سالهاست که در خوابگاه زندگی میکند؛ از مدارس شبانهروزی ویژۀ افراد نابینا در مشهد تا خوابگاه دانشگاه شیراز. برای انجام هر کاری مثل حضور در دانشگاه یا محل کار، خرید، انجام امور اداری و حتی پیادهروی و هواخوری فضای امن خوابگاه را ترک و در شهر تردد میکند یا به سفرهای بینشهری میرود.
او کمبیناست. استفاده از عینک آفتابی سبب کاهش دیدش میشود، پس از آن استفاده نمیکند. برای جهتیابی از نرمافزارهای موبایل و همچنین بررسی زمان و محل تابش نور خورشید بهره میگیرد. از هنگامیکه استفاده از عصای سفید چرخدار در میان افراد نابینا رایج شد، او هم از همین عصا استفاده و هر بار پیش از استفاده آن را بررسی میکند که سالم باشد. گاهی وقتها یک عصای اضافه هم در کیفش دارد تا اگر به هر دلیلی عصایش بر اثر برخورد با اتومبیل یا هر مانع دیگری دچار اشکال شد، بتواند راهش را تا مقصد با عصای دوم ادامه دهد.
حسین آگاهی اهل خراسان و کمبیناست. او دوران تحصیل را در آموزشگاه استثنایی و همچنین آموزشگاه امید مشهد، ویژۀ نابینایان گذراند، اما دورۀ پیشدانشگاهی را مانند بسیاری از افراد نابینا در مدرسۀ عمومی، کنار دانشآموزان بینا سپری کرد. آگاهی پس از پایان تحصیلات متوسطه، بلافاصله، در دانشگاه شیراز پذیرفته شد و پس از اخذ مدرک کارشناسی، مدرک کارشناسی ارشد رشتۀ حقوق را دریافت کرد. سپس در دانشگاه علوم پزشکی شیراز بهعنوان کارشناس حقوقی استخدام شد. او اکنون دانشجوی ارشد ادبیات فارسی دانشگاه شیراز است و منتظر است تا پس از پذیرفته شدن در آزمون دکتری ادبیات فارسی در همین دانشگاه به ادامه تحصیل بپردازد. بهراستیکه درس خواندن هنر اوست!
آگاهی برای رفت و آمد به محل کار از سرویس اداره استفاده میکند. زمان تردد بین شیراز و مشهد هم با هواپیما سفر میکند هم با اتوبوس. در خوابگاه زندگی میکند و اجاره کردن یک خانه را رؤیا میداند. منتظر است تا نتیجۀ آزمون دکتری ادبیات هم بیاید و چندسالی دیگر هم به این سبک زندگی کند. او معتقد است جامعۀ ایران هنوز آمادگی کافی برای ارائۀ خدمات بهصورت مجازی را ندارد و میگوید: در دانشگاه شیراز مدارک ثبتنام را هم باید بهصورت حضوری تحویل بدهیم هم اسکن و بارگذاری کنیم.
از او میپرسم: پیش از هر سفر به چه نکاتی توجه میکنی؟ جواب میدهد: از زمانی که عصاهای چرخشی آمده است، از همانها استفاده میکنم. عصا را همیشه کنترل میکنم که چرخش خراب نباشد، رو به خرابی هم نباشد؛ عصای اضافه همراهم باشد؛ موبایلم شارژ داشته باشد و طوری باشد که بتوانم از جایی که رفتم راحت برگردم؛ پاور بانک هم همینطور باشد؛ سر و وضع و لباسم هم باید با موقعیت تناسب داشته باشد. این روزها بیشتر از نرمافزار نشان استفاده میکنم، چه سواره باشم چه پیاده، همیشه جهتهای جغرافیایی؛ اینکه رو به شمال میروم یا جهت خیابان شرقیغربی است یا شمالیجنوبی برایم مهم است. با استفاده از جهت تابش نور خورشید و همچنین یکیدو بار بررسی نرمافزار جهتها را مشخص میکنم. محل برآمدن خورشید را در هر منطقه بهعنوان شرق مدنظر قرار میدهم.
