بخش 3:
این جستار برای ماهنامه نسل مانا ترجمه شده است.
مخاطبین گرامی، در بخش قبلی این جستار، در ارتباط با آموزش شغلی افراد با آسیب بینایی، با دو فاکتور آگاهی شغلی و نقش فراهم ساختن فرصتهای رؤیاپردازی در زمینه شغلی برای کودکان با آسیب بینایی آشنا شدیم. در بخش پایانی این مبحث، دکتر ولف به چگونگی کسب آمادگی شغلی، موانع و چالشها و در نهایت اینکه چه کار باید کرد، نگاهی انداخته است.
5: آماده سازی شغلی
ولف: در واقع هنوز دو فرصت در مدرسه وجود دارد. این مرحله آمادهسازی شغلی است که در حالت ایدهآل میتواند از دوران راهنمایی شروع شود. اما مطمئناً باید از دوره دبیرستان شروع گردد. این مرحله به دنبال مهارتآموزی است و هدف اصلی آن، بهبود مهارتها میباشد. پس تا جایی که میتوانید آن را با درسهای موجود مانند ریاضیات، ادبیات، جغرافیا و غیره مرتبط سازید تا این مهارتها در چهارچوب برنامه درسی رسمی پرورش یابند.
این کار زمینه لازم جهت رفتن به مرحله بعدی که همان انتخاب یک شغل است را فراهم میسازد. در این مرحله، شما بیرون میروید، از محیطهای مختلف شغلی بازدید میکنید، آنها را از نزدیک مورد بررسی قرار میدهید، و ضمن ارزیابی مهارت و علاقه خود، به ارزش و اهمیت آن مشاغل در دنیای واقعی پی میبرید.
بنابراین، با اجرای این برنامه، افراد حداکثر تا 16 سالگی میتوانند آمادگی لازم را برای ورود به بازار کار داشته باشند. با این توضیح که مهارتهایی را که بهعنوان دانشآموز در سالهای اول و دوم دبیرستان کسب کردهاند، با تجارب شغلی ادغام میکنند و در انجام کار از آنها بهره میگیرند.
مرد جوانی را تصور کنید که نابینا است و به عنوان باریستا در یک کافیشاپ کار میکند. مردی که یک پیشبند بسته است، جلوی دستگاه اسپرسوساز ایستاده است و زن صاحب مغازه کنارش قرار گرفته است.
ولف: دانشآموزان نابینا نیز میتوانند کارهایی از قبیل یک کار در نزدیکی محل سکونت خود، یک کار پارهوقت یا هر کار معمولی انجام دهند که در این تجارب مشخص شود که آمادگی برای انجام چه کاری را دارند یا چه مشاغلی را دوست ندارند. چیزی که من در دو سال آخر دبیرستان و کالج به دنبال آن هستم، پرورش مهارتهای دانشآموزان است که در نهایت زمینههای شغلی آنها را تقویت نماید.
بنابراین، بهجای اینکه بچهها به دانشگاه بروند و فقط تخصصها را در حد تئوریک یاد بگیرند، من میگویم انجام دهید و انجام دهید. چون در دانشگاه فقط میخواهیم بهصورت تئوریک معلم، وکیل یا آشپز و… بشویم. اما بعد از دانشگاه از خود میپرسید الان دقیقاً باید چه چیزی یاد بگیرم؟ و برای انجام این یا آن شغل باید چه دورههای پیشرفتهای را بگذرانم؟
6 : موانع و چالش ها
ولف: ما در جهانی زندگی میکنیم که برای افراد بینا طراحی شده است. در آسانسورها علائم بریل وجود دارد. قبول. اکثر ما بههرحال میتوانیم 1، 2، 3، 4، 5 را بفهمیم.
و صادقانه بگویم، اگرچه از دیدن آن خوشحالم، اما حداقل است. جامع نیست. تا حالا نشده که به شکلی گنگ جلو یک ساختمان توقف کنید. چون ساختمان با کسی صحبت نمیکند و خود را معرفی نمیکند و به شما نمیگوید که شما اکنون در مقابل ضلع شمالی ساختمان ایستادهاید یا ضلع غربی آن.
و برای اکثر افراد نابینا، محیط هنوز یک مانع بزرگ است. منکر پیشرفتها نیستم. من در طول 30 سال خدمت خود، شاهد پیشرفتهای زیادی در این رشته بودهام.
اما واقعیت این است که ما هنوز در دنیایی زندگی میکنیم که برای اکثر نابینایان دسترسپذیر نیست و بر حسب نیازهای افراد بینا طراحی شده است. حتی چیزهایی که ما ستایش میکنیم؛ مانند فناوری، ماهیت اکثر آنها تصویری است و تأکید بیش از حد بر اندازههای کوچک کار را برای افراد کمبینا سخت و سختتر میکند.
