نقش برساخت اجتماعی معلولیت در سیاستگذاریهای حوزۀ معلولان در ایران گزارشی از یک پژوهش در حوزۀ معلولیت
ایوذر سمیعی:دکتری سیاستگذاری فرهنگی
برای دریافت نقش برساخت اجتماعی معلولیت در سیاستگذاریهای حوزۀ معلولان، با سه گروه از افراد مصاحبه شد: افراد دارای معلولیت، عموم مردم و مشاوران مدیران. پیشنهاد میشود چنانچه شمارۀ پیشین این گزارش را مطالعه نکردهاید، ابتدا آن را از نظر بگذرانید. در ادامۀ این گزارش، دو بخش پایانی مصاحبهها و تحلیل آن ارائه خواهد شد.
فهم عامۀ مردم از مقولۀ معلولیت
جهت کشف فهم دیدگاه عموم مردم از معلولان و مقولۀ معلولیت، با 10 نفر از افراد غیرمعلول مصاحبه شد و شش مقوله استخراج گردید:
نقصان جسمی
تحلیل مصاحبههای صورتگرفته با افراد غیرمعلول، نشاندهندۀ نگاه فردگرایانه و زیستی آنها به مقولۀ معلولیت است. این نگرش به معلولیت، مطابق با پارادایم پزشکی معلولیت است. طرفداران مدل پزشکی معلولیت، آسیبدیدگیهای فردی را علت اصلی مسائلی میدانند که افراد معلول با آن مواجه میشوند. در این نگاه، مسئلۀ اصلی، نقصان و ناتوانی جسمی است و سایر مسائل، برگرفته از آن بهحساب میآیند.
ناشناختگی
یافتههای پژوهش پیش رو نشان میدهد، بیشتر مصاحبهشوندگان با مقولۀ معلولیت و موضوعات مربوط به این حوزه آشنا نیستند و بیشتر آنان در دوران مدرسه و دانشگاه یا در محل کارشان، با افراد معلول مواجه نشدهاند. اندک افرادی نیز که آشنایی مختصری با آنان داشتهاند، این آگاهی را بهواسطۀ فعالیت مستقیم در حوزۀ شغلی بهدست آوردهاند.
هویت متفاوت
بیشتر افراد مصاحبهشونده، معلولان را متفاوت از عموم جامعه پنداشتهاند و بهصورتی خاص و ویژه با آنان برخورد میکنند. این افراد بهواسطۀ تعامل اندکی که با معلولان داشتهاند و نیز بهدلیل آگاهی ابتدایی که در خصوص آنان دارند، آنها را رنجور، حساس و گاهی ناتوان مییابند. چنین تصوری موجب میشود بههنگام مواجهه با آنان، دقیقاً ندانند چه واکنشی باید بروز دهند و دچار نوعی سردرگمی میشوند.
نابرابری
بیشتر مصاحبهشوندگان غیرمعلول، میان خود و افراد دارای معلولیت تفاوتی نمیبینند و معتقدند آنها نیز به اندازۀ سایرین باید از حقوق فردی و اجتماعی برخوردار باشند؛ اما رمزگشایی صحبتهایشان، با آنچه به زبان میآورند، تفاوت دارد. بخشی از این موضوع تا اندازهای ساختارمند و پنهان اتفاق میافتد که خود این افراد نیز بر آن واقف نیستند.
مصاحبهشوندگان در موارد متعددی، حقوق افراد دارای معلولیت را با نگاهی درجهدوم تفسیر میکنند و در ادبیات و کلام، افراد غیرمعلول را اصل پنداشته و معلولان را درجهدو بهحساب میآورند. آنها انتظار دارند افراد دارای معلولیت، نقصان خویش را بهنحوی جبران کنند تا برابر با سایرین شمرده شوند.
نگاههای کلیشهای
یافتههای پژوهش حاضر نشان میدهد، بسیاری از مصاحبهشوندگان، نگرشهای قالبی در خصوص افراد دارای معلولیت دارند؛ اگرچه نگرشهای آنها نسبت به آنچه در تحقیقات پیش آمده، تعدیل شده است؛ اما کماکان بخش مهمی از همان کلیشهها وجود دارد. افراد معلول را ناتوان بهشمارآوردن یا اغراق در توانمندیهای آنان، معصوم پنداشتن، خلاق و باهوش دانستن آنها و… کلیشههایی هستند که در میان مصاحبهشوندگان مشاهده شده است.
