پیشخوان: مروری بر پادکستها و نشریات انگلیسیزبان ویژۀ آسیبدیدگان بینایی
امید هاشمی: سردبیر
این شماره از پیشخوان احتمالاً به مذاق کمبیناها خوشتر خواهد آمد؛ چون در آغاز، دو محصول جالب ویژۀ این افراد را معرفی میکنیم. در ادامه از یک دستگاه قابل حمل مبتنی بر فناوری نویسهخوان نوری میگوییم، زندگی یک نابینا را مرور میکنیم که کرونا، موقعیت شغلیاش را به خطر انداخته و در آخر هم با یکی از قدیمیترین کارمندان فریدم سایِنتیفیک آشنا میشویم که از نخستین روزهای تأسیس این شرکت برای ما میگوید.
تروزوم، درشتنمای ارزان؛ اما دستنیافتنی
خاک مذلت چنان بر سر و روی پول ملی پاشیده شده که هر وقت در ویدئوها یا پادکستهای خارجیها میشنویم که فلان ابزار نسبت به انواع مشابهش به مراتب ارزانتر و دستیافتنیتر به شمار میرود، جز پوزخند یا بهتر بگوییم زهرخند، عکسالعمل شایستهتری از ما بر نمیآید. حالا شده حکایت همین وسیلهای که اخیراً «سَم سیوی»، گردانندۀ کانال «زندگی نابینایی» در یوتیوب دربارهاش ویدئو ساخته. او یک درشتنمای کوچک و قابل حمل را به نمایش گذاشته و تأکید میکند که قیمتش فقط چیزی حدود ششصد و خردهای دلار است. حالا جالب اینجاست که این «خردهای» که سَم قابل نمیداند رقم دقیقش را بیان کند، ۴۹ دلار است. درشتنمای تروزوم یک صفحۀ پنج اینچی دارد و قادر است تصاویر را تا ۳۲ برابر درشتتر از حد معمول نمایش دهد. امکان اتصال به تلویزیون و سایر انواع نمایشگرها هم البته وجود دارد. این ابزار کارآمد، از قابلیت تضاد رنگ هم برخوردار است و کاربر میتواند از میان ۲۳ پیشنهاد گوناگون برای رنگ نوشته و پسزمینه، به فراخور وضعیت بیناییاش یکی را انتخاب کند. افزونبراین، دستگاه میتواند از نوشتهها عکس بگیرد و آن را به اصطلاح فریز کند و روی عکس زوم کند تا کاربر بتواند جزئیات بیشتری از آن را مشاهده کند. همچنین حافظهای که برای این دستگاه درنظر گرفته شده، به کاربران امکان میدهد که تصاویر را در قالب عکس ذخیره کنند تا بتوانند در مراجعات بعدی از آنها استفاده کنند. کاربران حتی میتوانند برای هر تصویر، برچسب صوتی هم ضبط کنند.
تروزوم، در دو موقعیت مختلف به کاربران کمبینا خدماترسانی میکند: یکی وقتی بخواهند تصویر یا نوشتۀ چاپی را از نزدیک بخوانند و دیگری زمانی که قرار است تصویری نظیر تلویزیون یا تابلو را از دور تماشا کنند. در هر دو حالت، میتوانند از قابلیت فوکوس خودکار یا دستی بهره ببرند. ویژگی مهم این دستگاه آن است که به یک دستۀ فوقالعاده کاربردی مجهز شده است. قابلیت چرخش ۱۸۰ درجهای این دسته به کاربران امکان میدهد تا در صورت نیاز، بهعنوان پایۀ نگهدارنده هم از آن استفاده کنند. باتری قابل تعویض هم از دیگر مزایای تروزوم به حساب میآید. کاربران میتوانند یک باتریِ پر را به عنوان باتری ذخیره همراه خود داشته باشند تا در جایی که شارژ دستگاه تمام میشود و دسترسی به برق فراهم نیست، آن را جایگزین باتری خالی کنند. این دستگاه بیست میلیون تومانی میتواند وسیلهای کاربردی برای افراد کمبینایی باشد که زیاد با نوشتهها و تصاویر سروکار دارند. دربارۀ کیفیت کار تروزوم در نسخۀ صوتی بیشتر خواهید شنید.
