پیشخوان: مروری بر نشریات و پادکستهای انگلیسیزبان ویژۀ آسیبدیدگان بینایی
امید هاشمی: سردبیر
این ماه قرار است در آغاز پیشخوان، با یک دانشمند نابینا آشنا شویم که رشتۀ تحصیلی و نوع فعالیتهایش بسیار شگفتآور و تأملبرانگیز است. به همین بهانه، در ادامه با یک ابزار علمی و آزمایشگاهی آشنا خواهیم شد که مقدمۀ ورود نابینایان به دنیای علوم را فراهم میکند. پای توصیههای یک نابینا در خصوص لزوم اصلاح سبک زندگی نابینایان خواهیم نشست، از ماشین تایپ پرکینز و تاریخی که بر آن گذشته خواهیم گفت و در آخر هم با نمایندۀ نابینای پارلمان هلند آشنا خواهیم شد.
من آنم که دریا کنارِ من است
فکر میکنید چند درصد از نابینایان با ورزش شنا آشنایی دارند؟ چه کسری از آسیبدیدگان بینایی تابهحال این شانس را داشتهاند که سوار کشتی شده و به دل دریا بزنند؟ تجربۀ سفر با کشتی و لذت حضور در دل دریا، به قول آن لطیفۀ قدیمی، برای ما اگر آرزو است، برای «مارین هِیدِن[1]»، خاطره است. شاید باورش سخت باشد؛ اما مارین در حال حاضر دانشجوی دورۀ دکترای رشتۀ زیستشناسی دریا است. رشتهای که همان طور که از اسمش پیدا است، به بررسی جنبههای زیستی در دل دریاها و اقیانوسها میپردازد. با مارین از طریق «اِفاِس کَست[2]»، پادکست ماهانۀ کمپانی «فریدِم سایِنتیفیک[3]» آشنا شدیم. او در پاسخ به این سؤال که چهچیز باعث علاقهمندیاش به این رشته شد، اینطور تعریف میکند: «من در صحرای آریزونا به دنیا آمدم و همان جا هم دوران کودکی را پشتسر گذاشتم؛ اما مادرم زادۀ مِریلَند بود که با خرچنگهای آبیاش مشهور است و پدرم هم در فلوریدا بزرگ شده و در جوانی هم افسر نیروی دریایی بود و روی یک ناو هواپیمابر خدمت میکرد؛ پس، علیرغم اینکه دور از دریا زندگی میکردیم، عشقی که والدینم به اقیانوس داشتند و تعاریفی که صبح تا شام از آنها دربارۀ دریا میشنیدم، مرا هم به دنیای زیر آب علاقهمند کرد.» مارین دربارۀ نقطۀ عطف زندگیاش اینطور میگوید: «در دورۀ دبیرستان، میتوانستیم یک درس اختیاری انتخاب کنیم و من هم اقیانوسشناسی را انتخاب کردم. این همان اتفاقی بود که مسیر زندگیام را بهکلی تغییر داد. تا پیش از حضور در آن کلاس دلم میخواست شغلی داشته باشم که بتوانم به بهانهاش دنیا را بگردم؛ اما در آن کلاس به دنیای زیر آب علاقهمند شدم.»
اینکه مارین چطور درس خواند و از چه طریق ضعف بینایی را جبران کرد، موضوعی مفصل است که نسخۀ صوتی پیشخوان، مجال بهتری برای مطرح کردنش خواهد بود؛ اما بد نیست کمی از تجربیات او در گذراندن درسهای عملی بدانیم. غواصی، یکی از دورههایی است که دانشجویان زیستشناسی دریا باید بگذرانند. بدیهی است که یک نابینا نمیتواند بهتنهایی از پس انجام یک جلسۀ غواصی بر بیاید. مارین هم با یکی از همکلاسیهایش به دل آب میزد. او در زیر آب باید راهی پیدا میکرد که بتواند با همراهش ارتباط برقرار کند. در این ارتباط او باید میتوانست اطلاعات مربوط به مسیر، عمقی که در آن قرار دارند و میزان هوای باقیمانده در کپسول را دریافت کند. مارین سرگذشت هلن کلر را در این خصوص الهامبخش میداند و میگوید: «با شنیدن آن قصه به ذهنم رسید که من هم میتوانم با همان شیوه با همراهم ارتباط برقرار کنم. هر وقت که احتیاج به گفتوگو بود، کلمات را روی تن هم مینوشتیم.»
