نامهای به یک دوست : هفتهروزنامۀ ایران سپید؛ اولین رسانۀ هوشمند در جهان
خدمت ملوکانۀ مملو از جبار و جبروت وزیر وزیران، ارشادالممالک ارجمند
اول عرض سلام و ادب و خضوع و خشوع این حقیر را پذیرا باشید. خداوند را شاکریم که در ایامی پای در گهواره هستی نهادیم که مصادف شدیم با جلوس شما بر سریر سلطنت.
و اما بعد بازهم خدای ـ عز و جل ـ را شاکریم که چنین وزیری بافرهنگ اعطایمان کرد که هم فرهنگ میداند و هم ارشاد. هم سِلِبریتیهای گمراه را تأدیب هم آن بیخبران را که ایادی بیگانه شدهاند ارشاد میکند.
جناب وزیر! ما بهعنوان کسی که سمیعیم و بصیریم و خوشیم، خواستیم از دوستان شما در روزنامۀ ایران سپید تشکرات فراوان داشته باشیم برای خدمات هوشمندانه و ارزندهای که داشتهاند. خب! راستش ما با شما و دوستانتان کاملاً همدل و همرأی هستیم که هرچه بدبختی داریم زیر سر این فضای اهریمن مجازی است. مگر آن زمان که با درشکه اینور اونور میرفتند و برق و آب هم در خانهها نبود، اینهمه بدبختی بود؟ صبح تا شب همه کار میکردند و بیل میزدند و زمین میکندند و کشاورزی و دامداری و بقالی و چقالی میکردند تا نانی دربیاورند و به محنت نخورند. به هیچکس هم مربوط نبود سلطان چه غلطی میکند یا شازده چه خاکی بر سرش ریخته.
تا اوضاع اینچنین بود، همهچیز نظم طبیعی داشت و بر وفق مراد بود، رعیت سی خودش؛ سلطان سی خودش. زد و این فراماسونها آمدند و دورهم جمع شدند و گفتند چه کنیم آرامش جهان را به هم بزنیم و دین و دنیای همه را به باد بدهیم، به این فکر افتادند فضای مجازی را اختراع کنند، بعدش هم پول دادند به آن ادیسون ملعون که برق منحوس را اختراع کند و خوب میدانید علمالفساد که آمد، پشتبندش همهچیز آمد. از تلفن و تلگراف گرفته تا اینترنت و تلگرام و شد آنچه نباید میشد. رعایایی که تا دیروز سلطان را ظلالله میدانستند، دُم درآوردند و خواستار پاسخدهی سایۀ خدا شدند. همین شد که امروز همین رعایای نمکنشناس، خواستار پاسخدهی نمایندگان بیواسطۀ آسمانها شدهاند.
ای ارشادالدولۀ گرامی! ما تا بیست بیست و پنج سال پیش بسیار دلخوش بودیم که حداقل روشندلان عزیز از این قافلۀ فساد به دور هستند و گزندی نمیبینند. یادش به خیر کل سرگرمی روشندلان عزیز رادیو بود و کلاً هم سه کانال بیشتر نداشت! اما همینکه در دهۀ منحوس ۷۰ روزنامهها رونق گرفتند و فساد همهگیر شد، عدهای آمدند و برای روشندلان هم روزنامه زدند و این عزیزان آسمانی را آلوده کردند. چقدر ما در آن زمان خودمان را به در و دیوار زدیم که این فسادنامه چاپ نشود و روشندلان، کوردل نشوند، اما گویی مقاومت در برابر قسمت ممکن نیست.
آخ که نگویم از آن روزها برایتان که چه بروبیایی داشتند این روزنامهچیهای خیرندیده! کلی آدم دور خودشان جمع کرده بودند و به هر دری میزدند تا مخاطب جمع و جور کنند. الحمدالله این دوستان روشندل ما هم که ذرهای از پس پرده خبر نداشتند که چطور دارند توسط عدهای گمراه میشوند! آنقدر این غفلت زیاد بود که چارهای برای ما نگذاشتند که با چماق آنها را هدایت کنیم. خب! میدانید اصلاً این بحث کاملاً علمی و روانشناسی است که میزانی از کتک برای هدایت خلقالناس نسناس لازم است. خود کشورهای غربی هم دیگر به این موضوع کامل پی بردهاند.
باری در آن سالها فریادها و چماقهای ما به جایی قد نداد و روزنامۀ ایران سپید همهجا منتشر میشد و این روشندلان گمراه آنقدر تشنه بودند که این فسادنامه را دستبهدست میچرخاندند، ولی ازآنجاکه در همیشه بر یک پاشنه نمیچرخد، بالاخره سواری این دوستان هم سر آمد و روزهای گمراهی آخر شد. اواسط دهۀ 80 که دوست عزیزمان که بعداً منحرف شد، فرمان را در دست گرفت، دوران طلایی این روزنامه وزین شروع شد. روزنامه که به دست ما و همفکرانمان افتاد، گفتیم باید برای شستن آنهمه چرندیاتی که در این ده سال گذشته به خورد ملت دادهاند کاری بکنیم. این شد که کل صفحات روزنامه را اختصاص دادیم به چاپ نصایح دربارۀ اخلاق و درستکاری. اتفاقاً تأثیر مثبت فراوانی هم داشت و شنیدیم روشندلان عزیز آنقدر این روزنامه را در آن ایام دوست داشتند که حتی هنگام سبزی پاک کردن و خانهتکانی عید هم دست از آن برنمیداشتند.
