همراهان گرامی نسل مانا در بخش دوم این جستار، در فرایند انتقال دانشآموز با آسیب بینایی از دبیرستان به دانشگاه، با سه فاکتور آزمونهای ورودی و نحوه مناسبسازی آنها برای ورود به دانشگاه، نقش برنامه درسی ویژه دانشآموزان با آسیب بینایی در این فرایند و نحوه ارتباطگیری با دفاتر خدمات به دانشجویان دارای نیازهای خاص از دانشگاه، آشنا شدیم و در بخش سوم و آخر این مطلب، الکساندر و برینت تلاش میکنند تا ما را با مسائل خارج از دانشگاه و نکات مهم پایانی آشنا سازند.

6: فراتر از کلاس دانشگاه
الکساندر: مؤسسه Learning Ally از ما خواستند تا به طور خاص به وضعیت دانشجویان نابینا در دانشگاه — بهویژه سال اول — و چالشهای پیشروی آنها بپردازیم.
سطح استرس یا نقاط فشار برای این دانشجویان کجاست؟ امّا تمرکز اصلی آنها بر روی موادّ آموزشی بود: چگونه کتابهای درسی را دریافت میکنید؟ آیا بهموقع به دستتان میرسد؟ چون میدانید که کتابهای دانشگاه هر سال تغییر میکنند و این بخش دشواری از زندگی دانشگاهی است.
امّا آنچه ما در این مطالعه مردمنگاری کشف کردیم — که در آن ۲۰ دانشجو را با دوربین فیلمبرداری همراهی کردیم — بسیار غیرمنتظره بود. روش ما کاملاً نامحسوس بود؛ آنها را در محوّطه دانشگاه، خارج از آن و حتّی در تعامل با همسالانشان زیر نظر گرفتیم.
راوی: در یک عکس، گروهی از دانشجویان را میبینیم که در محوّطه دانشگاه قدم میزنند. یک جوان با عصای سفید پیشتاز گروه است.
الکساندر: نتایج واقعاً شگفتآور بود. مسئله موادّ آموزشی یا دریافت کتابهای درسی حتّی در فهرست سختترین چالشهای این دانشجویان هم نبود! بهعنوان یک مادر که این روند را تجربه کرده، نمیگویم که موضوعات استرسزای مطرحشده غافلگیرکننده بودند، امّا فراگیر بودن آنها مرا متعجّب کرد.
یکی از دشوارترین چالشها برای دانشجویان نابینا یا کمبینا، تعامل اجتماعی است. پسر من هرگز در مدرسه دوست صمیمی نداشت و این همیشه برایم ناراحتکننده بود، چون دیگر فرزندانم چنین تجربهای داشتند. وقتی بیشتر وقتت را با بزرگسالان در خدمات ویژه میگذرانی، این موضوع مانعی بین تو و همسالانت ایجاد میکند.
(با صدایی لرزان): دیدن اینکه هر ۲۰ جوان در این مطالعه همین مشکل را داشتند، سخت بود… امّا خوشبختانه بسیاری از آنها بهاندازهای آگاه بودند که بفهمند در دانشگاه برخی از این موانع از بین میروند. دیگر پدر و مادر مداخله نمیکنند! بعضی از آنها در این فضا شکوفا شدند، امّا برخی دیگر همچنان تلاش میکردند.
برینت: وقتی مطالعه لاول را دیدم، دلم به درد آمد. مسئله تعامل اجتماعی بارها مطرح میشود و برای کودکان نابینا یا کمبینا سختترین بخش است. عضویت در یک سازمان، فعّالیت، ورزش، گروه موسیقی یا هر چیز دیگری میتواند تغییر بزرگی ایجاد کند.
ما به آلن همان کار دبیرستانش را توصیه میکنیم. اینکه از همان ابتدا در دانشگاه درگیر یک فعّالیت شود. دانشجویان نابینایی که در چنین موقعیتهایی قرار میگیرند، از نظر اجتماعی شرایط بسیار بهتری دارند. همچنین انتخاب هماتاقی مهم است. شاید وسوسهانگیز باشد که بهخاطر معلولیتتان تقاضای اتاق تکنفره کنید؛ چون فضای بیشتری نیاز دارید یا تجهیزات خاصی دارید…
الکساندر: یا نمیخواهید دیگران را با صدای صفحهخوان خود آزار دهید.
برینت: دقیقاً! دلایل زیادی برای دریافت اتاق تکنفره وجود دارد، امّا ما او را تشویق میکنیم که اتاق دونفره بگیرد، چون وجود یک هماتاقی شما را وارد موقعیتهای اجتماعی میکند. کسی که برای غذا خوردن همراه داشته باشید یا حتّی شنبهشبها با هم بیرون رفته و دوری بزنید. این چیز خوبی است. اجتماعی شدن واقعاً کلیدی است.
