظر سطح آموزش با نیاز‌های او متناسب باشد. دسترسی به امکانات خاصی که برای دانش‌آموز نابینا مورد نیاز است به کمک معلم رابط، مدرسۀ پشتیبان و اتاق مرجع فراهم می‌شود. فراهم آوردن شرایط تحصیل در نزدیکی محل زندگی دانش‌آموز هدفی است که نه‌تنها در ایران، بلکه پیش‌گامان آموزش استثنایی در کشور‌های توسعه‌یافته نیز آن را دنبال می‌کنند.

 مخالفان آموزش به‌صورت تلفیقی

مخالفان آموزش تلفیقی چالش‌های فراوان این شیوه را علت نا‌کار‌آمدی آن می‌دانند. این گروه اظهار می‌دارند که مدارس پذیرا نه از نظر محیط فیزیکی برای دانش‌آموزان با آسیب بینایی مناسب‌ هستند، نه به لحاظ فرهنگی آمادگی لازم در آنها وجود دارد. برخورد مدارس پذیرا با دانش‌آموزان نابینا و کم‌بینا در بیشتر موارد مثل یک وصلۀ ناجور است.

تکلیف وضعیت آموزشی که کاملاً روشن است! معلمی که آموزشی در این خصوص ندیده، در یک کلاس شلوغ مطالب را روی تخته می‌نویسد و دانش‌آموز با آسیب بینایی چیزی از آن متوجه نمی‌شود. اختصاص منشی مناسب برای امتحانات هم که یکی از بزرگ‌ترین معضلات به‌شمار می‌رود. خدمات آموزش و پرورش استثنایی نیز که قرار است این کمبود‌ها را جبران کند، اصلاً کافی نیست. اگر معلم رابط هم باشد، ساعت‌های محدودی را در مدرسه حضور دارد که همین ساعت‌های محدود در حال کم شدن است. کلاس‌های پشتیبان هم به‌جز در چند شهر برگزار نمی‌شود. از اتاق مرجع نیز خبری نیست!

منتقدان می‌گویند تنها شباهت آنچه در کشور‌های توسعه‌یافته به‌عنوان آموزش فراگیر اجرا می‌شود با چیزی که ما تجربه می‌کنیم، در نام آن است. آموزش تلفیقی نیاز به استاندارد‌هایی دارد که با رها کردن دانش‌آموزان به حال خودشان، یعنی آنچه در ایران رخ می‌دهد تفاوت بسیار دارد.

با این اوصاف به کدامین سو برویم؟

به نظر می‌رسد بسیاری از مشکلاتی که در هر دو مدل به آنها اشاره می‌شود، نتیجۀ سوءِ مدیریت در آموزش و پرورش استثنایی است، نه صرف ایراد آن شیوه. حال اگر مدیریت سیستم را در بهترین حالت تصور و نقاط قوت و ضعف هر دو رویکرد را در نظر بگیریم، کدام‌یک می‌تواند گزینۀ بهتری باشد؟ اگر شرایط نا‌بسامان آموزش و پرورش را مدنظر قرار دهیم، چه راهکار واقع‌بینانه‌ای برای نفع حداکثری دانش‌آموزان می‌توان ایجاد کرد؟ آیا گزینۀ سومی هم می‌تواند وجود داشته‌ باشد که با ترکیب کردن رویکرد‌ها، مزایای هردو را در بر بگیرد و کمترین آسیب را وارد کند؟

شما چه فکر می‌کنید؟

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

حاصل عبارت را در کادر بنویسید. *-- بارگیری کد امنیتی --