کلوین: من خیلی خوشحالم که اینجام. درسته نمیتونم ببینمتون، ولی چقدر خوبه که میبینمتون! اسم من کلوین کراسبیه و معمولاً منو بهعنوان سفالگر ناشنوا،نابینا میشناسن.
سم: درسته! همینطور یه کارآفرین خوب، یه مرد خودساخته و یه تاجر موفق. قبل از هر چیز برای ما از مشکل بیناییت بگو!
ـ بیماری من سندروم آشِر نوع2 است. سیزدهسالهم بود که دکترها بیماریم رو تشخیص دادن. سندروم آشر نوعی نقص در بینایی و شنواییه. من کمشنوا متولد شدم و در سیزدهسالگی دید در شبم رو از دست دادم. بهتدریج هرچی بزرگتر شدم، بیناییم کم و کمتر شد؛ تااینکه در سن نوزدهسالگی دید محیطیم رو کاملاً از دست دادم. در سن بیستسالگی وضوح بینایی چشم چپم از بین رفت و حدوداً سه سال پیش بود که وضوح دید چشم راستم رو هم از دست دادم. هنوز کمی از داخل تونلم میبینم، اما درست مثل مهگرفتهترین روز زندگی شما!
سم: من نمیدونستم که سندروم آشِر انواع مختلفی داره، تو گفتی که سندرم آشر نوع2 داری؟
کلوین: بله! بذارین یه کم از این سندروم براتون بگم. آشر نوع2 این جوریه که شما کمشنوا متولد میشین و کمکم و بهمرورزمان دید محیطی و دید در شبتون رو از دست میدین. آشر نوع3 هم داریم که در این نوع از آشر شما با شنوایی و بینایی خیلی کمی متولد میشین و در طول رشدتون، هر دو رو کاملاً از دست میدید.
سم: تو انجمنی رو اداره میکنی که بهطور خاص با بیماریهای ارثی شبکیه مثل اشتارگارت که بیماری خودمم هست، سر و کار داره. یه کم برامون از انجمنتون بگو! اونجا چه کارهایی انجام میدید؟
کلوین: ما اونجا کارهای حمایتی انجام میدیم. به افراد ناشنوا،نابینا کمک میکنیم تا به ابزارهای ارتباطی دسترسی پیدا کنن و کلاً به افراد معلول کمک میکنیم تا زندگی بهتری رو تجربه کنن. بعد از مدتی از شروع فعالیتامون به این فکر افتادم که باید برای افراد کمبینا و نابینا شغلهایی رو ایجاد کنیم. این ایده قطعاً فوقالعاده بود و منم خیلی مشتاق بودم انجامش بدم، اما بزرگترین مشکل این بود که من میتونستم این کار رو انجام بدم، ولی خیلی از مشتریای من نمیتونستن. من چه جوری باید به مشتریام استفاده از ابزارهای مورد نیازشون برای شاغل شدن رو یاد میدادم؟ من یه مؤسسۀ غیر انتفاعی رو پیدا کردم و بهشون گفتم خب، شما میتونید به من کمک کنید و اعتبار مالی برای من تأمین کنید تا بتونم برنامهای در چارچوب یک مؤسسۀ غیر انتفاعی طراحی کنم؟ اونا گفتن: بله، حتماً! و ما باهم برنامهای رو طراحی کردیم. شش ماه بعد طرح من اجرا شد. من شروع کردم به آموزش استفاده از کامپیوتر در محل کار به افراد نابینا و کمبینا. این طرح خیلی موفق بود و هنوز هم موفقیتآمیزه. من متوجه شدم که چقدر عالی میشه اگه چیزی رو که میخوام بسازم، پس شروع کردم به یادگیری مهندسی و تلاش کردم روبات خودم رو بسازم. به خودم گفتم من میخوام یه راهنمای هوشمند بسازم، البته این کار خیلی هم بیخطر نبود. هیچوقت یادم نمیره، یکبار که سیم رو به بُرد وصل کردم، یهو یه چیزی گفت پوکککککک! خلاصه، با تمام این داستانها ما اولین نمونۀ آزمایشی عصای نابینایی روباتیک رو ساختیم که شما میتونید دستورهایی رو براش تعریف کنید و اون شما رو از نقطۀ الف به نقطۀ ب میبره.
