مثل گل

جواد سقا

0

دستش را به سمت گل سرخ برد تا آن را بچیند. خار گل انگشتش را گزید، اما گل را چید و به دست دیگرش داد. انگشت گزیده شده را به سمت دهانش برد. آن را مکید. با نوک زبانش محل سوزش را نوازش داد. طعم شوری حس کرد؛ طعم خون؛ انگشتش را از دهان درآورد. به بزاقش آغشته بود، خونی روی آن نبود. هر چه بود سوزش انگشت آرام‌تر شده بود. گل چیده شده را به سمت بینی‌اش برد. نفس عمیقی کشید و در همین حال پلک چشمانش را به‌آرامی روی‌هم گذاشت. عطر گل سرمستش کرد. دوباره آن را بویید. دوباره و دوباره بویید. شامه‌اش از عطر دل‌انگیز گل پر شد. دیگر انگشتش نمی‌سوخت. زیبایی گل و عطر خوشش به او آرامش داده بود. قدم‌زنان به راه افتاد. هرازگاهی گل را می‌بویید. لذت‌بخش بود؛ اما لذت اولین تنفس را نداشت. کم‌کم شروع به بازی با گلبرگ‌ها کرد. یکی از آنها ناخواسته از گل جدا شد. گلبرگ تنها را بویید و کمی در دست دیگرش نگه داشت. گلبرگ خوش‌رنگ و بو و باطراوت در بازی انگشتانش از هم شکست و پاره‌پاره شد. آن را به کناری انداخت و گلبرگ دیگری از گل جدا کرد. آن را بویید. روی بینی‌اش گذاشت و سعی کرد با نفسی عمیق به بینی‌اش بچسباند. قدرت دمش که کم شد، گلبرگ از صورتش جدا شد. می‌خواست با دستش آن را بگیرد؛ اما از لای انگشتانش سُر خورد و به پایین سقوط کرد. گلبرگ روی زمین افتاد و بازی رهگذر با گل را تماشا می‌کرد. گاهی ساقه گل را با انگشتانش می‌چرخاند و گاهی یکی از گلبرگ‌ها را از گل جدا می‌کرد و به آسمان پرت می‌کرد. خورشید از بالا و زمین گرم از پایین طراوت و تازگی گلبرگ را از او می‌گرفتند. اندک رطوبت درونش بخار می‌شد و اشکی برای گریستن نداشت. رهگذر به راهش و به بازی با گل ادامه داد. گلبرگ‌های بیشتری از گل کند و آنها را در مشتش ریخت و به سمت آسمان پرت کرد. لحظه‌ای اطرافش گلباران شد. گلبرگ‌ها در هوا می‌رقصیدند. انگار در تلألؤ درخشان خورشید تن خود را نوازش می‌دادند. از پس رقص گلبرگ‌های معلق در هوا، دنیا زیباتر می‌نمود. این شور و نشاط لحظه‌ای، دوام نیاورد. گلبرگ‌های تازه و شکننده یکی پس از دیگری بر زمین ریختند و زیر گام‌های رهگذران تکه‌تکه شدند. آنها با زیبایی، با عطر خوش و طراوت زندگی بخششان خداحافظی کردند.

رهگذر به چیزی که دستش بود نگاه کرد. دیگر صورتی از گل نداشت. آن را به پشت سرش پرت کرد. ساقه و کاسه گل در کنار گلبرگ‌های پرپر بر زمین افتادند. آنها دوباره کنار هم بودند؛ اما دیگر گل نبودند.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

حاصل عبارت را در کادر بنویسید. *-- بارگیری کد امنیتی --