7: نکات کلیدی
الکساندر: در دبیرستان، دانشآموزان نابینا بسیار تحت حمایت و مراقبت هستند. همه چیز — از جمله مطالب بریل — را برایشان فراهم میکنیم و حتّی گاهی بیش از حد درگیر نیازهای آموزشی آنها میشویم. امّا در دانشگاه، ناگهان همه چیز به عهده خودشان است. اگر آماده نباشند، واقعاً دچار مشکل خواهند شد. متأسفانه اکثر دانشآموزان ما در آمریکا آنطور که باید آماده نیستند. مدیریت زمان و انتخاب فنّاوریِ کمکیِ مناسب نیز چالش دیگری است:
آیا از دستگاه بریلنویس استفاده کنم یا ضبط صدا با تلفن کافی است؟ آیا به نقشههای لمسی برای جبر نیاز دارم؟ امّا من باید بپذیرم که او باید این چیزها را خودش یاد بگیرد.
راوی: در عکسی از جشن فارغالتحصیلی دبیرستان، کوپر با لبخندی گسترده دیده میشود. او عصای سفیدش را در دست دارد و خواهرش از پشت او را در آغوش گرفته است.
الکساندر: و این سختترین بخش برای یک مادر است… امّا او راهش را پیدا خواهد کرد. اصل ماجرا همین است: رها کردن، اجازه دادن به آنها برای شکست خوردن و موفّق شدن، تا به خودشان ببالند.
برینت: و همه چیز زمان بیشتری میبرد. شاید من هم کمی مقصّر باشم که او را آنطور که باید آماده نکردم… همیشه عجله دارم، پس بستن بند کفش یا جمعکردن کیف را خودم انجام میدهم، چون وقت ندارم صبر کنم تا او یاد بگیرد.
الکساندر: نکته مهم همین است؛ حتّی در دانشگاه هم باید یاد بگیرند زمان را مدیریت کنند. چون کسی نیست که کارهایت را انجام دهد، پس باید بدانی هر کاری چقدر زمان میبرد.
برینت: دانشگاه هم همینطور است. احتمالاً مدّت بیشتری طول میکشد.
الکساندر: بله! انتظار نداشته باشید در چهار سال تمام شود. حتّی برای دانشجویان بینا هم همیشه ممکن نیست. باید با خودت بگویی: «عجلهای ندارم. اهدافم چه چهار سال طول بکشد، چه شش سال، همانها هستند».
برینت: ممکن است چهار سال هم بشود، امّا مثلاً یادگیری ریاضی بیشتر زمان میخواهد. به آلن میگوییم: «بهجای چهار یا پنج درس در ترم اول، سه درس بردار تا فرصت کافی برای تمرین و آمادهسازی داشته باشی».
الکساندر: از معلّمهای خصوصی استفاده کن، از تمام خدمات دانشگاه بهره ببر و مطمئن شو وقتش را داری!
برینت: انتظارات همانها هستند، فقط ممکن است کمی بیشتر طول بکشد.
راوی: تصویری از وبینار «گذار از دبیرستان به دانشگاه» با حضور الکساندر و برینت.
توضیحات تصاویر:
- تصویر محوّطه دانشگاه: گروهی از دانشجویان در حال عبور از محوّطه سبز دانشگاه هستند. جوان نابینایی با عصای سفید پیشاپیش گروه حرکت میکند و دیگران با فاصلهای محترمانه پشت سر او گام برمیدارند. نور آفتاب روی برگهای درختان میدرخشد و فضایی پرانرژی را نشان میدهد.
- تصویر فارغالتحصیلی: کوپر با لبخندی رضایتبخش و دستانی گشوده ایستاده است. عصای سفیدش بهصورت عمودی در دست چپش قرار دارد، در حالی که خواهرش با چشمانی درخشان و موهای بادگرفته، از پشت به او پیوسته است. دیپلم او در قابی ساده در پسزمینه دیده میشود.
- تصویر وبینار: صفحهای تقسیمشده به دو بخش که الکساندر (زنی با عینک و موهای کوتاه خاکستری) و برینت (مردی با ریش کوتاه و لباس رسمی) در حال گفتوگوی صمیمانه هستند. نموداری با عنوان «مدیریت زمان در دانشگاه» در کنار تصویر آنها قابلمشاهده است.
برگرفته از سایت رسمی مدرسه پرکینز آمریکا
ترجمه و تدوین صلاحالدین محمدی
آبانماه 1404