در جامعهای که تنوع و تفاوتها همواره موضوع بحث و بررسی بوده است، گاهی اوقات شاهد پدیدههایی هستیم که شاید در نگاه اول عجیب به نظر برسند. یکی از این پدیدهها، ترجیح برخی افراد نابینا برای محدود کردن ارتباطات خود به افراد نابینا، یا صرفاً افراد بینا است. برخی ترجیح میدهند دوستیها و روابط عاطفی خود را به افراد نابینا محدود کنند، که ما در اینجا آنها را نابینامدار مینامیم. برخی دیگر از حضور در اجتماع افراد نابینا و برقراری ارتباط با آنان گریزانند که ما به آنان نابیناگریز میگوییم.
بارها جملاتی از این دست را شنیدهایم:
ـ الف میگوید: «همه دوستای من نابینا هستن. بیناها نمیتونن ما رو درک کنن.»
ـ ب میگوید: «ازدواج درون گروهی خیلی بهتره. یه فرد بینا نمیتونه توی رابطه ما رو بفهمه.»
ـ پ میگوید: «من که اصلاً دوست نابینا ندارم. فقط با بیناها در ارتباطم. بچههای ما یه طوری هستن. هر چی از جماعت نابینا فاصله بگیری بهتره.»
ـ ت میگوید: «من اصلاً حاضر نیستم با یه فرد نابینا توی رابطه باشم، چه برسه به ازدواج. دو تا نابینا نمیتونن با هم خوشبخت باشن.»
گاهی نیز افراد تغییر موضع میدهند و برای مدتی افراد بینا و برای مدتی افراد نابینا را از دایره ارتباطی خود کنار میگذارند. در ادامه این مطلب، به بررسی دقیقتر دلایل هر ایده و تحلیل شکلگیری این دیدگاهها، خواهیم پرداخت.
نابینامداری: ترجیح روابط درون گروهی
افراد نابینامدار بر این باورند که کیفیت ارتباطات بین افراد نابینا، چه در دوستی و چه در ازدواج، به مراتب عمیقتر و صمیمانهتر از روابطی است که با افراد بینا برقرار میشود. از نظر آنها، تجربیات مشترک زندگی با وضعیت نابینایی، درکی مشترک از چالشها، شادیها و محدودیتها ایجاد میکند که تنها در روابط درون گروهی قابل تجربه است.
نابینامداران اغلب احساس میکنند که در دنیایی جداگانه زندگی میکنند، دنیایی که تجربیات منحصر به فردی را برای ساکنانش به همراه دارد. آنها معتقدند که افراد بینا، به دلیل تفاوتهای عمیق در تجربه زندگی، قادر به درک کامل دنیای درونی و احساسات افراد نابینا نیستند. در نتیجه، برقراری ارتباط مؤثر و پایدار با افراد بینا را چالش برانگیز میدانند.
به باور نابینامداران، روابط با افراد بینا نه تنها برای فرد نابینا رضایتبخش نیست، بلکه ممکن است برای طرف مقابل نیز همراه با چالش باشد. تفاوتهای درک از جهان، انتظارات متفاوت و عدم آگاهی کافی از نیازهای افراد نابینا، میتواند منجر به سوء تفاهم، نا امیدی و در نهایت، پایان یافتن رابطه شود. نابینامداران نگرانند که افراد بینا آنها را باری بر دوش خود ببینند و دست برتر را در ارتباط داشته باشند.
نابیناگریزی: دوری گزینی از افراد نابینا
نابیناگریزان به طور فعال از ارتباط با افراد نابینا اجتناب میکنند. برخلاف نابینامداران، آنها ترجیح میدهند، روابط اجتماعی خود را به افراد بینا محدود کنند و حتی در برخی موارد، به این موضوع افتخار میکنند که هیچ دوست نابینایی ندارند. این افراد، معمولاً آن دسته از ویژگیهای فرهنگی و رفتاری را که به طور معمول در جامعه نابینایان دیده میشود، آزار دهنده تلقی میکنند. برای مثال ممکن است افراد نابینا را حاشیهساز، حراف، حسود، به دور از آداب اجتماعی یا غیر عادی تلقی کنند.
