پیشخوان: مروری بر پادکستها و نشریات انگلیسیزبان ویژه آسیبدیدگان بینایی
امید هاشمی، سردبیر
این شماره از پیشخوان را با نگاهی به فعالیتهای یک باستانشناس نابینا آغاز خواهیم کرد؛ از یک شغل قدیمی اما در حال فراموشی یاد خواهیم کرد که همچنان میتوان بهعنوان یک حرفه پولساز برای نابینایان روی آن حساب کرد؛ به مهمانی گردانندگان آیز آن ساکسس سری خواهیم زد و در انتها هم یک اپلیکیشن شناسایی تصاویر را که به کمک هوش مصنوعی به نابینایان خدمات میدهد، بررسی خواهیم کرد.
خاکبازی به قصد لمس تاریخ
تیتر بالا را از سردبیر ماهنامه بریل مانیتور[1] وام گرفتهام؛ جاییکه در معرفی یادداشت ناتاشا اسحاق[2] مینویسد: «این نوشته دربارۀ خاکبازی است؛ کاری که من با ذوق و شوق فراوان در دوران بچگی آن را انجام میدادم؛ اما این یکی به یک خاکبازی هدفمند مربوط میشود.» او اینطور ادامه میدهد که: «وقتی ناتاشا قول این یادداشت را به من داد، با خود فکر کردم که چقدر خوب که چنین یادداشتی را منتشر کنیم. اصولاً آدمها راجع به اینکه چهطور امور شغلیشان را انجام میدهند، زیاد نمینویسند و خوب است که ناتاشا این کار را کرده و چه مطلب جالبی هم شده.»
ناتاشا اسحاق، عضو نابینای فدراسیون ملی نابینایان آمریکا، دربارۀ خودش مینویسد: «من در مقطع ارشد مردمشناسی مشغول تحصیل هستم و یک تخصص فرعی در علوم سیاسی هم دریافت کردهام. از یک سالونیم پیش درگیر یک پروژه پژوهشی با موضوع دیرین انسانشناسی شدهام و امیدوارم بهزودی بتوانم نتیجه پژوهشهایم را در قالب یک مقاله عملی منتشر کنم.» او اینطور حکایت میکند که: «تابستان گذشته در اولین کاوش و حفاری باستانشناسی خود شرکت کردم. این سایت مکانی تاریخی بود. اگرچه باستانشناسی تاریخی لزوماً با علایق تحقیقاتی من مطابقت ندارد؛ من فکر کردم که تجربه عملی کار در این زمینه ارزشمند خواهد بود. برای انجام این کاوش به تیمی متشکل از دو باستانشناس و چند دانشجوی دیگر پیوستم.»
جاییکه ناتاشا و همگروهیهایش در آن به کاوش و حفاری مشغول شدند، مزرعهای بهنام ویلیام گرین بود متشکل از یک زمین کشاورزی و یک خانه که در سالهای انقلاب در آمریکا، مکان استقرار موقت سوارهنظام واشنگتن بود. این مزرعه از چندی قبل موردتوجه باستانشناسان قرار گرفته بود و در پی چندین نوبت حفاری، تعداد زیادی شیء تاریخی کشف و ثبت شده بود. این مزرعه از جنبه دیگری هم اهمیت داشت و آن هم این بود که قرائن و شواهد نشان از آن داشت که در آن مکان، بردهداری هم صورت میگرفته است. ناتاشا میگوید تا آن زمان همیشه سعی کرده بوده از خلاقیتش برای انجام کارهای پیچیده و دشوار استفاده کند و خلاء بینایی را پر کند؛ اما اینیکی با همۀ کارهایی که تا پیش از آن انجام داده بود فرق میکرد؛ چراکه مستقیماً به بینایی ربط پیدا میکرد.