مارین یکی از دشواریهای رشتهاش را انجام امور آزمایشگاهی میداند و میگوید: «یک چشم من کاملاً نابینا است و بینایی چشم دیگرم هم حدود ۰.۵ است. همین هم باعث میشود برای دیدن ماکتها و موجودات میکروسکوپی، متحمل زحمت بسیار شوم. یکی از کارهایی که در آزمایشگاه انجام میدهیم این است که چیزهای گوناگونی را در ویالهای کوچک پلاستیکی میگذاریم و روی هر ویال هم مینویسیم که چهچیز در آن قرار دارد. بدون درشتنمای الکترونیکی، چنین کاری اصلاً از من ساخته نبود.»
یکی دیگر از دورههایی که دانشجویان زیستشناسی دریا میگذرانند، ادارۀ کشتی است. آنها باید بتوانند تمام امور مربوط به ادارۀ یک کشتی را شخصاً انجام دهند. مارین این دوره را هم با موفقیت گذرانده است که ماجرایی شنیدنی دارد و اگر علاقهمند باشید میتوانید در نسخۀ صوتی پیشخوان آن را بشنوید.
پادکست افاسکست، به بهانۀ حضور این دانشمند نابینا، با دو نفر از گردانندگان کمپانی «ایندیپِندِنس سایِنس[4]» گفتوگو کرده که مأموریتشان فراهم کردن شرایط ورود نابینایان به دنیای علوم است. در آمریکا هم مثل بسیاری نقاط دیگر دنیا، اغلب معلمان تصور میکنند نابینایان نمیتوانند در امور آزمایشگاهی مشارکت داشته باشند؛ اما این شرکت توانسته ابزارهایی طراحی کند که نابینایان هم بتوانند پابهپای سایر همکلاسیها آزمایشها را انجام دهند.
«تاکینگ لَب کوئِست[5]»، یک ابزار آزمایشگاهی است که به انواع حسگرها مجهز شده و یک صفحهخوان هم روی آن نصب شده و میتوان بهکمک آن، انواع و اقسام آزمایشهای مرتبط با فیزیک، شیمی و زیستشناسی را انجام داد. دربارۀ چگونگی عملکرد این دستگاه و یکی دو محصول دیگر این شرکت، در نسخۀ صوتی پیشخوان توضیحات مبسوطی ارائه شده است.
تولد هفتاد سالگی یار قدیمی
نشریۀ «بریل فُروم[6]»، به بهانۀ هفتادسالهشدن ماشین پرکینز، مروری داشته به تاریخی که پشت این وسیلۀ کارآمد قرار دارد و کمتر کسی از آن مطلع است. نویسنده یادداشتاش را اینطور آغاز میکند که: «روزی که در مدرسۀ پرکینز پشت میز کلاس اول نشستم، یک ماشین پرکینز به من دادند و همان ماشین، با وجود گذشت شصت سال، هنوز هم سالم و قبراق، روی میز تحریر من جا خوش کرده است.» آنطور که نویسنده ادعا میکند، اولین نمونههای ماشین تایپ بریل در سالهای میانی قرن ۱۹ تولید شدند؛ اما بهخاطر پارهای مشکلات، آنطور که باید مورداستفاده قرار نگرفتند. در سالهای دهۀ ۳۰ قرن بیستم، از چدن برای ساخت ماشین تایپ بریل استفاده شد؛ اما سنگینی و پرسروصدابودن آن دستگاه باعث میشد نابینایان از آن استقبال نکنند. صنعت تولید ماشین تایپ بریل، زمانی متحول شد که «دیوید آبراهام[7]»، از انگلستان به آمریکا مهاجرت کرد؛ اما این شخص که بود و دقیقاً چه کرد؟
آبراهام، افسر نیروی هوایی انگلستان بود و همان جا هم با اتومکانیک آشنا شده بود. بعد از جنگ اول جهانی، از لیورپول به آمریکا مهاجرت کرد و مدتی را در کارخانۀ پدرش به طراحی صنعتی اشتغال داشت. در یکی از پروژههای راهسازی، با تابلوی مدرسۀ نابینایان پرکینز مواجه شد و با خود اندیشید که آنجا جای خوبی برای کارکردن است. در مصاحبهای که با او انجام شد، قرار بر این شد که بهعنوان طراح ابزارهای مخصوص نابینایان با پرکینز همکاری کند. در همان سالها بود که مسئولین پرکینز دیگر از ساخت یک ماشین تایپ بریل کارآمد ناامید شده بودند؛ اما آبراهام پیشنهاد داد که پروژه را ادامه دهد. او زحمات زیادی را برای این پروژه کشید و سرانجام هم ماشینی که طراحی کرد، آنقدر بینقص از کار در آمد که هنوز هم بعد از گذشت هفتاد سال، بدون کوچکترین تغییری به همان شکل سابق تولید میشود.