فقدان آموزش
افراد دارای معلولیت همان گونه که در عرصههای اجتماعی حاضر نیستند یا اجازۀ حضور ندارند، در محتوای آموزشی نیز جایگاهی ندارند و به آنان پرداخته نشده است. این اتفاق هم در آموزشهای رسمی (مدرسه و دانشگاه) و هم آموزشهای غیررسمی (رسانهها و سایر نهادهای فرهنگی) رخ داده است. صحبتهای مصاحبهشوندگان مبنی بر عدم دریافت آموزش و سایر انواع آگاهیها در مدرسه، دانشگاه، رسانهها و سایر مراجع مشابه، حاکی از بیاهمیتبودن موضوع آموزش در خصوص افراد دارای معلولیت است.
در مجموع یافتههای پژوهش حاضر در خصوص نگرش افراد غیرمعلول به مقولۀ معلولیت، نشان میدهد عموم مصاحبهشوندگان هویت افراد دارای معلولیت را متفاوت از عموم جامعه میپندارند و در مواردی آنها را نابرابر با سایر اعضای جامعه میدانند. این افراد بیشتر با نگاهی اخلاقی-دینی یا زیستی-پزشکی مسئلۀ معلولیت را تحلیل میکنند و در بسیاری موارد، بهدلیل فردی پنداشتن پدیدۀ معلولیت، فشارهای ساختاری و برساخت اجتماعی شکلدهندۀ معلولیت را که خود آنان نیز بخشی از آن هستند، نادیده میگیرند.
ادراک مدیران از مقولۀ معلولیت
در بخش پایانی این پژوهش، در یک جمعبندی کلی، به محور اصلی پژوهش، یعنی «نقش برساخت اجتماعی معلولیت در فرایند سیاستگذاریهای حوزۀ معلولان در ایران» پرداخته شده است. بهمنظور کشف این مسئله، علاوه بر مصاحبههای صورتگرفته، با 12 نفر از مشاوران مدیران مصاحبه صورت گرفت.
بر پایۀ نتایج این تحقیق، مجموعهای از عوامل در فرایند سیاستگذاریهای حوزۀ معلولان تأثیرات مستقیم و غیرمستقیم داشتهاند. بر این اساس، نگاه و دیدگاه مدیران در خصوص افراد دارای معلولیت، یکی از عوامل مهم و پایهای در این مقوله بهشمار میآید. یافتهها نشان میدهد، تصور مدیران و مسئولان از مقولۀ معلولیت، بهطور کلی تفاوت قابلتوجهی با نگاه عموم مردم ندارد. معلولان، برای این افراد نیز ناشناخته هستند و توانمندیهای آنان در مواقع بسیار زیادی جدی گرفته نمیشود؛ اغلب مدیران نگرشهای قالبی و کلیشهای نسبت به معلولان دارند و بهطور کلی، نگاه رایج در میان مدیران و مسئولان به عموم معلولان، نگاههای برخاسته از مدلهای اخلاقی-دینی و زیستی-پزشکی به مقولۀ معلولیت است.
علاوه بر این، محرومیت معلولان از حضور در اجتماع و غیبت آنان در آموزشهای رسمی به ناشناختگی آنان دامن زده و نبود آموزشهای حرفهای برای مدیران پیرامون افراد معلول، موجب شده آنان نتوانند در تصمیمگیری، قانونگذاری، اجرا و ارزیابی سیاستها، آنگونه که برآورندۀ نیاز افراد دارای معلولیت بوده، عمل کنند. اگرچه مصاحبهها، مواردی استثنا در این مورد را نیز نشان میدهند و نمیتوان حکمی واحد و مطلق برای همۀ مدیران صادر نمود.
در کنار عوامل پیشگفته، دستکم دو موضوع دیگر را نیز باید اضافه نمود: «مسائل بوروکراتیک» و «موضوعات داخلی حوزه معلولان».