پیشرفتهایی هم در خصوص دسترسپذیری در حوزه فناوری انجام شده و امتیاز بزرگی محسوب میشوند. اما مسئلهای که وجود دارد، دانش استفاده از آنهاست.
یکی دیگر از موانع بیرونی، نگرشی است. صحبت ما در مورد ترحم یک کارفرما نسبت به کارمند معلولش نیست. بلکه از آن بدتر است و این موضوع یک سوءتفاهم جهانی در خصوص تفاوتهای افراد است.
افرادی مانند ما که با نابیناها دوست و آشنا بوده و با آنها کار میکنیم، میفهمیم، میدانیم مشکلی وجود ندارد و اینکه افراد بدون دیدن نیز میتوانند کارهایی انجام دهند. دختر نوجوانی را تصور کنید که نابینا است؛ از عصای سفید استفاده میکند و در حاشیه خیابان شلوغ شهر ایستاده است. نگاه دقیقتر نشان میدهد که او در ایستگاه اتوبوس منتظر اتوبوسی است که او را به محل کارش میبرد.
ولف: اگر از یک فرد بینا بپرسید که نابینا چه کاری میتواند انجام دهد؟ پاسخ میدهد حقیقتاً تا کنون به آن فکر نکردهام. سپس با یک مکث میگوید: شاید بتوانند خواننده شوند! آخه من خوانندههایی را دیدهام که نابینا بودهاند. یا بتوانند با کامپیوتر کار کنند. چون در این مورد نیز چیزهایی دیدهام و شاید بتوانند با تلفن هم صحبت کنند.
این افراد در واقع چشمان خود را برای یک لحظه میبندند و خود را به جای نابینا تصور میکنند که درحالیکه چشمانشان بسته است، قادر به انجام چه کاری هستند.
آنها در واقع همان لحظه و بستن چشمان خود را تصور میکنند و کارهایی که میتوانند در چنین شرایطی انجام دهند. آنها دیگر به این نکته فکر نمیکنند که نابینا ممکن است آموزش دیده و خط بریل بلد باشد؛ توانایی و تجربه حرکت در فضای باز با استفاده از عصای سفید را ندارند، هیچوقت از فناوریهای مخصوص نابینایان استفاده نکردهاند و حتی شاید آن را نیز نشناسند.
بنابراین، من فکر میکنم که این نیز یک مانع بزرگ است.
7: چه باید کرد؟
ولف: وظیفه اصلی ما این است که روی افرادی که نابینا یا کمبینا هستند تمرکز کنیم و آنها را آموزش دهیم تا بهترین باشند. فرد نابینا، خانواده، معلمان، متخصصان توانبخشی، تمام درمانگران؛ همه باید دستبهدست هم بدهند و با قاطعیت در مورد چیزهای مهم فکر کنند، مانند همیشه تا جایی که امکان دارد زود شروع کنیم و با تمرکز بر انواع مهارتهایی که فرد را توانمند میسازد، تلاش میکنیم که هر فرد به بهترین وضعیت و توانمندی خود دست یابد.
پسر نوجوانی را تصور کنید که دچار آسیب بینایی است و معلم جهتیابی و حرکت او در یک تقاطع ایستاده است؛ پسر مهارتهای تردد و مهارتهای بینفردی را تمرین میکند. متخصص O&M از پسر میخواهد تا به یک فروشگاه رفاهی در همان نزدیکی رفته و روزنامه بخرد که نیاز به تعامل با منشی فروشگاه را دارد.
ولف: به عقیده من، مهمترین نکتهای که گفتهام، و دوباره به آن اشاره خواهم کرد، این است که اگر یک مددکار یا والد فرزندی هستید، باید همیشه به فکر محیط بعدی باشید. این مسئله مربوط به امروز نیست. مربوط به فردا است.
مگر نه اینکه کودک امروز مهارتهایی را میآموزد که برای انتقال به محیط بعدی به آن نیاز دارد؟ خواه محیط بعدی پیشدبستانی، ابتدایی، راهنمایی، پس از دبیرستان یا محل کار باشد. این در مورد آمادهشدن برای آن محیط بعدی است.
هر مهارتی که آموزش میدهیم، خواه تلفیقی از برنامه درسی ویژه، و خواه مهارتهای آکادمیک، باید نقاط را به هم وصل کنیم به این امید که به مهارتهای محیطی بعدی منجر شود و موفقیت را به دنبال داشته باشد.
منبع: یک کارگاه آنلاین پخش اینترنتی برای استراتژیهای آموزش شغلی برای کودکان نابینا یا کمبینا.
برگرفته از سایت رسمی مدرسه پرکینز آمریکا
ترجمه صلاحالدین محمدی
مردادماه 1404