ـ حالا چرا این عصا اینجا نیست؟
ـ خب! برای تولید این عصا هزینۀ خیلی زیادی لازمه. بعدشم چون طبق آمارها از هر سه نابینا یکی با ماشین تصادف میکنه و خود من هم نَه یه بار، بلکه سه بار تصادف کردم، فکر کردم این مسئله مهمتر از عصای روباتیک منه و خب! به خودم گفتم: آره! انجامش بده! و اون چیزی نیست جز عصای سیمی[1]؛ عصای نابینایی درخشانی که به شما کمک میکنه در امنیت کامل هر جایی که دلتون بخواد برید. درخشش این عصا باعث میشه شما از فاصلۀ سی متری دیده بشید. این عصا درست مثل یه عصای نابینایی معمولی کار میکنه. روی دستۀ این عصا دوتا دکمه هست که یکی برای روشن و خاموش کردن عصاست و اون یکی هم برای ویبرۀ عصا که بدونید روشنه یا نه. قسمت مورد علاقۀ من محل شارژ مغناطیسی عصاست که در انتهای اون تعبیه شده و دیگه نیازی نیست شما دنبال جای شارژ عصا بگردید و خودش با آهنربایی که داره به شارژرش متصل میشه.
ـ چند وقته که روی این پروژه کار میکنی؟
ـ خب! الان پنج سالی هست که من رو عصای سیمی کار میکنم، البته بعد از شیوع کرونا حامیان طرح من، یکییکی، بهم زنگ زدن و گفتن: شرمنده! ما نمیتونیم برای ادامۀ طرح چک بنویسیم. خب! من برای ادامۀ کار رو اون پول حساب کرده بودم. در ژوئن 2020 هم من وضوح بینایی چشم راستم رو از دست دادم و دیگه نمیتونستم طراحی کَد و کارهای مهندسی لازم رو انجام بدم. اینا مشکلات بزرگی بود و من واقعاً نمیدونستم چطور باید از پس این چالشها بر بیام. از طرف دیگه من از شانزدهسالگی سفالگری میکردم و سفالگری به معنای واقعی بخش شفابخش از دست دادن بیناییم بود. توی همون روزا یکی از دوستام زنگ زد و گفت: کلوین بیا و به سفالگری برگرد! منم گفتم باشه و خواهرش هم گفت که ما باید از کار تو یه ویدئو درست و توی تیکتاک پست کنیم. اون پست در طول ده ساعت بیش از صدهزار بار دیده شد و یکشبه دنبال کنندههای من به بیستهزار نفر رسید. ویدئوی بعدی من با 4 / 1میلیون بازدیدکننده، وایرال شد و دنبالکنندههام به بیش از پنجاههزار نفر رسیدن. درعینحال با کمک دوستام یک وبگاه طراحی کردیم و کلی سفارش شخصی گرفتم. بعد من به خودم گفتم چرا گِل رو برندارم و تبدیل به پولش نکنم؟ بعد از اون با وجود دوستای زیادی که در حوزۀ مهندسی داشتم، دوباره تونستم کار عصای سیمی رو شروع کنم.
ـ اتفاقاً من سال گذشته تو یکی از مراکز تفریحی چند نفر رو دیدم که عصاهاشون میدرخشید و برام خیلی جالب بود. واکنش بقیه به این قابلیت عصا چی بود؟
ـ راستش این اولین بار بود که احساس سِلِبریتی بودن بهم دست داده بود. همه با من حرف میزدن. میگفتن این معرکهست، ما هم همین الان باید یکیش رو داشته باشیم. منم میگفتم میدونم دوست دارید همین الان داشته باشیدش، ولی بهخدا آماده نیست. همه دلشون این عصا رو میخواست. خیلی کم پیش میاومد که موقع راه رفتن، کسی جلوی من رو نگیره و راجعبه عصا نپرسه.