از نظر او توجه به مقصد اهمیت فراوان دارد و بستگی دارد به اینکه آیا پیش از این به آن مقصد رفته باشد یا نه. اگر رفته باشد، تجربههای قبلی را در نظر میگیرد. اگر نرفته باشد، از افراد نابینایی که آن مقصد را تجربه کردهاند، دربارۀ موقعیتهای آن مقصد میپرسد. او برای پرسش از مکان جدید، افراد نابینایی را در اولویت قرار میدهد که جهتیابی خوبی دارند. اطلاعات مسیر را از افراد مختلف میپرسد؛ اگر ماشین سواری یا اتوبوس آشنا باشد، از راننده میپرسد. او تعریف میکند که یکبار برای حضور در یکی از پایانههای تهران با رانندۀ تاکسی صحبت کرده و از راننده پرسیده بود که چطور میتواند کمک کند. او هم گفته بود که نمیتواند همراهش بیاید، اما میتواند شکل کلی پایانه را برایش توضیح دهد.
آگاهی میگوید: در اتوبوس معمولاً صندلی تک را میگیرم تا راحت باشم و به کارهایم بپردازم، اما از همان ابتدای سفر با افراد در صندلیهای مجاور هم ارتباط برقرار میکنم. از آنها میپرسم که کجا پیاده میشوند. وقتی که در پاسخ نام شهری را که بگویند، اگر دوستی یا خاطرهای از آن شهر داشته باشم بیان میکنم تا ارتباط برقرار شود. در طول مسیر هم اگر مسئلهای پیش بیاید، از همان افراد کمک میگیرم. نرمافزار آب و هوای گوشی که کارش نشان دادن وضعیت آب و هواست، معمولاً مکان دقیق را هم نشان میدهد. از این نرمافزار هم کمک میگیرم تا بدانم در حال گذر از کدام شهر یا منطقه هستیم.
آگاهی تا جایی که ممکن است بر استفاده از نرمافزارها، عصا و مقدار باقیماندۀ بیناییاش تکیه میکند و کارهایش را پیش میبرد. کمتر برای چنین مواردی از اطرافیان کمک میگیرد، اما برای گذر از عرض خیابان به هیچ خط عابر پیادهای اعتماد نمیکند. او حتماً همراه دیگران عرض خیابان را رد میکند، چه شلوغ باشد چه خلوت، شب باشد یا روز، هیچوقت بهتنهایی عرض خیابان را رد نمیکند، بلکه از عابران کمک میگیرد تا همراه آنها به آن سوی خیابان برود. اگر برای رفتن به جایی زمان کافی نداشته باشد، دیگر استفاده از نرمافزارها در اولویت او نیستند. از راننده میپرسد و پیاده هم که شود از هر رهگذری میپرسد: آقا سلام! خانم سلام! آقا ببخشید! یا ببخشیدِ تنها برای زمانی که نتواند جنسیت فرد رهگذر را تشخیص دهد یا حدس بزند. سعی میکند حرف بزند، اطلاعاتی را بیان کند، حتی اگر اشتباه باشد. تجربهاش به او ثابت کرده است که اگر اطلاعاتی دربارۀ مکان موردنظرش بدهد عابران بیشتر توجه میکنند و تلاش میکنند راه درست را به او نشان بدهند، البته او تا وقتی مجبور نباشد از کسی کمک نمیگیرد، اما همانطور که گفتیم برای عبور از عرض خیابان و موقع نداشتن زمان کافی، حتماً از دیگران کمک میگیرد. او معتقد است بیشتر آدمها دلشان میخواهد دانستههایشان را در اختیار دیگران قرار بدهند.
آگاهی کمک افراد نزدیک و صمیمی را راحتتر میپذیرد، بهخصوص زمانی که عجله هم داشته باشد تا مسیری را با آنها میرود یا …؛ هم از دیگران کمک میگیرد هم صبر میکند تا به او پیشنهاد کمک بشود.
