نقدی بر اجرای نادرست آموزش فراگیر در ایران

صلاح الدین محمدی

0

مقدمه: آموزش فراگیر در تئوری و عمل

آموزش و پرورش فراگیر (Inclusive Education) در تئوری، یکی از مترقّی‌ترین رویکردهای آموزشی است که بر اساس کنوانسیون‌های بین‌المللی مانند ماده ۲۴ کنوانسیون حقوق افراد دارای معلولیت (۲۰۰۶) و هدف چهارم توسعه پایدار (SDG4) تعریف شده است. اما در ایران، اجرای این سیاست بدون فراهم‌آوری زیرساخت‌های لازم، به بحرانی تبدیل شده که نه‌تنها به دانش‌آموزان با نیازهای ویژه کمکی نکرده، بلکه کیفیت آموزش را برای همه ذی‌نفعان کاهش داده است.

برای بررسی دقیق، علمی و به‌دوراز هر گونه غرض‌ورزی، ابتدا لازم است نگاهی به مبانی فلسفی این مرام،  شاخص‌ها و شرایط اجرای عملی این نوع آموزش و پرورش بیندازیم و در ادامه وضعیت هر یک کدام را در نظام آموزشی ایران، از نظر بگذرانیم و دریابیم که آموزش و پرورش فراگیر در ایران به کجا ره می‌سپارد و تحت تسلط این نوع از آموزش و پرورش، چه سطحی از کیفیت آموزشی در انتظار دانش‌آموزان با نیاز‌های ویژه کشور است.

آموزش و پرورش فراگیر (Inclusive Education) به رویکردی در نظام آموزشی اشاره دارد که تمامی دانش‌آموزان، از جمله افراد با نیازهای ویژه (مانند دانش‌آموزان با معلولیت، تفاوت‌های فرهنگی، زبانی یا اجتماعی)، را در محیط‌های آموزشی عادی و بدون تفکیک، مشارکت می‌دهد. این سیستم بر اساس برابری، عدالت و احترام به تنوع استوار است و هدف آن ایجاد محیطی است که هر فرد بتواند به شکلی مؤثر یاد بگیرد.

تعریف آموزش فراگیر

بر اساس تعریف یونسکو (UNESCO)، آموزش فراگیر فرایندی است که به همه افراد، بدون در نظر گرفتن تفاوت‌هایشان، فرصت یادگیری برابر می‌دهد. این رویکرد، مدارس را به سمت پذیرش تنوّع سوق می‌دهد و از سیاست‌های تبعیض‌آمیز جلوگیری می‌کند.

بستر‌های قانونی  آموزش فراگیر:

کنوانسیون حقوق افراد دارای معلولیت (۲۰۰۶) سازمان ملل؛ تأکید بر حق تحصیل در مدارس عادی برای همه.

هدف چهارم توسعه پایدار (SDG4)؛ تضمین آموزش باکیفیت، عادلانه و فراگیر برای همه.

قوانین ملی بسیاری از کشورها مانند قانون آموزش افراد با نیازهای ویژه (IDEA) در آمریکا که آموزش تلفیقی را الزامی می‌کند.

شاخص‌های کلیدی آموزش فراگیر:

۱. دسترسی برابر: دسترسی برابر همه دانش‌آموزان، صرف‌نظر از توانایی‌ها یا پیشینه خود، به آموزش باکیفیت.

۲. محیط یادگیری انعطافپذیر: ضرورت انعطاف و تنوّع در  برنامه‌های درسی و روش‌های تدریس.

۳. حمایت همه‌جانبه: مشارکت معلمان، خانواده‌ها و جامعه در فرایند یادگیری.

۴. حذف موانع فیزیکی و اجتماعی: مناسب‌سازی مدارس  از نظر معماری، منابع و نگرش‌ها، برای همه دانش‌آموزان.

شرایط لازم برای اجرای موفق:

آموزش معلمان: توانمندسازی educators برای استفاده از روش‌های تدریس متنوّع.

منابع آموزشی مناسب: کتاب‌ها، فناوری‌ها و ابزارهای کمک آموزشی فراگیر.

همکاری بین بخشی: هماهنگی بین مدارس، نهادهای دولتی و سازمان‌های مردم نهاد.

فرهنگ‌سازی: تغییر نگرش جامعه نسبت به پذیرش تفاوت‌ها.

حال که از مبانی فلسفی، شاخص‌ها و شرایط اجرای عملی این نوع از آموزش و پرورش آگاه شدیم، زمان آن رسیده است که وضعیت هر کدام از این ارکان را در نظام آموزشی ایران بررسی کرده و از کم و کیف آن و میزان بهره‌مندی دانش‌آموز از این نوع آموزش و پرورش، مطلع شویم.

۱. فقدان زیرساخت‌های اساسی: آموزش فراگیر بدون پشتوانه

الف) نبود محیط فیزیکی مناسب

مدارس عادی ایران عمدتاً فاقد امکانات اولیه برای دانش‌آموزان با نیازهای ویژه هستند:

عدم وجود رمپ، آسانسور، سرویس‌های بهداشتی مناسب برای دانش‌آموزان جسمی – حرکتی.

فقدان  کلاس‌های مجهز به سیستم‌های شنیداری/بینایی برای دانش‌آموزان نابینا یا ناشنوا.

و در برخی موارد حتی نور و صندلی‌های استاندارد.

ب) معلمان آموزش ندیده و کمبود نیروی متخصص

اکثر قریب به‌اتفاق  معلمان عادی هیچ دوره‌ای برای آموزش فراگیر ندیده‌اند و با نیازهای دانش‌آموزان  دارای معلولیت آشنا نیستند.

