ما را به خیر تو امیدی نیست!
چند روز پیش یکی از این دوستان دارای معلولیت که گویی مدیر یک کانال هم هست، با ما تماس گرفت. اینطرف و آنطرف چیزهایی دربارهاش شنیده بودم، اما خیلی سعادت نداشت با ما بیشتر آشنا شود. جواب که دادم، با اندوه گفت: آقای موشکاف! ما یک تقاضا داشتیم. گفتیم: بفرما فرزندم! ما که کارمان برآوردن تقاضاهای دیگران است. شما که روی سر ما جا داری!
فرمود: بیایید با سرپرستی شما، کمیتهای متشکل از سازمان ثبت احوال، سازمان بهزیستی، سازمان بازرسی کل کشور، فرهنگستان زبان فارسی و سازمان فرهنگ و ادب تشکیل بدهیم که تکلیف شما روشندلان را روشن کند.
فرمودیم: تکلیف ما که از اولش روشن بود، ولی چرا باید این کار را بکنیم؟!
گفت: برادر! ما، معلولان، تقاضا داریم شما را از جرگۀ ما جدا کنند و خودتان برای خودتان یک فرقه داشته باشید. الحمدلله این روزها هم فرقههای انحرافی زیاد داریم، شما هم یکی از آنها.
گفتیم: حرفتان را قبول داریم، ولی دقیقاً منظورتان را نمیفهمیم.
گفتند: شما، نابینایان، اصلاً خودتان را فرد دارای معلولیت نمیدانید و از اینکه خرتان را کنار اسب ما ببندند ناراحت میشوید.
گفتیم: نه برادر! اینطور نیست. ما همیشه همهجا خودمان را سرپرست نابینایان و سایر معلولیتها میدانیم و از حقوق همه یکجا دفاع میکنیم. همین قانون را که داشتیم مینوشتیم، یک چشممان به نابینایان بود چشم دیگرمان که خیلی سوی چندانی هم ندارد به بقیۀ معلولیتها.
فرمودند: بله برادر! کاملاً مطلع هستیم. شما تقریباً در همۀ سخنرانیهایتان چشم ما را درآوردهاید. هر جا میروید میگویید نابینایان فرهیختهترین افراد دارای معلولیت هستند. آنچنان هم با ایمان تمام این حرف را میزنید، انگار این گزاره یک فکت علمی است که صدها بار توسط دانشمندان مختلف در سراسر جهان ثابت شده است.
گفتیم: خب! ما که خودبرتربین نیستیم برادر، ولی بر اساس آمار تعداد افراد دارای آسیب بینایی که وارد دانشگاه شدهاند و بهخصوص آنهایی که تحصیلات تکمیلی دارند، بسیار بیشتر از سایر معلولیتها است.
فرمودند: اولاً که این آمار را از کجا درآوردهاید؟ این آماری است که سازمان فخیمه داده که خودتان روزی هجده بار بالا تا پایین آن را میشورید میگذارید کنار. چه شده حالا به آمار این عزیزان استناد میکنید؟! ثانیاً به فرض که این آمار صحیح باشد، مگر بالا بودن آمار تحصیلکردگان نشانۀ فرهیختگی است؟ اگر اینطور باشد تحصیلکردگان در عموم جامعه هم بیشتر از افراد دارای آسیب بینایی هستند، آیا این بدان معنی است که آنها فرهیختهتر از نابینایان هستند؟
ما که حرفی برای گفتن نداشتیم کمی مِن و من کردیم و سعی کردیم بحث را عوض کنیم، اما خیلی موفق نشدیم.