نابیناگریزان معتقدند که برخی از رفتارها و نگرشهای رایج در میان افراد نابینا، با هنجارهای اجتماعی پذیرفته شده جامعه متفاوت است. آنها گاهی این تفاوتها را به عنوان نابهنجاری در نظر میگیرند و به همین دلیل، از برقراری ارتباط نزدیک با افراد نابینا خودداری میکنند. این افراد، خود را به عنوان افرادی بهنجار و متفاوت از اکثر نابینایان میبینند و به همین دلیل، ترجیح میدهند در تعامل با افراد بینا باشند که به اعتقاد آنها زندگی عادیتر و سالمتری دارند.
آیا بینایی معیاری برای برتری است؟
با وجود تفاوتهای آشکار در رویکرد نابینامداران و نابیناگریزان، به نظر میرسد هر دو دیدگاه پیش فرض و ریشهای مشترک داشته باشند. در نظر گرفتن بینایی به عنوان معیاری برای برتری و ارزشگذاری افراد، نقطه مشترک هر دو رویکرد است. این باور مشترک ریشه بسیاری از تفاوتهای رفتاری و نگرشی بین این دو گروه به شمار میرود.
نابینامداران به دلیل فقدان حس بینایی تصمیم میگیرند تا روابط خود را به افرادی محدود کنند که با آنان تجربیات مشابهی را پشت سر گذاشتهاند. این انتخاب ریشه در احساس عمیقی دارد که در روابط نابرابر تجربه میکنند. آنها معتقدند که بینایی به عنوان یک حس برتر نه تنها امکانات بیشتری را برای فرد فراهم میکند، بلکه میتواند به نوعی قدرت و برتری نیز تعبیر شود.
در روابطی که یک طرف نابینا و طرف دیگر بینا است، نابینامداران اغلب احساس میکنند که در جایگاهی پایینتر قرار دارند و طرف مقابل به دلیل دارا بودن بینایی، میتواند بر آنان اعمال قدرت کند. این احساس نابرابری میتواند به اشکال مختلف بروز کند، از جمله احساس وابستگی بیش از حد، ترس از قضاوت و کوچک شمرده شدن و در نهایت، کاهش عزت نفس.
به همین دلیل، نابینامداران ترجیح میدهند روابط خود را به افرادی محدود کنند که به طور کامل درک میکنند که زندگی بدون بینایی به چه معنا است. در روابط درون گروهی، افراد نابینا میتوانند بدون احساس قضاوت شدن به طور آزادانه خودشان باشند و به تبادل تجربیات و احساسات بپردازند. همچنین، این روابط به آنها احساس تعلق و پذیرفته شدن میدهد که در روابط نابرابر کمتر قابل دستیابی است.
از سوی دیگر، نابیناگریزان نیز با باور به برتری افراد بینا، تلاش میکنند تا خود را در جمع این افراد قرار دهند. آنها با محدود کردن ارتباط خود با افراد نابینا، سعی دارند خود را از گروهی که فاقد این برتری است، جدا کنند و به این ترتیب، به هویت اجتماعی مورد نظر خود دست یابند؛ به عبارت دیگر، نابیناگریزان نیز با استفاده از بینایی به عنوان معیار برتری، به دنبال ارتقاء جایگاه اجتماعی خود هستند.
آنها احساس کمبودی را که به علت فقدان بینایی تجربه میکنند، با جدایی از اجتماع نابینایان و گسترده کردن ارتباط خود با افراد بینا جبران میکنند. گویی میخواهند به خودشان بگویند که با سایر نابینایان متفاوتاند، چون از جمع نابینایان جدا شدهاند و حلقه قدرت یعنی افراد بینا آنها را پذیرفته است.
و در پایان…
نابینامداری و نابیناگریزی را با یک ریشه مشترک مطرح کردیم. چه تحلیلهای دیگری میتوان از این دوگانگی ارائه کرد؟ آیا اساساً خرده فرهنگ خاصی در بین نابینایان وجود دارد که بخشهایی از آن آسیب زننده است؟ محدود کردن روابط به این یا آن گروه چه فرصتهایی را ایجاد یا نابود میکند؟ آیا دیدن موجب برتری افراد در ارتباطات بین فردی است؟ طرح این بحث چه پرسشهای دیگری را به ذهن شما میآورد و چه راههایی برای طرح بحث پیرامون آنها وجود دارد؟