نخستین کاری که ناتاشا کرد این بود که در اینترنت جستوجو کند و ببیند آیا باستانشناس نابینای دیگری پیدا میکند که سؤالاتش را از او بپرسد یا نه؛ سؤالی که پاسخی ناامیدکننده بهدنبال داشت. او میگوید تقریباً هیچ نابینایی را پیدا نکرده که مبادرت به باستانشناسی کرده باشد. ناتاشا میگوید: «با همۀ این اوصاف، اوقات خوشی را در آن مکان تاریخی گذراندم. به مرور زمان فهمیدم که میتوانم بیلچه حفاری را در دست راستم بگیرم و با انگشتان دست چپم آنچه را که حفر میکنم، لمس کنم. در ادامه، خاکها را در یک الک میریختم و غربال میکردم و شروع میکردم به لمس باقیمانده حفاریهایم درون الک.» خردههای شیشه، یک در بطری متعلق به قرن ۱۸ یا ۱۹ و مقادیری آجر و سازههای بیرونی ساختمان، از جمله مواردی است که ناتاشا در حفاریهایش پیدا کرده است. او میگوید: «درحالیکه بقیه همگروهیهایم از بیناییشان برای انجام کارها استفاده میکردند، من سعی داشتم راههای جایگزین را پیدا کنم. آنها همگی یک دفتر یادداشت داشتند که تمام دستاوردهایشان را آنجا ثبت میکردند. بهعنوانمثال، ثبت اطلاعات مربوط به چینهشناسی خاک، از جمله مراحل مهم پژوهشهای باستانشناسی محسوب میشود. من هم همین کار را به کمک قابلیتهای دسترسی در آیپد و صفحهخوان انجام میدادم.»
ناتاشا و گروهش توانستند به موارد جالبتوجهی در طول حفاری تابستان گذشته دست پیدا کنند. ازجمله آنها بقایای یک آبانبار یا حوضخانه متعلق به اواخر قرن ۱۹ و اوایل ۲۰ را کشف کردند. ناتاشا هدفش از بازگویی ماجرای حفاری را ایجاد انگیزه در نابینایانی عنوان میکند که فکر میکنند راه پژوهش و کسب دانش به روی آنها بسته است. او معتقد است باید دانش را در آغوش گرفت و به دنبال کشف مجهولات رفت و از چیزی نترسید. او بر این باور است که هر نابینای علاقهمند به حوزههای گوناگون علمی، باید خود را به چالش بکشد. زمان نشان خواهد داد که راههای جایگزینی هم برای پر کردن خلاء بینایی وجود دارد.
بریل مانیتور در شماره اخیر خود همچنین یادداشتی را هم از یک نابینای بازنشسته منتشر کرده که یک حرفه مرتبط با موسیقی را بهعنوان شغلی دستیافتنی و پردرآمد برای نابینایان پیشنهاد میکند. با نسخه صوتی پیشخوان همراه باشید تا دربارۀ حرفه پیشنهادی دان میشل[3] بیشتر بشنوید و بدانید.
تعطیلات پایان سال میلادی، گاهِ بیکار شدن سلمانیها
گفتهاند وقتی سلمانیها بیکار میشوند، سرِ همدیگر را میتراشند. شده است حکایت پادکست آشنایی که نامش بارها در پیشخوان تکرار شده است. میزبانان پادکست آیز آن ساکسس[4] اینبار جای آنکه از یک میهمان میزبانی کنند، خودشان میهمان یک پادکست دیگر شدهاند. آرون[5] پادکستساز نابینایی است که در پادکستش از پیتر و نانسی تورپی[6] میزبانی میکند تا دربارۀ خود و پادکستشان توضیح دهند. گفتوگوی آنها با کلیشه معرفی آغاز میشود. البته میتوان حدس زد که باتوجه به نابینا بودن پیتر، بیشتر گفتوگوها حول او و زندگیاش در دوران نوجوانی میچرخد. پیتر از بدو تولد دچار آسیب بینایی بوده است. تحصیلاتش را در مدرسه نابینایان آغاز کرده و تا کلاس پنجم هم در همانجا ادامه داده است. او از بریل و جهتیابی بهعنوان مهارتهایی یاد میکند که در آن مدرسه فرا گرفته است. با ورود به مدرسه عادی، درهای تازهای به رویش باز شده است. او در دوران دبیرستان، ریاضی