گزارشی از کتاب طعم زندگی

محمد نوری

0

کتاب طعم زندگی مجموعه‌ای از خاطرات محمدقاسم شایسته‌نیا است که توسط مینا قائدی مکتوب و در قالب کتاب و زندگی‌نامه در مهرماه 1399 منتشر شده و شامل پنج بخش در پنجاه صفحه است.

آقای شایسته‌نیا در بین نابینایان شیراز و نیز استان فارس، چهره‌ای شناخته شده و سال‌ها مدیریت «مؤسسه نابینایان توانگران کارآفرین شیراز» را بر عهده داشته و تلاش کرده در زمینه اشتغال و مهارت‌آموزی اقداماتی انجام دهد. البته فعالیت‌هایش در جهت رشد و شکوفاسازی جامعه هدف با دیگر مراکز و مؤسسات تفاوت‌هایی دارد که ریشه در زندگی و سیر تحولات شخصی خودش دارد. از این‌رو زندگی‌نامه‌اش قابل توجه است.

این کتاب هر چند بسیار کوتاه و کم حجم است ولی شامل نکات سودمندی است. از این‌رو به نابینایان و کم‌بینایان جوان و نوجوان پیشنهاد می‌شود حتماً آن را مطالعه کنند.

ویژگی‌های این اثر را بعداً توضیح می‌دهم؛ ولی ابتدا به محتوای بخش‌های آن می‌پردازم.

از پنجره کودکی تیتر اولین بخش این کتاب است. شایسته‌نیا می‌گوید در یکی از قدیمی‌ترین و اصیل‌ترین محله‌های شیراز به نام محله «اسحاق بیگ» در ششم مرداد 1337 متولد شده و در همان‌جا رشد و نمو یافت. این محله از گود عربان تا دروازه سعدی بوده است.

پدرش به کفش‌دوزی و کفش‌فروشی مشغول بوده ولی خانواده هشت نفره را کفاف نمی‌داده و محمدقاسم از نوجوانی در کنار بازی و تحصیل به سراغ کار و کسب درآمد به منظور کمک به معیشت خانواده می‌رفته. تولید پاکت برای بقال محل (پاکت زنی)، کار در بسته‌بندی، تبدیل بادام به خلال برای قنادی‌ها، حمل سری دوزی‌های پوشاک بین تولیدی و دورکارها از جمله تلاش‌های محمدقاسم برای کسب درآمد در آن دوره بود. از ارتباطات اجتماعی‌اش با مردم هم گزارش داده است.

بخش دوم (در کوچه‌های نوجوانی) از خانواده‌اش گفته که فاقد تجملات و دارای اسباب و اثاثیه ساده ولی سرشار از رضایت و باورها بوده. خاطراتش از خرید تلویزیون جالب است. مردم شیراز از سال 1346 توانستند به تماشای تلویزیون بنشینند ولی خانواده‌های مذهبی از جمله پدر محمدقاسم مخالف بودند. از این‌رو به تماشای تلویزیون در خانه دیگران می‌رفته؛ در ادامه از خرید تلویزیون با درآمد خودش و مخالفت پدرش و بالاخره راضی شدن پدر گزارش داده و می‌گوید: حس شیرین و تازه لحظه‌های تماشای تلویزیون در آن زمان را با حس هیچ‌کدام از رسانه‌های فعلی نمی‌شود مقایسه کرد. برای من فرهنگ و اعتقادات حاکم بر آن روزگار بسیار دوست داشتنی بود که حالا دیگر اثری از آن نیست.

از خیابان جوانی عنوان بخش سوم است. در سال 1350 محمدقاسم چهارده ساله شاهد بود پدرش به خاطر ضمانت یکی از مغازه‌دارها و عدم وظیفه‌شناسی آن مغازه‌دار، به زندان افتاد. برای تأمین خانواده همراه با برادر بزرگترش در دهکده سلامی ویژه بیماران روانی، مشغول به کار تأسیسات شدند. یک روز که مشغول نصب پمپ آب بودند، محمدقاسم تفنگ نگهبان را خواست جابجا کند؛ اما به دلیل خرابی تفنگ، منفجر و ترکش‌ها دست‌ها و صورتش را آسیب رساند.

