ردپای نابینایان در ادبیات داستانی
حسین آگاهی (کارشناس ارشد ادبیات فارسی)
بررسی کتاب این دختر نامرئی نیست
پس از این که یکی دو کتاب را از نویسندههای ایرانی مرتبط با نابینایان بررسی کردیم، این بار سراغ کشور انگلستان میرویم.” این دختر نامرئی نیست” نوشته مارکوس سجویک، یک رمان معمایی و هیجانانگیز برای نوجوانان است که داستان دختری نابینا به نام لورت را روایت میکند. اما برخلاف آنچه شاید انتظار داشته باشید، این کتاب درباره محدودیتهای او نیست، بلکه ماجرای دختری است که باهوش، مستقل و توانمند است و درگیر معمایی پیچیده میشود.
ماجرا از جایی آغاز میشود که پدر لورت، نویسندهای مشهور، برای تحقیق روی کتاب جدیدش به نیویورک میرود و ناگهان ناپدید میشود. لورت که مهارت ویژهای در شناسایی الگوهای تکراری و رمزگشایی دارد، تصمیم میگیرد همراه برادر کوچکش، بنجامین، به دنبال او برود. آنها بیخبر از مادرشان، از لندن راهی نیویورک میشوند و سفری پرخطر را آغاز میکنند. هرچه لورت بیشتر در دل این معما پیش میرود، متوجه میشود که پشت ناپدیدشدن پدرش، اسراری تاریک نهفته است؛ اسراری که ممکن است جان او و برادرش را به خطر بیندازد.
یکی از نکات جالب این کتاب، نگاه متفاوت آن به شخصیت یک نوجوان نابیناست. سجویک لورت را فردی آسیبپذیر و ناتوان نشان نمیدهد، بلکه او را با قابلیتهایی منحصر به فرد و ذهنی تحلیلگر به تصویر میکشد. هرچند که در بعضی بخشها تواناییهای لورت و نیز برادر هفتسالهاش بنجامین، کمی اغراقآمیز به نظر میرسد، اما نویسنده تلاش کرده تصور کلیشهای از وضعیت نابینایان را به هم بریزد و برخلاف اکثر آثار در این حوزه، آنها را در جایگاه قهرمانی توانمند قرار دهد.
بیش از تعلیق و هیجان ماجرا، این کتاب فرصتی را برای مقایسه شرایط افراد نابینا در جوامع مختلف مهیا میکند. برای مثال، لورت در شانزدهسالگی بدون این که نگران امنیتش بهعنوان یک دختر باشد، بهتنهایی بلیت هواپیما میخرد و صرفاً با داشتن نامه والدین، به همراه برادر کوچکش سفر میکند، درحالیکه در ایران چنین امری با چالشهای جدی مواجه است. این تفاوت، پرسشی اساسی درباره میزان استقلال و توانمندسازی افراد دارای معلولیت در کشور ما و سایر کشورهای توسعهیافته را به ذهن متبادر میکند. چیزی که در ابتدا واضح به نظر میرسد زیرساختهای عظیم فرهنگی متفاوت آنان در مقایسه با کشور ماست. خارج از اینکه در این اثر با یک داستان تقریباً پلیسی مواجه هستیم، نباید این نکته را از نظرمان دور کنیم که قطعاً پیش از اینکه یک دختر نابینا به شانزدهسالگی برسد، عوامل زیادی باید دست به دست یکدیگر دهند تا دختری بتواند دست برادر کم سن و سالش را بگیرد و آن گونه که در کتاب میخوانیم مسافرت کند.
اجازه دهید برگردیم به حدود دویست سال پیش آن زمان که ژوبر نماینده فرانسه در اردوگاه جنگی عباس میرزا با او ملاقات کرد. تاریخ به زیبایی نقل میکند که پیشرفتهای تکنولوژیک و علمی اروپاییها، شاهزاده دردمند و فهیم قاجاری را به فکر فرو میبرد و موجب طرح این سؤالات از نماینده فرانسه میشود:
«نمیدانم این قدرتی که شما (اروپاییها) را بر ما مسلط کرده چیست و موجب ضعف ما و ترقی شما چه؟ شما در قشون جنگیدن و فتحکردن و بکار بردن قوای عقلیه متبحّرید؛ حالآنکه، ما در جهل و شغب غوطهور؛ و به ندرت آتیه را در نظر میگیریم. مگر جمعیت و حاصلخیزی و ثروت مشرق زمین از اروپا کمتر است؟ یا آفتاب که قبل از رسیدن به شما به ما میتابد، تأثیرات مفیدش در سر ما کمتر از شماست؟ یا خدایی که مراحمش بر جمیع ذرات عالم یکسان است خواسته شما را بر ما برتری دهد؟ گمان نمیکنم. اجنبی حرف بزن! بگو من چه باید بکنم که ایرانیان را هشیار نمایم.»
مارکوس سجویک بدون آنکه داستان را به بیانیهای آموزشی تبدیل کند، در خلال دیالوگهای شخصیتها به بسیاری از پرسشهایی که معمولاً درباره نابینایان مطرح میشود، پاسخ میدهد. این سبک روایت، به مخاطب اجازه میدهد بهجای دریافت اطلاعات مستقیم، به شکلی طبیعی با چالشها و تواناییهای لورت آشنا شود.
بهطورکلی «این دختر نامرئی نیست» ترکیبی از ماجراجویی، رمز و راز و شخصیتپردازی قوی است که هم نوجوانان عاشق داستانهای معمایی را مجذوب خود میکند و هم مخاطبانی را که به دنبال روایتی متفاوت از شخصیتهای نابینا هستند. مارکوس سجویک با قلمی روان و پرکشش، اثری خلق کرده که تا مدتها در ذهن خواننده باقی میماند.
این کتاب برای اولینبار با ترجمه آرزو احمی توسط انتشارات پیدایش در ایران منتشر شده است.