ـ پس اگه آدم این عصا رو دستش بگیره مثل سلبریتیها میشه، همه دلشون میخواد جلوتو بگیرن، ازت سؤال بپرسن، باهات صحبت کنن و اصلاً خودش یه راهی هست برای شروع معاشرت و آشنایی با آدما!
ـ حالا از باحال بودن حس و حال این عصا که بگذریم، ما نابیناها همیشه باید از عصاهای خوب و باکیفیت استفاده کنیم. همونطور که گفتم من سه بار با ماشین تصادف کردم؛ دفعۀ اول توی نیویورک بودم و داشتم میرفتم مدرسه که این اتفاق افتاد. واقعاً وحشتناک بود. بعد از اون دوباره مستقل شدن برام چالش بزرگی بود، سخت بود که خودم رو راضی کنم بازهم از خیابون رد شم. دو سه هفته بعد با وجود نگرانیم بازهم کمکم شروع کردم به تنها بیرون رفتن…میتونستم برم، ولی واقعاً یهکمی طول کشید تا مثل سابق بشم. همچین اتفاقاتی نهتنها آسیب جسمی به آدم وارد میکنن، بلکه آسیبهای روانی و احساسی هم دارن.
ـ چند سال پیش یه نفر برای آموزش اومده بود پیش من و وقتی وارد اتاق شد، عصاش دستش بود و من دیدم که عصاش به طرز افتضاحی از وسط شکسته بود. او تعریف کرد که داشته از خیابون رد میشده که ماشین بهش زده و رفته. من بهش یه عصای دیگه دادم و گفتم: از این استفاده کن! عصای خودت دیگه به درد نمیخوره. پس دوستای نابینای من بیرون برید، زندگی کنید، مستقل بشید، ولی لطفاً، لطفاً احتیاط کنید! آموزش ببینید، از مهارتهای جهتیابی و حرکت استفاده کنید، به رفت و آمد ماشینها دقت کنید. خیلی هم خوبه که عصای سیمی، به وسیلهای بدل شده که میتونه در کنار سایر ابزارها، به ایمنی ما در رفت و آمد کمک کنه!
ـ خب! اجازه بده برگردیم به خودت و شغلت بهعنوان مدیر اجرایی شرکت عصای سیمی. تو از چه وسایلی برای انجام کارت استفاده میکنی؟
ـ یکی از خوبیهای آقای خودت بودن اینه که اکوسیستم خودت رو میسازی. من الان دوتا شغل دارم؛ یکی بهعنوان سفالگر نابینای ناشنوا در یکی از شرکتهام[2] و اون یکی هم تولید عصای سیمی در یکی دیگه از شرکتهام[3] ، پس اکوسیستم من دو سطح داره. من هم از آفیس[4] استفاده میکنم و هم از فضای کار گوگل و البته برای بیشتر کارای کامپیوتریم از صفحهخوان اِن وی دی اِی استفاده میکنم و چقدر از اِن وی دی اِی سپاسگزارم که بعد اینهمه سال هنوز نرمافزار خودشون رو بهصورت متنباز نگه داشتن. در بخش دیگهای از اکوسیستمم از خدمات آیرا[5] استفاده میکنم. تمام فعالیتایِ سفالگری نابینای ناشنوا از طریق سیستم آیرا انجام میشه؛ ویدئوهایی که میسازیم، ویرایش این ویدئوها و همینطور کنترل کیفیت کارمون از طریق آیرا انجام میشه.
ـ توی چند قسمت از برنامههامون من با دو سه نفر که شغل آزاد داشتن و شغل خودشون رو راه انداختن، صحبت کردم. فکر میکنم برای بعضیا این انتخاب، گزینۀ خیلی خوبیه. این که تو برای خودت کار کنی، میتونی محیط کارت رو خودت انتخاب کنی، ساعتا و روزای کاریت دست خودته، قطعاً این موارد برای خیلیها هیجان انگیزه.
ـ موافقم! تو اکوسیستم خودت رو جوری که دوست داری میسازی.
ـ کلوین! ممنون که با ما بودی!
[1] See me
[2] Living beyond the lable
[3] Smart guider inc
[4] Microsoft office
[5] aira