درمان‌ها بر اساس گزارش صاحب دهکده یعنی برق گرفتگی پیش رفت و پزشکان از باروت و گوگردی که قرنیه و شبکیه را شکافته و به پشت آنها رسیده بود، غفلت کردند. بعداً وقتی مطلع شدند، دیر شده بود و موجب نابینایی یک چشم و کم‌بینایی چشم دیگر محمدقاسم شده بود. البته چشم کم‌بینا هم تا 1353 نابینا شد. این حادثه مسیر زندگی‌اش را دگرگون ساخت؛ اما دست از تلاش و کوشش برنداشت. ترک تحصیل نکرد بلکه در دوره شبانه ثبت‌نام کرد و با کمک دوستی به نام «مسعود گل آرایش» که کتاب‌ها را برایش می‌خواند، توانست دیپلم بگیرد.

در کنار تحصیل، همواره کار می‌کرده، مثل فروشندگی در مغازه‌ای در سینما سعدی؛ اما پس از اتمام درسش در مصاحبه شغلی بیمارستان نمازی شرکت کرده و پس از قبولی، مشغول به کار شد.

در همین دوره با نابینایان دیگر آشنا شده و با بحث با آنان، این جامعه را بیشتر شناخت و به مشکلات و مسائل آنان پی برد.

در سال 1359 به فکر تأسیس تشکّلی به منظور خدمت به نابینایان افتاد. کم کم توانست در مدرسه شوریده شیراز اتاقی بگیرد و تشکیلاتی را برپا کند. تا سال 1368 در آنجا مشغول بود ولی مدیریت مدرسه آن اتاق را گرفت و این تشکیلات تعطیل شد. نیز از ازدواجش در سال 1360 و تأثیر آن در تحولات زندگی‌اش گفته است.

محل تازگی عنوان بخش دیگر است. در اوایل 1385 به فکر تشکّلی از نخبگان نابینا افتاد با این هدف که اشتغال نابینایان را سامان‌دهی کنند. این تشکّل را شورا نامیده و پس از تأسیس در یکی از فرهنگسراهای شیراز کلاس بافندگی و هویه‌کاری برای بانوان نیمه بینا دایر کرد.

مشکل نداشتن جا باعث شد تا ساختمانی در دروازه سعدی رهن و اجاره کند و هزینه‌های آن را از طریق فروش خدمات و تولیدات تأمین نماید. چون مخالف درآمد از راه قبوض خیریه‌ای و دریافت اعانات بود. به همین دلیل کارگاه حصیربافی را هم راه انداخت. سپس با خرید چند دستگاه زیراکس و هماهنگی با مدیران مراکز بیمه تأمین اجتماعی، در چند مرکز به کتاب‌فروشی و ارائه خدمات زیراکس و کپی اقدام کرد. در ادامه پس از هماهنگی با ریاست بیمارستان شیراز، کارگاه خیاطی به منظور دوخت و دوز وسایل پارچه‌ای مثل «سِت اتاق عمل» و «گان» و لباس بیماران پرداخت. این اقدامات در مؤسسه‌ای به نام وصال انجام می‌یافت.

اما در سال 1386 با تهیه زمین از اداره مسکن و شهرسازی، به ساخت مجموعه چهار طبقه اقدام کرد و از این زمان مؤسسه توانگران شکل گرفت. این مؤسسه مستقل از بهزیستی و به روش هیئت امنایی اداره می‌گردد. همین جا درباره فعالیت‌های مختلف این مؤسسه توضیح داده ولی آمار و ارقامی ارائه نکرده است.

بخش آخر با عنوان «مروری بر خاطرات تصویری» شامل 16 قطعه عکس است که تماماً خانوادگی و شخصی است.

 

نکات و تجربه‌ها

این کتاب گویای چند نکته و تجربه است که به سرنوشت جامعه هدف ارتباط دارد.

1ـ شایسته‌نیا در این کتاب تأکید می‌کند که مؤسسه نابینایان توانگران کارآفرین شیراز یک «مؤسسه هیئت‌امنایی» است. هیئت‌امنایی به مراکزی گفته می‌شود که مستقل عمل می‌کنند و وابسته به سازمان بهزیستی نیستند. بودجه آنها را سازمان بهزیستی تأمین نمی‌کند و در تصمیم سازی، برنامه‌ریزی‌ها و اقدامات وابستگی ندارند. این‌گونه مراکز با تلاش و تدبیر هیئت مدیره درآمد داشته و هزینه‌های خود را از این درآمدها تأمین می‌کنند.

مراکز هیئت امنایی در مقابل مراکز خصوصی و مراکز وابسته و مراکز انتخاباتی (که از طریق تشکیل مجمع عمومی و انتخاب مستقیم اعضا، مدیرعامل و دیگر اعضای هیئت مدیره تعیین می‌شوند) قرار دارد.