عوامل مرتبط با بروکراسی اداری و فرهنگ سازمانی از قبیل شیوههای مدیریت، محدودیت منابع مالی، تورم در قوانین، ضعف در نظارت و ارزیابی و عواملی از این قسم که میتواند مختلکنندۀ فرایند سیاستگذاری در هر حوزهای باشد، حوزۀ معلولیت را نیز در بر گرفته و متأثر ساخته است.
موضوع توان افراد دارای معلولیت و سازمانهای مردمنهاد این حوزه در مطالبهگری صحیح، فشار و چانهزنی، دیگر مسئلۀ قابلتوجهی است که نحوۀ اجرای سیاستها را تحتالشعاع قرار داده است.
موضوعات مطروحه، موجب شکلگیری پدیدۀ «هویت ناقص» در خصوص افراد دارای معلولیت شده است. این پدیده، دلالت بر تعمیم نقصان فیزیکی به هویت افراد دارای معلولیت دارد. انگارۀ «هویت ناقص» شکلدهندۀ بسیاری از موضوعات و مقولاتی است که به آن پرداخته شده است. جوامع بهگونهای تاریخی نقصان جسمی را برابر با ناکارآمدی دانسته و بهتدریج این موضوع بر هویت افراد دارای معلولیت تحمیل شده است. اکنون که در عصر ارتباطات و جهان پسامدرن که توسعۀ فناوری، بخش اعظمی از ناکارآمدی مذکور را مرتفع نموده، تغییری در نگرش نسبت به هویت ناقص افراد دارای معلولیت اتفاق نیفتاده و از همین رو، آنان افرادی با اولویت ثانوی بهحساب میآیند.
در چنین بستری و با شکلگیری این نگاه نسبت به افراد دارای معلولیت و سیاستگذاریهای این حوزه، مدیران بهمنظور اجرای سیاستها، استراتژیهای خاصی را بهکار میگیرند. آنها تلاش میکنند قانون را بهصورتی
گزینشی اجرا کنند و تفسیری از آن ارائه کنند که بتوانند منابع خود را مدیریت کنند؛ بهنحوی که با کمترین هزینه، بیشترین بهره را بهدست آورند.
از دیگر استراتژیهای مدیران، برنامهریزی، بودجهبندی و سیاستگذاری بر اساس آمار و ارقام و تعداد عددی افراد جویای خدمات است. در این وضعیت که مبتنی بر دیدگاه آماری است، بهطور طبیعی افراد دارای معلولیت بهدلیل قرارگرفتن در اقلیت اجتماعی، بهشدت موردتبعیض قرار میگیرند. در نهایت، مدیران برای رهایی از فشارهای اجتماعی و به اتمام رساندن مأموریت خود به هر قیمت ممکن، از بار مسئولیت شانه خالی کرده و افراد معلول را به سازمانهای متولی ارجاع میدهند.
پیامد چنین فرایندی، ناباوری به معلولان و در نهایت، نگاه درجهدومی به حقوق این افراد است. در نتیجۀ همین فرایند است که افراد دارای معلولیت در بسیاری از
تصمیمگیریها نادیده گرفته میشوند یا بهنحوی برنامهریزی میشود که عملاً نتیجۀ اجرای آن سیاستها، نقشی در تغییر زندگی افراد دارای معلولیت ندارد.
سیاستگذاریهای پیشنهادی
یافتههای پژوهش حاضر، مؤید نقش برساخت اجتماعی معلولیت و نگرشها و کلیشههای بینالاذهانی در سیاستگذاریهای حوزۀ معلولان بود. اگرچه علاوه بر این، عوامل دیگری نیز در این فرایند نقش اثرگذاری داشتند؛ ازاینرو، پیشنهادهای ذیل بهمنظور ایجاد تغییر در وضعیت فعلی سیاستگذاریهای حوزۀ معلولان ارائه شد:
- ارائۀ محتوای آموزشی حوزۀ معلولان در آموزش همگانی
- ارائۀ واحدهای آموزشی مربوط به مسائل معلولیت به دانشجویان رشتههای مرتبط
- برگزاری دورههای تخصصی حرفهای برای برخی مشاغل
- بازنگری در سیاستهای حوزۀ رسانه
- بازنمایی معلولیت بهعنوان یک تنوع
Podcast: Play in new window | Download