داستان کوتاه، آبو آتش
نسیمِ ملایمی برگهای سپیدارِ بلندِ لب رودخانه را به رقص و آواز درآورده بود. دهنه اسبش را که کشید، اسب روی دوپا بلند شد و شیههای سر داد. نگار که شیلوارِ پرچینش را در آبِ کمعمق رودخانه میشُست، به سمت صدا برگشت. نگاهش از زیر پولکهای…