تا از موضوع ابزارهای تسهیلگر ویژۀ افراد کمبینا فاصله نگرفتهایم، دم را غنیمت میشمریم و اشارهای هم به یک ابزار گرانقیمت اما کاربردی میکنیم که در پادکست «بلایندَبیلیتیز» به آن پرداخته شده است. «ویوپوینت[1]» نام ابزاری است که حاصل همکاری کمپانی «مَگنیفایینگ اَمِریکا» و سامسونگ است. این وسیله متشکل از یک عینک واقعیت مجازی سامسونگ و یک گوشی گلکسی اس ۱۰ است که به کاربران امکان میدهد فواصل دور و نزدیک را تماشا کنند. کاربران میتوانند نوشتههای ریز و درشت را از فاصلۀ نزدیک بخوانند و همچنین با امکانی که برای فواصل دور در نظر گرفته شده، میتوانند محیط اطراف را با کیفیتی شگفتآور و ستودنی تماشا کنند. افراد کمبینا به کمک چنین ابزاری میتوانند علاوه بر مطالعه، از تماشای تلویزیون در کنار عزیزانشان لذت ببرند. آنها همچنین میتوانند مسابقات ورزشی، کنسرت، تئاتر و… را هم به سادگی و با کیفیتی خیرهکننده تماشا کنند. در پادکست بلایندَبیلیتیز، علاوهبر این وسیله، دستگاه دیگری هم معرفی شده که امکان استفاده از نویسهخوان نوری را بدون توسل به رایانه و تلفن هوشمند در اختیار کاربران میگذارد. «لیریک[2]»، نام دستگاه قابلحملی است که حدود یک کیلوگرم وزن دارد و کاربر نابینا میتواند صفحۀ کاغذ را در مقابل دوربینش قرار دهد و بلافاصله دستگاه شروع به خواندن متن چاپی کند. این دستگاه در مقایسه با نمونههای مشابه، برتریهای قابلتوجهی دارد؛ از جمله اینکه نیازی به اینترنت ندارد و کار با آن هم دانش خاصی را نمیطلبد و هرکس با هر میزان توانایی میتواند به سادگی از آن استفاده کند. همچنین سرعت این دستگاه بسیار بالاتر از نرمافزارها و سختافزارهای مشابه است و صدایی که برای خواندن متون در لیریک تعبیه شده، بسیار نزدیک به صدای انسان است. باتری این دستگاه ۱۹۶۰ دلاری هم حدود ۱۵ تا ۲۰ ساعت کار میکند. در نسخۀ صوتی پیشخوان، به تفصیل راجع به لیریک صحبت کردهایم و نمونۀ عملکرد دستگاه را هم با شما به اشتراک گذاشتهایم.
عدو شود سبب خیر
زوایای آسیبی که ویروس کرونا در طول دو سال گذشته به کسبوکارها زده، برای همۀ ما آشناست. چه بسا خودمان یا اطرافیانمان هم مبتلا به تبعات و اثرات این ویروس شده باشیم. چیزی که در این میان مهم است، چگونگی مدیریت چنین موقعیتهایی است؛ کاری که «ران بروکس[3]» ظاهراً از پسش خوب بر آمده و قصهاش را در آخرین شماره از ماهنامۀ «بریل فروم[4]» برای ما روایت کرده است.