را بهعنوان رشته تحصیلیاش انتخاب کرده است. دوره دبیرستان پیتر و تورپی، با سالهای آغازین دهه هفتاد مصادف بوده و بنابراین، امکاناتی که در حال حاضر در اختیار نابینایان است، آن روز در دسترس او نبوده است. او از همکاری همکلاسیهایش یاد میکند و میگوید در طول تحصیل، همۀ کتابها را آنها برایش ضبط میکردهاند. بعد از پایان تحصیلاتش در دبیرستان، در رشته مکانیک سیالات وارد دانشگاه میشود و تحصیلاتش را تا مقطع دکترا در همین رشته ادامه میدهد. پیتر در سالهای میانی دهه هشتاد، باقیمانده بیناییاش را از دست داد و به کل نابینا شد. او در همان سالهایی که تازه نابینا شده بود، توانست در کمپانی معتبر زیراکس استخدام شود؛ جاییکه همسرش هم که دکترای فیزیک دارد، در همانجا مشغول به کار بوده است. قصه استخدام شدن پیتر هم در نوع خودش حکایت جالبی دارد که در نسخه صوتی پیشخوان به آن خواهیم پرداخت. او راجع به این توضیح میدهد که چهطور به موضوع نابینایی خود در رزومهها و نامههای درخواست استخدام اشاره نمیکرده و عواقب بعدی این کار را چگونه مدیریت میکرده است. او همچنین از نوع برخورد مدیرعامل زیراکس با نابیناییاش هم نکاتی شنیدنی بیان میکند. پیتر همچنین دربارۀ سالهای فعالیتش در زیراکس هم نکات جالبی را تعریف میکند که شنیدنش خالی از لطف نخواهد بود. ضبط پادکست، پروژهای است که این دو دانشمند در سالهای پایانی فعالیتهای شغلیشان آغاز کردند و تا به امروز هم ادامه دادهاند؛ پادکستی که حالا بیش از یک میلیونبار فقط از روی وبسایت دانلود شده و اگر پخش از طریق پادگیرها و رادیوهای آنلاین را هم به آن اضافه کنیم، نشان از موفقیت چشمگیر آن در دنیای نابینایان دارد. پیتر و نانسی در مهمانی آرون دربارۀ نحوۀ ضبط پادکستشان هم توضیحاتی را ارائه کردهاند. آنها همچنین به نقش این پادکست در آگاهسازی جامعه نابینایان در دنیا و تأثیراتی که توانستهاند در مسیر استقلال، آموزش و اشتغال نابینایان بر جا بگذارند هم توضیحاتی ارائه کردهاند.
در نسخه صوتی پیشخوان، همچنین اطلاعاتی در خصوص یک اپلیکیشن اندرویدی تازه با شما به اشتراک خواهیم گذاشت که احتمالاً میتواند بهزودی دنیای اپلیکیشنهای تشخیص تصاویر مبتنی بر هوش مصنوعی را متحول کند. اپلیکیشنی که اینبار برخلاف معمول، ابتدا بر روی پلتفرم اندروید منتشر شده است و نسخه بتای آن رایگان است و احتمالاً بخش اعظم خدماتش هم رایگان خواهد بود و چنانچه کاربران بخواهند از شر تبلیغات درونبرنامه خلاص شوند، میتوانند با پرداخت سالانه ده دلار، نسخه اصلی آن را خریداری کنند. بررسی ما از این اپلیکیشن، بر مبنای مقالهای است که استیو کِلی[7] در آخرین شماره از اکسِس وُرلد[8] دربارهاش نوشته است. کلی معتقد است اپلیکیشن آدیویژِن[9] به احتمال زیاد میتواند جایگزینی برای مایکروسافت سیئینگ اِی آی[10] باشد. در نسخه صوتی پیشخوان، نمونه صوتی کار با این اپلیکیشن را هم با شما به اشتراک خواهیم گذاشت. شما میتوانید نسخه صوتی سیزدهمین شماره پیشخوان را ذیل همین نوشته یا در کانالهای ما در شبکههای اجتماعی بارگیری کنید.
[1]. Braille monitor
[2]. Natasha Ishaq
[3]. Don Mitchell
[4]. Eyes on Success
[5]. Aaron
[6]. Peter and Nancy Torpey
[7]. Steve Kelley
[8]. Access World
[9]. AudiVision
[10]. Microsoft Seeing AI