در رثای دوست

صحبت های مجید سرایی، روزنامه نگار و یکی از دوستان صمیمی زنده یاد اسماعیل ترکی

0

رفتی و داغ بر جگر من گذاشتی،

با جان به عرش بر شدی و تن گذاشتی.

نی تن، که روح بودی و آزاده در جهان،

با لطف دوست ما شدی و من گذاشتی.

در رثای کسی می نویسم که از او جز خاطره ی با هم بودن چیزی بر جای نمانده؛ آنکه پرنده ی رهایی شد و بار دیگر پرواز آغاز کرد. اسماعیل ترکی، دوستی که کانون معرفت و مظهر پاسداشت رفاقت بود. زود پر کشید، اما داغش ناباورانه بر جان ها نشست.

هم اهل علم بود و هم تمام صفات یک دوست خوب را داشت؛ دست به هر کاری که می زد، آن را به درستی و تمامی انجام می داد.

بانی خیر بود و کسی از او به جز این چیزی به یاد نداشته و ندارد.

در سفر و حضر، دست و دلبازانه دوستی و مهر قسمت می کرد تا هیچ کس از او رنجیده خاطر نباشد.

در دانش اندوزی و نشر علم، آنچه داشت با فروتنی و گشاده دستی در اختیار همه می گذاشت؛ آنگونه که همه از این خوان پر نعمت بهره می بردند.

بیریا آنچه داشت، در عرصه ی علم و عمل با دوستان بیریایش شریک بود. دوستی به تمام و مهمان نوازی کامل عیار بود.

نمی دانم از کجا بگویم و چگونه به پایان برسانم این اندوه بیپایان را.

رفتی و رفتن تو، آتش نهاد بر دل،

از کاروان چه ماند، جز آتشی به منزل.

 

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

حاصل عبارت را در کادر بنویسید. *-- بارگیری کد امنیتی --