وزیرجان! همهچیز داشت خوب پیش میرفت تا دوباره گمراهان آمدند و فرمان را از ما گرفتند. آخر من نمیفهمم چرا ما انسانهای فهمیده به این مقولۀ احمقانه و غربی دموکراسی تن دادهایم؟! مگر عموم مردم بینش سیاسی دارند که بخواهند رأی بدهند یا حق انتخاب داشته باشند و فرمان را هرچند وقت یکبار از دست ما دربیاورند؟! بهخدا باید یکبار برای همیشه ریشۀ این مسخرهبازیها را بکنیم و مثل مرحوم محمدعلیشاه گرامی مجلس را به توپ ببندیم و همۀ انتخابات را تعطیل کنیم تا بازهم خدایناکرده فرمان از دستمان درنیاید!
ببخشید که من همهاش درد دلم باز میشود و به بیراهه میروم! بههرحال وقتی دوباره فرمان از دست ما شد، باز این قومالظالمین آمدند و شروع به ترکتازی کردند و روزنامه را آنطور که میخواستند منتشر کردند، اما در این زمان دیگر آنقدر فجازی زیاد شده بود که کوران رغبتی به این چرتنامه نداشتند.
خدا میداند که ما چهها کشیدیم تا هشت سال بعد دوباره جبهه را از این گمراهان پس گرفتیم! ولی این دیگر بار آخر است، راستش ما از اقتدار دوستان شما بسیار خوشحال شدیم که این تاریکنامه را بالکل تعطیل کردید و انتظار داشتیم با همین فرمان جلو بروید و باقی روزنامهها و بعد اینترنت و تلویزیون و ماهواره را گِل بگیرید. خیلی خوب میشد اگر اینطور میشد! باور کنید همۀ مشکلات جهان حل میشد!
چند وقت پیش دیدم این روزنامۀ وزین دوباره منتشر شده؛ آنهم بهصورت نسخۀ بریل. راستش خیلی از دست دوستان شما عصبانی شدم و چماقم را برداشتم بروم با این عزیزان چانهزنی اساسی بکنم، اما بیشتر که بررسی کردم، دیدم چقدر کار سیاستمدارانهای کردهاند. روزنامه را که به دست گرفتیم، دیدیم خیلی لاغر شده. طفلکی هفتهشت صفحه بیشتر نبود. از آن بهتر اینکه داخلش هم چیز خاصی نداشت که بخواهد به درد کسی بخورد یا خدایناکرده کسی را گمراه کند. چند تا خبر تکراری و سوخته که همین صدا و سیمای مزخرف خودمان هم دارد پخش میکند. از آن بسیار شیرینتر اینکه روزنامه را کردهاند هفتهنامه و با ناقلایی تمام یکطوری چاپ میکنند که هیچکس نمیفهمد این روزنامه نیست، مثلاً یک هفته کلاً تاریخ شنبه را منتشر میکنند، هفتۀ بعد کلاً یکشنبه و همینطور تا پنجشمبه!
خداوکیلی این دوستان ما بسیار باهوش هستند! این مدلی هم روزنامه سرپاست و کسی نمیتواند انگ به ما بزند که با روشنفکری مخالفیم؛ هم درونمایۀ انحرافی ندارد هم سهمیۀ کاغذ را دریافت میکنند که منبع درآمد خوبی برای کارهای فرهنگی دیگر است و هم میتوانیم ژست انساندوستانه بگیریم که ما در دولت محرومان، به فکر روشندلان عزیز هستیم. برای این انتخابات هم میتوانیم کلی روی آن مانور بدهیم. جداً دستمریزاد!
آقای وزیر عزیز! ما با نگارش این دردنامه قصد داشتیم از هوش و ذکاوت گردانندگان این روزنامه وزین تقدیر و تشکر کنیم و از شما بخواهیم ضمن اعطای ارتقای درجه به این عزیزان، از همین روند الگوبرداری کنید و این بساط را سر سایر روزنامهها و سینما و تلویزیون و اینترنت و فضای مجازی دربیاورید و به نظرم فقط رادیو را بگذارید بماند که اگر خواستیم سخنرانی بشنویم مشکلی نباشد. من ضمانت میکنم اینطوری بسیاری از مشکلات اجتماعی، از فقر و فساد و تورم و رشوه و دزدی و مهاجرت نخبگان و آلودگی هوا و مسائل محیطزیستی و کمآبی و سوءِمدیریتها و فساد گستردۀ اداری و بهطور کل ناکارآمدی موجود حل میشود و ما خوشبخت و سعادتمند میشویم.
برای شما طول عمری برابر با نوح آرزومندیم.
خاکسار کممقدار
موشکاف