مشاورههای بیسرانجام
ابوذر سمیعی: دانشآموخته دکتری سیاستگذاری فرهنگی
براساس کنوانسیون جهانی حقوق افراد دارای معلولیت، دولتهای عضو کنوانسیون که کشور ما هم یکی از آنهاست، موظف هستند بهمنظور اجراي سياستها و قوانين و ساير روندهاي تصميمگيري مربوط به افراد داراي معلوليت، از نزديك با افراد داراي معلوليت مشورت نمایند و آنها را بهطور فعال بهكار گيرند. گنجاندن این موضوع در کنوانسیون، نشاندهنده اهمیت حضور معلولان در فرایند تصمیمگیریها و سیاستگذاریهاست. برهمیناساس شعار «بدون ما برای ما تصمیم نگیرید» سالها بهعنوان سخن گروههای مدافع حقوق معلولان در سراسر جهان مورد تأکید قرار میگرفت. اخیراً بسیاری از این گروهها، شعار فوق را تغییر داده و قائل به این هستند که «بدون ما تصمیم نگیرید». این بدان معنی است که نهتنها افراد دارای معلولیت باید در تصمیمگیریهای مربوط به حوزه خودشان حضور فعالانه و مستقیم داشته باشند؛ بلکه هرگونه تصمیمگیری در سطح جامعه باید این افراد را بهعنوان بخشی از شهروندان عمومی مدنظر داشته باشد و نیازهای آنان را در همه سیاستگذاریها لحاظ کند. اما این موضوع چقدر در کشور ما موردتوجه قرار گرفته و افراد دارای معلولیت تا چه میزان در سیاستگذاریها و تصمیمگیریهای مربوط به معلولان یا عموم جامعه حضور و مشارکت دارند؟
بهنظر میرسد میزان حضور افراد دارای معلولیت در جلسات تصمیمگیری در سالهای اخیر افزایش چشمگیری داشته و بخش دولتی شاید بهمنظور اجرای کنوانسیون یا واقعاً به قصد افزایش بهرهوری سیاستها، در بیشتر جلسات مهم تلاش کرده سیاستگذاریهای مربوطه را در حضور افراد دارای معلولیت اتخاذ کند؛ اما سؤال اینجاست که آیا این سیاست، به چیزی بیش از حضور صرف این افراد هم رضایت داده یا معلولان برای خالی نبودن صندلیشان به این جلسات دعوت میشوند؟
تجربه شخصی نگارنده در حضور در چنین جلسات مشاورهای گویای این امر است که هنوز تا اعتماد کامل به افراد دارای معلولیت و اخذ مشاوره از ایشان فاصله زیادی وجود دارد. واقعیت این است که ما افراد دارای معلولیت به جلسات مشورتی فراوانی دعوت میشویم و حضور داریم. گاه دعوت از یک فرد معلول تنها یک حرکت نمادین است و پیش از برگزاری جلسه تصمیمات لازم اتخاذ شده و حضور نماینده معلولان، بهمنظور تکمیل فرایند خبرسازی و تبلیغاتی است. عکسها و مصاحبههای لازم گرفته میشود و اینطور به جامعه القاء میشود که تصمیمات با حضور مستقیم افراد دارای معلولیت اتخاذ شده است. البته که این امر کاملاً صحیح است؛ تصمیمات در حضور ایشان و با نظارت (در معنای شاهد بودن) اتخاذ شده است اما رأی و نظر آنها در این تصمیمگیری تأثیر چندانی نداشته.
البته داستان همیشه به این میزان بدبینانه نیست؛ گاهی هم واقعاً بعضی مسئولان قصد دارند از رأی و نظر افراد دارای معلولیت استفاده کنند تا سیاستها کاربردی باشد؛ اما نهایتاً نتیجه همان است که بود. فرد معلولی با حسننیت دعوت میشود، نظر او شنیده میشود و حتی تلاش میشود که در سیاستها اعمال شود؛ اما نهایتاً برنامه همانگونه پیش میرود که قبلاً رفته بود. دلایل این اتفاق چیست؟ چرا جلسات مشاورهای تقریباً همیشه نتایج نسبتاً مشابه دارد؟ اشکال کار در افراد است یا ساختارها؟
به نظر میرسد ریشههای این موضوع را در چند نقطه میتوان جستوجو کرد. بخشی از آن معطوف به ساختارها و نظام بروکراتیک است و بخشی نیز به نگاه متولیان امر برمیگردد. البته خود افراد دارای معلولیت هم در این فرایند تأثیرگذارند که در یادداشت حاضر، به هر سه بعد این مسئله پرداخته خواهد شد.
به لحاظ ساختار حکمرانی، مسائل و موضوعات متعددی که خارج از این نوشتار است، موجب شده طول مدت مدیریت بسیاری از مدیران به کوتاهی گلهای بهاری باشد و به قولی دولت مستعجل باشند. بهویژه در قوه مجریه گاه طول عمر مدیریتی به قدری کوتاه است که مدیر مربوطه، فقط فرصت دارد معاونان و زیردستانش را تغییر بدهد. بماند که این فرایند از مسئول دفتر تا آبدارچی را دربر میگیرد. عمر کوتاه وزارت وزیر رفاه سابق نمونهای از هزاران است. در چنین وضعیتی، طبیعتاً یک مدیر فرصت پرداختن به مسائل زیربنایی و اساسی را که نیازمند زمان هستند ندارد و برای اینکه نشان بدهد بسیار فعال و اثرگذار بوده، به کمّیگرایی و برنامههای زودبازده روی میآورد.
