تصمیمگیری دربارۀ زندگی فرد نابینا در مدرسۀ شبانهروزی غیرخاص
شماره میگیرم. بهجای بوق انتظار، آهنگ ملایمی پخش میشود. گاهی وقتها نوع آهنگ انتظار، حالوهوای شخص مخاطب را نشان میدهد. تماس برقرار میشود. در پس صدای مردِ جوان، صدای زنگولۀ گوسفندان از میان کوهستان به گوش میرسد. خودم را معرفی میکنم و از او میخواهم برایم بگوید که به حرفهایی که نوبت گذشته با او زدهام، فکر کرده است یا نه. پاسخش همان پاسخ قبلی است. بهزیستی باید ماشین بگذارد تا من دخترم را به مدرسه بفرستم. میگویم: «ماشین فقط تا پایین کوه میآید. آن وقتها که ماشین میفرستادیم، باران که میآمد، بچه را به پایین کوه نمیآوردید». میگوید: «حرف شما چیست؟ اینکه بچه را به مدرسۀ شبانهروزی بفرستم؟ میان آنهمه دختر بینا؟ من هرگز این کار را نمیکنم. بچهها از راههای دور و نزدیک میآیند. تا حالا فرد نابینا ندیدهاند. دختر مرا مسخره میکنند. من که دخترم را ندزدیدهام. چطور میتوانم او را به مدرسۀ شبانهروزی بفرستم؟ من او را برای معالجه به مشهد، تهران و شیراز بردهام. کاری از دستم بر نیامد. نمیخواهم کاری کنم که او از من برنجد«.
میگویم: «هر کاری توانستهای برایش انجام دادهای. حالا برای باسواد کردنش تلاش کن. ممکن است بعضیها مسخرهاش کنند؛ اما کمکم زیرنظر سرپرستان مدرسه از گروه همسالانش مهارتهای زیادی را یاد میگیرد«.
از او میخواهم به روزی فکر کند که خود و همسرش دیگر قادر به حمایت از دخترشان نباشند. میگویم: «در همین نزدیکی دختری را میشناسم که پدر و مادرش در هفتسالگی او را به مدرسۀ شبانهروزی سپردند. او بعد از رفتن به دانشگاه شاغل شده است. حالا پدر و مادرش را از دست داده و بهتنهایی در میان آدمهای بینا کار و زندگی میکند. شاید روزهای اول از پدر و مادرش رنجیده باشد؛ اما بعدها، بارها بهخاطر تصمیمشان از آنها سپاسگزاری کرده است.»
پدر جوان به فکر فرو میرود. تلفن دیگری زنگ میخورد. نام مخاطب را میخوانم. باید همین حالا به او پاسخ دهم. از پدر جوان میخواهم نتیجۀ فکرکردنش را بعداً به من اطلاع دهد. دکمۀ برقراری تماس را میزنم و گوشی تلفن ثابت را سر جایش میگذارم.
در سالهای اخیر، دانشآموزان نابینا در بیشتر استانها پس از گذراندن پایۀ ششم، وارد مدرسههای عادی میشوند و بهصورت تلفیقی در کنار سایر دانشآموزان درس میخوانند.
ایسنا دربارۀ مدارس شبانهروزی مینویسد: «مطابق مادۀ ۲۰ اساسنامۀ مدرسههای شبانهروزی، دستورالعمل اجرایی این مدرسهها با امضای وزیر وقت آموزشوپرورش، در ۱۷بهمن۱۳۸۵ برای اجرا به ادارههای کل آموزشوپرورش ابلاغ شد.
هدف از این ابلاغیه، افزایش درصد پوشش تحصیلی دانشآموزان روستایی، عشایری و مناطق محروم و جلوگیری از هدر رفت استعدادها و تواناییهای نوجوانان مناطق مذکور؛ ارتقای سطح کیفی آموزش و کاهش افت تحصیلی، فراهمسازی زمینههای مناسب برای تربیت دانشآموزان، با بهرهگیری از اوقات فراغت آنها، پیشگیری از تبعات اخلاقی و اجتماعی ناشی از مهاجرت دانشآموزان روستایی به مراکز شهری؛ استفادۀ بهینه از نیروی انسانی و امکانات و اعتبارات آموزشوپرورش در مناطق کمجمعیت و در نهایت، فراهمسازی زمینۀ تربیت نیروی انسانی موردنیاز مناطق محروم و عشایری از بین دانشآموزان بومی است.» پدران زیادی را میشناسم که مانند این پدر جوان، نگران حضور فرزندشان در میان سایر افراد بینا هستند؛ البته مورد این پدر، بسیار بهندرت پیش میآید.
