رد پای نابینایان در ادبیات داستانی

حسین آگاهی

0

طرح جلد کتاب من خورشید را می‌بینم

در ادامه سفرمان به دنیای کتاب، این بار به سراغ اثری از نودار دومبادزه، نویسنده اهل گرجستان می‌رویم. «من خورشید را می‌بینم»، دومین داستان بلند دومبادزه، داستانی است درباره جوانی و عشق و دوستی. این داستان در مدت کوتاهی در چند بنگاه مطبوعاتی مسکو و تفلیس با تیراژ بالا به چاپ رسید. در مقدمه کتاب آمده است که فیلمی نیز از روی این اثر ساخته شده که در شوروی توانسته بینندگان زیادی را به خود جلب کند. مترجم این داستان، ف. حبیبی معرفی شده که متأسفانه از نام دقیق و سایر مشخصاتش نه در خود کتاب و نه منابع اینترنتی هیچ اطلاعاتی در دست نیست. ترجمه این کتاب در ایران توسط انتشارات روزبه و در سال 1356 به چاپ رسیده است.

متن کتاب بسیار روان و شاعرانه است و مترجم به اندازه‌ای از خود ذوق و سلیقه به خرج داده که حتی اشعاری که به مناسبت‌های مختلف از زبان اشخاص داستان گفته می‌شود را نیز به صورت موزون و دارای قافیه فارسی برگردانده است. زمان و حال و هوای حاکم بر این کتاب که می‌توان آن را از جمله آثار کودک و نوجوان در حوزه ادبیات پایداری و جنگ به شمار آورد از آغاز تا پایان جنگ جهانی دوم را در برمی‌گیرد.

تمام ماجراها در روستای کوچک و خوش آب و هوایی از گرجستان روایت می‌شود. دو شخصیتی که به نسبت دیگران حضور فعال‌تری در وقایع دارند پسری به نام سوسویا و دختری به اسم خاتیا هستند. خاتیا نابیناست و با آن‌که خودش هم می‌تواند به مدرسه برود هر روز به همراه سوسویا دست در دست یکدیگر راهی کلاس درس می‌شوند.

برخلاف تمام دانش‌آموزان، خاتیا هیچ نمی‌نویسد و تمام مطالب را به حافظه می‌سپارد. به جز این‌که همه کسانی که خاتیا را می‌شناسند آرزو دارند او روزی بینا شود هیچ رفتار حاکی از ترحمی نسبت به این دختر از آنان سر نمی‌زند.

خاتیا در آن جامعه کوچک پا به پای دیگران کار می‌کند و کسی مانعش نمی‌شود. به جز سوسویا که صمیمی‌ترین دوست خاتیاست او دوستان دیگری هم دارد و توانسته در آن روستا جایگاهی برای خود پیدا کند؛ البته نه مقامی افسانه‌ای و عجیب و غریب که به عنوان مثال همه در کارهایشان به او رجوع کنند و از او التماس دعا داشته باشند و خلاصه تا مُهر تأیید خاتیا بر انجام امری خورده نشود آن کار هرگز انجام نگیرد؛ بلکه خاتیا صرفاً دختر نوجوانی است مثل بقیه هم‌سن و سال‌هایش.

اگر تمام مطالبی که در بالا ذکر شد هنوز باعث نشده‌اند که این کتاب را در اولین فرصت مطالعه کنید، علاوه بر نثر روان و شاعرانه اثر که خود می‌تواند بالاترین مشوقتان برای مطالعه این کتاب باشد، نکات دیگری که قادر خواهند بود شما را به خواندن این کتاب زیبا ترغیب نمایند به قرار زیر است:

یکی اینکه از همان اول ماجرا، احتمال بینا شدن خاتیا توسط پزشکی در شهر به صورت جدی مطرح می‌شود و فقط باید کتاب را بخوانید که بتوانید به محقق شدن یا نشدن این اتفاق پی ببرید.

دیگری هم روایت زندگی و شور حیات که در هر شرایطی در رگ‌های انسان جاری است و نیز جنگ و ماجراهای عاشقانه‌ایست که بین مردم روستا در خلال مبارزات شوروی و آلمان روی می‌دهد.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

حاصل عبارت را در کادر بنویسید. *-- بارگیری کد امنیتی --