میل شدید مدیران به ارائه آمار و ارقام و نیز انجام برنامههای سطحی و پرسروصدا نشانههای این موضوع هستند. تصور نمیکنم جلسهای را دیده باشید که دستکم یکسوم زمان آن به ارائه آمار نگذرد و مدیران با ارائه ارقام نجومی ثابت نکرده باشند که از ابتدای مدیریتشان، زندگی افراد دارای معلولیت را زیر و رو کردهاند. یک مدیر با خرید هزار قلم تجهیزات میتواند در عرض یک روز هزار واحد به کارنامه مدیریتیاش اضافه کند؛ هزار واحدی که ملموس و عینی است و واقعاً اهمیتی ندارد که این میزان چقدر در بهبود زندگی ذینفعان تأثیر داشته است. اما اگر همان مدیر بخواهد این مقدار را در یک راه اثرگذار مانند امور آموزشی-فرهنگی هزینه کند، به لحاظ رزومه کاری آب در هاون کوفته است.
نکته دیگری که میتوان آن را در ویژگیهای شناختی بسیاری از مدیران شاهد بود، فقدان نگاه اجتماعی به موضوع معلولیت و درک حقیقی مسائل افراد دارای معلولیت است. بررسیها نشان میدهد بسیاری از مدیران با نگاهی پزشکیاخلاقی به موضوع معلولیت ورود میکنند و فهم عمیق اجتماعیحقوقی به این حوزه ندارند. شاید بارزترین نمونه آن را در سخنرانی اخیر رئیس جمهوری در روز جهانی افراد دارای معلولیت میتوان دید. با چنین نگاهی رسیدگی به امور زیربنایی افراد دارای معلولیت محقق نمیشود و تنها متناسب با ذهنیتشان که اخلاقیپزشکی است به آن میپردازند. در چنین نگاهی هم همه چیز مشخص است و اخذ مشورت معنا ندارد.
سومین دلیل ناکامی مشاورهها البته به خود ما افراد دارای معلولیت باز میگردد. خواستههای غیرمنطقی، انتقادات نادرست، نظرات غیرکارشناسی و تقاضاهای خارج از موضوع و غیرمرتبط، اقداماتی هستند که باعث میشوند ما در چشم مدیران و مسئولان، افرادی غیرمتخصص و ناآگاه بهنظر برسیم؛ افرادی که از محدودیتها مطلع نیستیم، هیچوقت راضی نمیشویم و مدام درحال انتقاد هستیم. در چنین حالتی، مدیران به خودشان اجازه میدهند که هرطور که صلاح میدانند برای ما تصمیم بگیرند و اهمیتی برای صحبتها و نظرات ما قائل نباشند.
تجویز و پیشنهاد راهبردی
بهنظر میرسد برای تغییر وضع موجود، ما افراد دارای معلولیت بهعنوان بخشی ولو کوچک از این فرایند ناکارآمد، بهتر است اقداماتی را به انجام برسانیم تا شاید تأثیری در این چرخه باطل داشته باشیم. بدین منظور لازم است:
با دانش وارد جلسات شویم: ما افراد دارای معلولیت حتماً نسبت به مشکلات و مسائلمان بیشتر از مسئولان آگاه هستیم؛ اما نسبت به اولویتها و نیز راهکارهای حل این مشکلات ممکن است آگاهی نداشته باشیم. ازاینرو بسیار مهم است که پیش از ورود به جلسات مشاوره، در خصوص دستور جلسه بررسی و مطالعه کنیم و با دانش و راهکارهای عملی و قابلاجرا به این جلسات ورود کنیم.
نقد منصفانه داشته باشیم و راهکار ارائه کنیم: این جمله مسئولان بزرگوار را که میفرمایند «ما همیشه آماده شنیدن نقدهای شما هستیم»، بشنوید اما باور نکنید. نقدپذیری در میان مسئولان بیشتر شبیه یک شوخی است. ازهمینرو تاجاییکه ممکن است نقد را به حداقل برسانید. بماند که برخی از دوستان ما هرجا که حرفی برای گفتن ندارند، به نقد و حمله روی میآورند تا بسیار دانا بهنظر برسند.
در کنار نقد، حتماً راهکار مربوطه را هم ارائه کنیم تا عملاً نشان دهیم میتوان امور را از راه دیگری پیش برد. همچنین نمونههای موفق اجراشده را متذکر شویم تا هم قدردان باشیم و هم تأکید کنیم که هستند سیاستها و مسئولانی که تأثیر مثبت در زندگی ما داشتهاند.
ارائه پیشنهادها در سه دسته کوتاهمدت، میانمدت و بلندمدت: ممکن است عمر مدیریتی مسئول موردنظر ما به برنامههای جامع و اثرگذار قد ندهد؛ پس برای اینکه سر خودمان بیکلاه نماند، پیشنهادات اجرایی کوتاهمدت و میانمدت هم ارائه کنیم تا احتمال اجرایی شدن آن را افزایش داده باشیم.
در کنار این موضوعات، لازم است بهصورت تخصصی در جلسات حوزه معلولیت حضور داشته باشیم، از حضور در طیف مختلفی از جلسات بپرهیزیم و نشان دهیم که به نگاه تخصصی در حوزه معلولیت پایبند هستیم.
امید که با انجام این امور، بهصورت عملی به مسئولان و مدیران مربوطه نشان دهیم که حوزه معلولیت یک حوزه کاملاً تخصصی است و مسئولان نه برای رضای خدا؛ بلکه برای حقوق اجتماعی شهروندان دارای معلولیت موظف هستند به امور این افراد رسیدگی کنند و اخذ مشورت از آنها در سیاستگذاریها و تصمیمگیریها، باید رکن اصلی مدیریتشان باشد!