ران در کودکی دوست داشت خلبان بشود. علاقهاش به سفر، او را نسبت به دستیابی به این شغل مُصِر میکرد. برخورد یک توپ بسکتبال با صورتش در مدرسه اما این رؤیا را کان لم یکن کرد. او که همچنان رؤیای سفر در سر میپروراند، بعد از تحصیلاتش وارد صنعت حملونقل شد و با چندین شرکت مختلف در این زمینه همکاری کرد. ران در یادداشتی که برای بریل فروم نوشته، قصه را از ۱۱ مارس ۲۰۲۰ شروع میکند. با دخترش در هواپیما نشسته و از مأموریتی کاری برمیگردد. دخترش هم که در تعطیلات بهاری به سر میبرده در این سفر با او همراه شده است. در طول پرواز پنجساعته، ران مشغول بالا و پایین کردن شبکههای اجتماعی است و دخترش هم با یک فیلم خود را سرگرم کرده است. در آن تاریخ، ویروس کرونا هنوز یک ویروس ناشناخته است که فقط ووهان چین را درگیر خود کرده است؛ اما ران ناگهان در شبکههای اجتماعی با خبری مواجه میشود که به نظر یک خبر معمولی نمیرسد: یکی از مسابقات لیگ بسکتبال آمریکا به دلیل ابتلای یک بازیکن به کووید لغو شده است. او با خود میاندیشد که این حتماً یک موضوع کاملاً جدی است؛ چه صنعت بسکتبال آمریکا هرگز اجازه نمیدهد بهخاطر یک اتفاق معمولی، لیگی که روزانه میلیونها دلار پول میسازد، تعطیل شود. دیری از این اتفاق نمیگذرد که دستورهای دورکاری و قرنطینۀ خانگی صادر میشود و ویروس چینی، ران را هم خانهنشین میکند.
دورکاری برای ران، فرصتی بود برای خودشناسی؛ برای اینکه دست به مکاشفه بزند و خودش را دوباره پیدا کند. او میگوید: «خوب که فکر کردم دیدم تابهحال با پروژههای زیادی همکاری کردهام اما هیچ کدام از آنها پروژۀ شخصی من نبودهاند؛ من فقط کمک کردهام به اینکه دیگران کارهایشان را پیش ببرند.» سهشنبه ۱۹ مه ۲۰۲۰ بود که ران پشت میز آشپزخانه نشست و پورتال ثبت شرکتها را باز کرد و شروع کرد به تنظیم اساسنامۀ شرکتی که مدتها بود مدنظر قرار داده بود. همزمان با تنظیم اساسنامه و طراحی لوگو و وبسایت، شروع به مطالعه و کسب تجربه کرد. در دورههای بازاریابی نامنویسی کرد و کتابهای مدیریت زمان و برنامهریزی را در صف مطالعه قرار داد و به فراگیری نرمافزارهای مورد نیاز مشغول شد. در روز کریسمس، درست بعد از گشودن هدایای سال نو، کار طراحی وبسایت هم به پایان رسید و کسبوکار شخصی ران عملاً شروع به کار کرد. حالا ران صاحب وبسایت و شرکتی بود به نام «اَکسِسیبِل اَوِنیو» که قرار بود به سایر کسبوکارها مشاورههایی دهد در زمینۀ اینکه چطور میتوانند کسبوکار و خدمات و محصولاتشان را برای افراد دارای معلولیت مناسبسازی کنند.
درست یک سال بعد از روزی که ران در هواپیما با خبر همهگیری مواجه شده بود، شرکتی که برایش کار میکرد عذرش را خواست و اکسسیبل اونیو که تا آن زمان برای او و خانوادهاش به اصطلاح پِلَن ب به حساب میآمد، به رتبۀ آ ارتقا یافت. قصۀ ران و موفقیتش در کسبوکار شخصی، فراز و فرود بسیار دارد که بیانش از حوصلۀ این نوشته خارج است و بهتر است این حکایت را به نسخۀ صوتی پیشخوان بسپاریم. افزون بر این قصه، در نسخۀ صوتی پیشخوان با مردی هم آشنا خواهیم شد که به مدت سه دهه در کمپانی فریدم سایِنتیفیک کار کرد و از مدیران مؤثر در این شرکت بود و حالا تصمیم گرفته بازنشسته شود و فانوس را به دست نفرات بعدی بسپارد. در این حکایت هم از روزهای آغازین صفحهخوان جاز خواهیم شنید. از سالهای دهۀ نود میلادی خواهیم گفت که شرکت نوپای آن روزها چطور توانست محبوبترین صفحهخوان دنیا را تولید و عرضه کند.
شما میتوانید نسخۀ صوتی پیشخوان را ذیل همین نوشته در وبسایت نسل مانا بارگیری کنید یا بشنوید.
[1]. ViewPoint
[2]. LyriQ
[3]. Ron Brooks
[4]. Braille Forum