ضوابط مراکز هیئت امنایی معلولان در سال 1374 تصویب و در اسفند همان سال توسط رئیس سازمان بهزیستی با عنوان «آیین‌نامه تأسیس و اداره مراکز توان‌بخشی و خیره‌ای هیئت امنایی معلولین» با 27 ماده ابلاغ گردید. (مجموعه قوانین و مقررات بهزیستی، تهران، سازمان بهزیستی، 1376، ص 211ـ216)

درباره این مدل از مؤسسه‌های فعال در کشور کمتر گزارش شده ولی این کتاب از منابعی است که درباره این موضوع نکاتی دارد.

2ـ نکته دیگر این کتاب اهتمام شایسته‌نیا به حل مشکلات جامعه هدف، دغدغه مشکل‌گشایی از اشتغال، بیکاری و بهبود درآمد و کسب و کار آنان است، چون خودش با این مشکلات بزرگ شده، از کودکی و نوجوانی این معضلات را لمس کرده و طعم فقر و نداری را چشیده، همچنین برای حل مشکلات اقدام عملی کرده، بارها زمین خورده و مجدداً شروع کرده؛ از این‌رو تجربه آموخته است. چنین فردی وقتی در جوانی یا میانسالی، فرصت پیدا می‌کند و مدیر می‌شود، احساس مسئولیت می‌کند و خود را متعهد و موظف می‌داند تا برای حل مشکلات جامعه نابینایان فعالیت کند.

کتاب طعم زندگی نشان می‌دهد فعالیت‌های کنونی شایسته‌نیا ریشه در گذشته او دارد. فعالیت‌هایش در نوجوانی و جوانی، امروز بارور شده و ثمر می‌دهد.

3ـ شایسته‌نیا می‌گوید: وقتی در چهارده سالگی نابینا شدم، چند ماه منزوی شدم ولی به خود آمدم، تربیت و شرایط فکری و روحی مثبت اندیشانه‌ای که در درونم نهادینه شده بود، مرا از در جا زدن رها کرد و به جاده سازندگی سوق داد (ص24).

از این‌رو شروع به فعالیت می‌کند، راهی بازار، کار و کاسبی می‌شود. لمس را به جای دیدن نشاند و سعی کرد با لامسه درک کند و پیشرفت نماید. این نکته چند جای کتاب آمده و برای نابینایان درس‌آموز است.

3ـ می‌گوید شرمم به من اجازه نمی‌داد که خانواده به من کمک مالی کنند، از این‌رو پس از گرفتن دیپلم در مصاحبه شغلی شرکت کرد و در بیمارستان مشغول به کار شد. نیز می‌گوید در دوره نوجوانی به جای پرسه زنی در کوچه و خیابان و گذراندن اوقات به بطالت به کسب و کار می‌پرداختم و همین تجارب دوران نوجوانی و جوانی الآن یاری می‌کند تا بهتر تصمیم بگیرم و راه درست را انتخاب کنم.

4ـ همچنین این کتاب می‌تواند منبعی برای مطالعات تاریخی و اجتماعی هم باشد؛ زیرا اطلاعاتی درباره مسجد مولا، حمام عمومی حیران، سقّاخانه حیران، دروازه سعدی، محله گود عربان آورده و مشاهداتش را از این جاهای تاریخی بیان می‌کند. این اطلاعات چون بدون واسطه و عینی عرضه شده، می‌تواند منبع سودمندی برای پژوهشگران باشد.

درباره مشاغل رایج در شیراز در نیم قرن قبل، گزارش‌هایی دارد که قابل استناد و استفاده است.

5ـ کسانی که درباره تاریخ نابینایی یا تاریخ معلولیت در ایران کار می‌کنند، این کتاب منبع سودمندی برای آنان است.

6ـ سویه و زاویه نگرش شایسته‌نیا به مسائل نابینایان، فرهنگی است و با توان‌بخشی فرهنگی به حل مشکلات می‌اندیشد. به همین دلیل هر جا اقدام به اشتغال کرده از اقدامات فرهنگی غفلت نکرده. در واقع یکی از رموز موفقیت شایسته‌نیا بهره‌گیری‌اش از ظرفیت‌های فرهنگی است.

در مجموع کتاب کم حجم ولی سودمندی است. نوجوانان و جوانان با مطالعه آن، راه درست، روش کسب و کار و درس‌های درست زندگی کردن را خواهند آموخت.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

حاصل عبارت را در کادر بنویسید. *-- بارگیری کد امنیتی --