ازدواج من در جامعه

آرمین رسولی (آکادمی نابینایان)

0

حال که به ششمین قسمت از مجموعه‌ی خودمان رسیده‌ایم و در شش شماره‌ی قبلی، مسائل متفاوتی مانند تحصیل، شغل و… را مورد بررسی قرار داده‌ایم، نوبت به موضوع ازدواج می‌رسد؛ مسئله‌ای که ذهن هم‌نوعان من را، حتی از سنین نوجوانی، به‌شدت درگیر خود می‌کند.

پیش از پرداختن به موضوع این شماره، باید اشاره کنم که در تمام مقالاتی که تحت عنوان «نمی‌توانم در جامعه نباشم» ارائه کرده‌ام، هدف بسیار مهمی را دنبال کرده‌ام؛ نشان دادن این نکته که همه‌ی ما انسان‌ها، حتی اگر دچار آسیب بینایی هم باشیم، نمی‌توانیم خود را از جامعه کنار بکشیم و تصور کنیم که بدون تعامل با دیگران، قادر به زندگی و رفع نیازهای خود خواهیم بود.

برای رسیدن به اهدافمان، باید تعامل سازنده‌ای با جامعه برقرار کنیم و بدانیم که ما فقط از نظر نداشتن یا کمتر داشتن یک حس، با دیگران تفاوت داریم. این تفاوت، به‌هیچ‌وجه نمی‌تواند مانع حضور مؤثر ما در جامعه شود. کاملاً واضح است که اگر ما همگام با افراد بینا پیش می‌رویم و حتی گاهی از آن‌ها جلوتر حرکت می‌کنیم، پس ما قوی‌تر و توانمندتر هستیم، زیرا باوجود یک نقص حسی، توانسته‌ایم به جایگاهی برسیم که افراد دیگر نیز در آن ایستاده‌اند.

با این مقدمه، ازدواج دو فرد دارای آسیب بینایی را مورد بررسی قرار می‌دهیم. در وهله‌ی اول، پیش از آنکه به میزان بینایی آن‌ها توجه کنیم و بخواهیم تعیین کنیم که کدام‌یک کم‌بینا یا نابینای مطلق باشد، باید به این مسئله دقت کنیم که آیا هر دو فرد، توانمند هستند یا نه.

من به توانمندی اشاره کردم، پس باید تعریفی روشن برای آن ارائه دهم تا منظورم مشخص باشد.

برای موضوع ازدواج، من فردی را توانمند می‌دانم که بتواند از عهده‌ی کارهای شخصی و ضروری زندگی خود برآید.

توانمندی یعنی

  • فرد بتواند کارهای شخصی خود را به‌درستی انجام دهد.
  • توانایی مدیریت خانه، آشپزی و انجام امور روزمره را داشته باشد.
  • مستقل از خانه خارج شود، خرید کند و با دیگران ارتباط مؤثر برقرار نماید.

فردی که هم در خانه و هم در جامعه قادر به انجام امور شخصی خود باشد و بتواند زندگی خود را بدون وابستگی پیش ببرد، فردی مستقل محسوب می‌شود. این معیار، در مورد زن و مرد تفاوتی ندارد و میزان بینایی فرد نیز تأثیری در این تعریف ندارد.

حال، فردی را در نظر بگیریم که کاملاً بیناست، اما از انجام کارهای شخصی خود ناتوان است، نمی‌تواند به‌تنهایی بیرون برود، با جامعه ارتباط بگیرد و در نتیجه، در پیدا کردن شغل مناسب دچار مشکل می‌شود.

به نظر شما، چنین فردی گزینه‌ی مناسبی برای ازدواج است؟

حال اگر این فرد یک مرد باشد، عدم توانایی او در بیرون از منزل، مشکلات بیشتری ایجاد می‌کند و اگر یک زن باشد، این مشکلات در حوزه‌ی دیگری نمایان خواهد شد.

پس، استقلال فردی، نکته‌ای حیاتی در مسئله‌ی ازدواج است. فردی که مستقل نباشد، گزینه‌ی مناسبی برای تشکیل زندگی مشترک نخواهد بود، حتی اگر بینایی کامل داشته باشد.

اگر دو فرد نابینا، مستقل و توانمند باشند، می‌توانند یک زندگی خوب و سازنده را در کنار یکدیگر تجربه کنند، بدون آنکه آسیب بینایی‌شان، چالشی جدی برای طرف مقابل ایجاد کند.

در فرایند شکل‌گیری استقلال فردی، بیشترین نقش را والدین ایفا می‌کنند. اما برخی والدین، با حمایت افراطی خود، این فرایند را با چالش مواجه می‌کنند و حتی در برخی موارد، استقلال را برای فرزند خود به امری غیرممکن تبدیل می‌کنند.

در علم روان‌شناسی، اصطلاحی به نام «مادران هلیکوپتری» یا «مادران پروانه‌ای» وجود دارد. این اصطلاح، به والدینی اشاره دارد که مانند یک هلیکوپتر، دائماً اطراف فرزندشان در حال گشت‌زنی هستند تا مبادا مشکلی برای او پیش بیاید و خطری تهدیدش کند.

این مراقبت‌های افراطی، باعث می‌شود:

  • فرزند، نتواند کارهایش را به‌تنهایی انجام دهد.
  • در نبود والدین، دچار اضطراب شود.
  • کاملاً متکی و وابسته به دیگران بار بیاید.

آیا چنین فردی، بعد از رسیدن به سنین جوانی، می‌تواند زندگی مستقلی تشکیل دهد؟

حتی اگر با حمایت‌های بیش از حد خانواده، وارد زندگی مشترک شود، آیا می‌تواند مدیریت آن را به‌درستی بر عهده بگیرد؟

در بسیاری از موارد، همین وابستگی افراطی به والدین، موجب بروز اختلافات زناشویی شده و عاملی برای فروپاشی زندگی مشترک می‌شود.

اما چگونه می‌توان کودک یا نوجوان را به فردی مستقل و توانمند تبدیل کرد؟

پاسخ: با مواجهه‌ی او با چالش‌های واقعی زندگی.

وقتی فرد با مشکلات مواجه می‌شود، وادار به تفکر و اقدام می‌شود. در نتیجه، تجربه‌هایی کسب می‌کند که او را به فردی مستقل و توانمند تبدیل خواهد کرد.

والدینی که دلسوز فرزند خود هستند، باید به او فرصت تجربه، تفکر و تصمیم‌گیری بدهند، نه اینکه همه‌چیز را برایش فراهم کنند.

آن‌ها باید به جای آنکه خود ماهی را به دست فرزندشان بدهند، مهارت ماهی‌گیری را به او بیاموزند.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

حاصل عبارت را در کادر بنویسید. *-- بارگیری کد امنیتی --