کاهش ساعات حضور معلمان استثنایی   به ۲ ساعت برای هر دانش‌آموز در هفته

پیش از این، دانش‌آموزان با نیازهای ویژه در مدارس استثنایی زیر نظر معلمان متخصص، ساعت‌های آموزشی کافی دریافت می‌کردند؛ اما امروز، با توجیه «فراگیرسازی»، همان دانش‌آموزان به مدارس عادی فرستاده می‌شوند بدون آنکه معلمان یا امکاناتی برایشان وجود داشته باشد.

ج)برنامه درسی انعطاف‌ناپذیر

نظام آموزشی ایران همچنان متمرکز و یکسان‌ساز است و هیچ تطبیقی برای دانش‌آموزان با نیازهای ویژه ندارد و حذف مدارس استثنایی بدون جایگزین مناسب، عملاً این دانش‌آموزان را به حاشیه رانده است.

۲. انتقاد به سیاست‌های صوری: «فراگیرسازی» یا «حذف تدریجی حمایت‌ها؟»

ادّعای وزارت آموزش و پرورش ایران این است که با ادغام دانش‌آموزان استثنایی در مدارس عادی، به عدالت آموزشی نزدیک می‌شویم. اما واقعیت  چیز دیگری است. چون به نظر می‌رسد هدف از اجرای این طرح،  صرفاً  کاهش هزینه است.  نه بهبود کیفیت آموزش. چرا‌که تعطیلی تدریجی مدارس استثنایی برابر است با صرفه‌جویی در حقوق معلمان متخصص و هزینه‌های تجهیزات؛

دانش‌آموز ناشنوا یا اوتیستیک که قبلاً در مدرسه‌ای مجهز با معلمان اشاره آموز یا رفتاردرمانگر درس می‌خواند، حالا در کلاس ۴۰ نفره با معلمی بی‌اطّلاع رها شده است. نتیجه ادامه چنین روندی،  ترک تحصیل این دانش‌آموزان خواهد بود؛ زیرا، بدون زیرساخت‌های آموزشی مورد نیاز، فقدان برنامه‌های درسی منعطف، نبود امکانات و تجهیزات تخصصی و کمک آموزشی، عدم وجود معلمان متخصص و پرسنل دوره دیده، محیط مدرسه عادی  برایشان غیرقابل‌تحمل خواهد بود.

۳. مقایسه با استانداردهای جهانی: ایران در کجای طیف قرار دارد؟

طبق گزارش یونسکو (۲۰۲۲)، آموزش فراگیر زمانی موفق است که؛ هر دانش‌آموز بر اساس نیاز خود  حمایت شود (معلم کمکی، تجهیزات، برنامه درسی شخصی‌سازی‌شده).

معلمان مدارس عادی، حداقل ۱۰۰ ساعت آموزش تخصصی دیده باشند.

نسبت معلم به دانش‌آموز با نیازهای ویژه حداکثر ۱ به ۵ باشد.

اما واقعیت تلخ این است که در  ایران،  تقریباً هیچ‌یک از این شاخص‌ها رعایت نمی‌شود و معلمان عادی حتی یک ساعت آموزش ویژه نمی‌بینند.

و اگر ساعات موظفی یک معلم استثنایی در هفته 24 ساعت باشد، باید بپذیریم که این معلم باید در هفته به 12 مدرسه سر بزند و در هر مدرسه فقط 2 ساعت حضور داشته باشد.  (۲ ساعت برای هر نفر در هفته!).

۴. نتیجه‌گیری: آموزش فراگیر یا شکست برنامه‌ریزی شده؟

سیاست فعلی ایران نه‌تنها «آموزش فراگیر» نیست، بلکه شکلی از تبعیض سیستماتیک است که دانش‌آموزان با نیازهای ویژه را از حمایت‌های تخصصی محروم می‌کند و معلمان عادی را تحت فشار قرار می‌دهد، زیرا بدون ابزار، از آنها انتظار معجزه دارند و خانواده‌ها را مجبور به تحمل هزینه‌های سنگین مدارس خصوصی یا معلم خصوصی می‌کنند.

چه باید کرد؟

واقعیت این است که نظام آموزشی کشورمان در بسیاری از شاخص‌های آموزشی حداقل برای دانش‌آموزان با نیاز‌های ویژه، از کیفیت و امکانات قابل قبولی برخوردار نیست.

به همین خاطر، در خصوص اجرای عملی آموزش و پرورش فراگیر باید با احتیاط بیشتری عمل کرد  تا زمانی که زیرساخت‌ها فراهم شود،  بودجه برای تجهیز مدارس عادی و استخدام معلمان متخصص، تخصیص یابد و معلمان عادی برای کار با دانش‌آموزان دارای نیاز‌های ویژه آموزش‌های لازم ببینند.

سخن آخر اینکه؛ آموزش فراگیر نه‌تنها یک حق بشری، بلکه یک ضرورت اجتماعی است که به ایجاد جامعه‌ای عادلانه و پویا کمک می‌کند و موفقیت آن نیازمند تعهد سیاست‌گذاران، مشارکت خانواده‌ها و انعطاف‌پذیری نظام آموزشی است.

یادمان باشد کیفیت تحصیل دانش‌آموزان با نیاز‌های ویژه، نباید قربانی اجرای سیاست‌های پر زرق و برق نوین بدون پشتوانه شود.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

حاصل عبارت را در کادر بنویسید. *-- بارگیری کد امنیتی --