آقای معترض ادامه دادند: برادر! ما اینهمه تلاش میکنیم که بگوییم جامعه باید نگاه برابر به همۀ اعضا، ازجمله افراد دارای معلولیت داشته باشد، آنوقت شما خودتان را جدا میکنید؟! تازه کار به همینجا ختم نمیشود. شما عزیزان فرهیخته خودتان برای خودتان همایشهای علمی فرهنگی ادبی، ملی و بینالمللی و جشنوارههای هنری راه میاندازید و ما را به هیچیک از اعضای بدنتان حساب نمیکنید. خداوکیلی اگر در همایشهای علمی که برگزار کردید، از عموم افراد دارای معلولیت دعوت میکردید بهتر نبود؟ آیا این کار به غنای بیشتر همایش نمیانجامید؟ هدف شما کار علمی بود یا دورهمی کورانه؟!
ما کماکان دنبال راهی برای تعویض بحث بودیم که برادر ادامه دادند: خب عزیز برادر! شما که این کارها را میکنید، این تفرقهها را میاندازید، این چیزها را میکنید، نتیجهاش این میشود که وقتی ما فراخوان میدهیم و اعتراض میکنیم به یک موضوع، شما و دوستانتان نمیآیید و وقتی شما فراخوان میدهید ما تلافی میکنیم. همین میشود که کارمان شده عین دویدن روی تردمیل؛ صبح تا شب تلاش میکنیم، اما سر جای اولمان هستیم. خداوکیلی شما خودتان تُو چند تا از تجمعات اعتراضی ما شرکت کردهاید؟
گفتیم: دیگر بیانصافی نکن جناب دونده! اولاً ما خودمان بهشخصه حداقل در یکی از تجمعات شرکت کردهایم؛ ثانیاً در راه مبارزات هم کلی هزینه دادهایم. همین دوست عزیز روشندلمان که بهخاطر تجمعات گونیگیر شد مگر از نابینایان نبود؟!
گفت: خیلی خوب است که همهجا از این دوستتان مایه میگذارید، اما بدانید و آگاه باشید که ما در سه سال گذشته 49 فقره تجمعات اعتراضی داشتهایم و شما بهعنوان سرکردۀ نابینایان، فقط در یکی از آنها شرکت کردهاید، یعنی در 98 و 2دهم درصد تجمعات حضور نداشتهاید. من حرف دیگری برای گفتن ندارم.
ما که هنوز دنبال سوراخی برای فرار میگشتیم، منمنکنان گفتیم: خب! حالا با بچهها صحبت میکنیم امسال که سال مشارکت ملی است، حضور بیشتری در اعتراضات داشته باشند.
بزرگوار فرمودند: عزیز برادر! اگر با ایشالاماشالا کار درست میشد که ما الآن کرۀ مریخ بودیم. شما را بهخدا مراقب حرفزدنتان باشید که این فرهنگ خودبرتربینی جامعه را در میان نابینایان هم تقویت نکنید. اینطوری میکنید که آنطوری میشود. شما را بهخدا طوری نکنید که طوری شود که بگویند طوری شده.
گفتیم: خب! حرف حساب جواب ندارد. چشم! با بچهها بیشتر صحبت میکنیم که به راه راست هدایت شوند. اجازه بدهید در این خصوص بعداً مفصل صحبت میکنیم. الآن باید برویم چمدان سفر ببندیم.
گفتند: بهسلامتی! کجا ایشالا؟!
گفتیم: راستش را بخواهید کرمان دعوت شدهایم به یک همایش در حوزۀ نابینایی.
گفتند: همایش چی؟
فرمودیم: همایش حوزۀ نابینایان است. به شما مربوط نمیشود.
نمیدانیم چه شد که بعدش کلاً دیگر سکوت بود. الآن چند روز است که آن بندۀ خدا در بستر افتاده و فقط کف بالا میآورد. ایشالا که خداوند شفایش بدهد. این معلولان همینطوری هستند. یکهویی یک چیزیشان میشود. بندۀ خداها خیلی زندگی سختی دارند.
خاکسار کممقدار
میر باهوش موشکاف،
جاده سیرجان به کرمان، جنب پمپبنزین