در همین راستا، نظر دکتر اشرف کریمی، استاد دانشگاه در حوزۀ آسیب بینایی را در خصوص فرستادن دانشآموز دارای آسیب بینایی به آموزشگاه شبانهروزی غیرخاص جویا شدیم.
«در وهلۀ اول میبایست دانشآموز و خانوادهاش در این مسیر مشارکت داشته باشند. یک دانشآموز دبیرستانی به لحاظ رشد شناختی میبایست در این تصمیمگیری مشارکت داده شود؛ حتی اگر از نظر شناختی هم دچار اشکال باشد، این بسیار مهم است که خود دانشآموز و خانوادهاش، با شناخت کامل از موقعیت موجود تصمیم بگیرند.»
«اینکه به گفتوگو با دانشآموز تأکید میکنم، علت دارد. وقتی با دانشآموز گفتوگو کنیم، مسائل زیادی روشن میشود؛ هم برای ما بهعنوان کارشناس یا مدیر مجموعه و هم برای خود دانشآموز. بخش زیادی از سنجش دانشآموز در همین مرحله صورت میگیرد و هر دو طرف به دیدگاه تازهای میرسیم. نیازهای او برای ما روشن میشود که سبب میشود اقدامهای مناسبی انجام دهیم.»
ایشان در ادامه، توجه و ملاحظۀ نکات زیر را ضروری دانستند:
- در چنین مواردی بهتر است میزان آسیب بینایی دانشآموز در نظر گرفته شود؛ چراکه در نوع تصمیمگیری مؤثر خواهد بود.
- میزان توانایی دانشآموز در انجام مهارتهای خودیاری باید بررسی شود.
- یک جلسۀ توجیهی با اولیای مدرسه در خصوص برخورد با فرد آسیبدیدۀ بینایی در مدرسه و خوابگاه میبایست برگزار شود.
۴- در سلسله نشستهایی، همکاران آموزشی و سایر دانشآموزان با میزان تواناییها و محدودیتهای دانشآموز با آسیب بینایی آشنا شوند.
- منابع بریل و گویا، بهموقع بهدست دانشآموز برسد و دبیر رابط نیز بهموقع در مدرسه حاضر شود.
- یک نسخه از شیوهنامۀ اجرایی آییننامۀ آموزشوپرورش تلفیقی جهت آشنایی بیشتر، در اختیار مدرسه قرار گیرد.
چندی پیش، با مدیر مدرسۀ شبانهروزی مفصل وارد گفتوگو شدم و حضور دانشآموز نابینا را در آن مدرسه از زوایای مختلف با هم بررسی کردیم.
با توجه به شیوع انواع بیماری، مدرسه بهصورت شیفتی به دانشآموزان خدمات ارائه میکند. به این صورت که هر گروه از آنها بهصورت یک هفته در میان در خوابگاه و مدرسه حضور خواهند داشت. ناگفته نماند که تلاشهای مدیر مدرسۀ پشتیبان و معلم رابط، ما را به این نقطۀ عطف رسانده است.
حالا باید منتظر بمانیم تا ببینیم تصمیم نهایی پدر دانشآموز چه خواهد بود. بهراستی چرا دغدغههای پدران نسبت به فرزندِ دارای نیاز ویژه، تا این حد بیپایان است؟ آیا آنها خود را در به وجود آمدن این شرایط مقصر میدانند؟ آیا در برابر عظمت مسئلۀ موجود احساس ناتوانی میکنند؟
همراهان عزیز! پدران، بهعنوان تصمیمگیرندگان نهایی خانواده، موضوع چند شماره از ستون زندگی خواهند بود. پدرانی که فرزند نابینا دارند یا پدرانی که خود، نابینا هستند. میخواهیم از آنها بیشتر بدانیم. از آنچه در درونشان میگذرد؛ از ناگفتههایشان و هرآنچه کمک میکند تا آنها در زندگی تصمیمهای مهم بگیرند.
با امید به اینکه اشتراک تجربهها و دیدگاههای مختلف، سبب بهبود کیفیت زندگی همۀ ما باشد.
Podcast: Play in new window | Download