او میگوید: معمولاً افراد با دیدن فردی که با عصای سفید منتظر ایستاده است به سمتش میآیند و پیشنهاد راهنمایی میدهند. اگر قرار شود از کسی کمک بگیرم، از همان ابتدا شرایط را برایش توضیح میدهم. اینکه ممکن است خودم تا حالا آنجا نرفته باشم، اینکه ندانم کار چقدر طول میکشد؛ اینها را میگویم تا اگر رهگذر این امکان را ندارد که چنین وقتی بگذارد، از او تشکر کنم و از رهگذر دیگری کمک بگیرم. بعضی رهگذران هم میپذیرند، اما انگار تعارف کرده باشند. معتقدم آنها خودشان مسئول این تعارف هستند و من نباید خود را درگیر این مسئله کنم. سنم که کمتر بود خودم را بهخاطر چنین موقعیتی که دارم؛ موقعیتی که در آن مجبورم اینهمه کمک بگیرم، سرزنش میکردم، اما حالا به این نتیجه رسیدهام که بعد از آنهمه توضیح، اگر کسی تعارف کرده باشد، مسئول رفتار خودش است و دیگر خودم را سرزنش نمیکنم. بهمحض اینکه نیازم به کمک فرد برطرف شود، از او تشکر و با او خداحافظی میکنم. دلیلی نمیبینم افراد را بدون اینکه نیاز باشد به حریم شخصی خود وارد کنم.
برقراری تعادل برای افراد نابینا سخت است، بهخصوص زمانی که در یک وسیلۀ نقلیه در حال حرکت هستند. این در حالی است که افراد بینا راحتتر میتوانند تعادل خود را در چنین موقعیتهایی حفظ کنند. آگاهی در این باره میگوید: فکر میکنم بین تعادل و میزان بینایی رابطۀ مستقیم وجود دارد. افرادی که قادر به دیدن نیستند، از تعادل کمتر و افراد بینا از تعادل بیشتری برخوردار هستند؛ بنابراین اگر کسی به من در مترو و اتوبوس صندلی تعارف کند، بعد از یکبار تشکر میپذیرم. با توجه به اینکه او بیشتر اوقات در حال تردد از جایی به جای دیگری است، ترجیح میدهد وسایل گرانقیمت و مدارک مهم را با خود حمل نکند. همچنین سعی میکند زمان استفاده از گوشی، هرجا که امکانش است، از هندزفری استفاده کند. برای سهولت در زمان برگشت، هنگام رفتن به مکانی ناآشنا تمام راهها را به خاطر میسپارد، حتی اگر همراه فرد بینایی باشد، چون معلوم نیست زمان برگشت آن فرد بینا بازهم حضور داشته باشد یا نه.
همیشه سعی کرده است برای دوستانش فرد مفیدی باشد، خواه دوستان بینا خواه دوستان نابینا. آگاهی در این باره میگوید: نگرشی در جامعه وجود دارد که اگر فرد بینایی با ما دوست میشود، به ما لطف میکند. این در حالی است که حمایتهای دوستانۀ ما از فرد بینا قابل دیدن نیست. مشاورۀ حقوقی و خانوادگی کارهایی هستند که از من برمیآیند، اما وقتی دوستی بینا مرا از خیابان گذر میدهد، این همراهی دیده میشود و بعدها به همین وسیله قضاوت میشویم. در سالهای اخیر بسیاری از نگرشها تغییر کردهاند، اما این نگرش همچنان به قوت خود باقی است.
تجربههای دوستمان نکتههای ارزشمندی برای آموختن دارد. باشد که این نکات برای شما مخاطب گرامی نیز مورد استفاده باشد. با آرزوی موفقیت برای تمام افراد نابینا که علیرغم محدودیتهای موجود در جامعه همچنان دست از تلاش برنمیدارند.
روزهایتان پر از شوق زندگی!