در نسخۀ صوتی پیشخوان، از افرادی خواهیم گفت که با آبراهام در تولید پرکینز همکاری داشتند و آمار و ارقام جالبی را هم دربارۀ این ماشین تایپ دوستداشتنی با شما به اشتراک خواهیم گذاشت.
نابینایی و مراقبت از سلامتی
در آخرین شمارۀ پادکست «آیز آن ساکسِس[8]» با نابینایی گفتوگو شده که پیشتر او را بهعنوان یک برنامهنویس موفق میشناختهایم. «جِف بیشاپ[9]»، مردی است که یکتنه در مایکروسافت زحمت میکشد تا صفحهخوان نَرِیتور[10]، هر روز بهتر از دیروز در خدمت نابینایان باشد؛ اما این بار قرار نیست دربارۀ شغلش برای ما صحبت کند. او در این شماره قرار است از دیابت و تأثیری که این بیماری بر سبک زندگی یک نابینا میگذارد، برایمان بگوید.
جف، برای به دنیا آمدن سه ماه و نیم عجله داشته و همین هم باعث نابیناییاش شده. یک برادر دوقلو هم داشته که بهمحض تولد، مرده است. دیابت، ارثیهای بوده که از مادر جف برایش باقیمانده است. او این را در سیسالگی فهمیده و از آن زمان هم تلاش کرده آن را تحت کنترل خود در آورد. او در گام اول، به توصیۀ پزشکان وزن کم کرده است. شاهکاری که جف مرتکب شده، اصلاً قابل تصور نیست؛ او توانسته وزنش را از ۱۶۰ کیلو به ۹۰ کیلو کاهش دهد. در این راه تجربیات زیادی هم به دست آورده که شنیدنش خالی از لطف نیست؛ همچنین با رعایت یک رژیم غذایی سالم، توانسته قند خونش را کنترل کند و از دردسرهای تزریق هر روزۀ انسولین نجات یابد.
او برای مدیریت میزان کالری و کربوهیدراتی که مصرف میکند، از اپلیکیشن رایگان «مای پلِیت[11]» که کاملاً هم با تاکبک سازگار است، استفاده میکند. مسیر زندگی جف برای رسیدن به سلامتی، پیچوخم فراوان داشته و ما قرار است این مسیر را در نسخۀ صوتی پیشخوان مرور کنیم.
اگر همراه پادکست پیشخوان باشید، با «دان دِکورت[12]» هم آشنا خواهید شد. جوان نابینایی که ده ماهی میشود مردم شهر «فِلدْهُوِن[13]» او را راهی پارلمان هلند کردهاند. او که سیاست را از ۱۸ سالگی آغاز کرده، پلههای نردبان ترقی را یکبهیک طی کرده و از شورای شهر، به نمایندگی پارلمان رسیده است. دان، نمایندگی هلند در اتحادیۀ نابینایان اروپا را هم بهعهده دارد. در پادکست پیشخوان، به تفصیل از زندگی و باورهای او خواهیم گفت.
[1] Maureen Hayden
[2] FSCast
[3] Freedom Scientific
[4] Independence Science
[5] Talking LabQuest
[6] Braille Forum
[7] David Abraham
[8] Eyes on Success
[9] Jeff Bishop
[10] Narrator
[11] MyPlate
[12] Daan De Kort
[13] Feldhoven
Podcast: Play in new window | Download