با تعدادی از دوستان اهل کتاب در یک نشست ادبی دور هم جمع شدهایم. برنامه که تمام میشود، هر یک به نوبت از برگزار کنندگان خداحافظی میکنیم و از محل برگزاری نشست خارج میشویم. من هم به همراه تعدادی از شرکت کنندگان از کتابخانه بیرون میآیم. در آنجا که صدای خیابان کمتر بود، یک تاکسی اینترنتی خبر کردهام.
دختر نوجوانی به دنبال اتومبیل میگردد. رنگ و شماره پلاک اتومبیل را به او گفتهام. اتومبیل را پیدا میکند و من سوار میشوم.
پیش از سوار شدن سلام میکنم. پاسخی نمیشنوم. شاید سر تکان داده باشد. به هر حال در پروفایل من نوشته شده است که نابینا هستم و همچنین این پیام به راننده هم رسیده است. حالا او ترجیح داده با سر جواب بدهد. مشکلی نیست. سوار میشوم.
کمی جلوتر میرود و میماند. فکر میکنم در حال بررسی آدرس است. با خودش چیزی میگوید که متوجه نمیشوم. در مییابم که مشکلی پیش آمده. علت را از او میپرسم. میگوید: «کسی که برای شما ماشین گرفته مقصد را ننوشته است». نزدیک است باور کنم اما میگویم: «اگر مقصد انتخاب نشود که ماشین به من نمیدادند». گوشی موبایل را از کیفم در میآورم تا ببینم دقیقاً چه اتفاقی رخ داده است.
راننده به اشتباه پایان سفر را زده بود و کرایه هم آنلاین پرداخت شده بود.
صفحه موبایل را به او نشان میدهم و میگویم که پایان سفر را زده است و اگر بخواهد من از ماشین پیاده شوم باید کرایه را نقدی به من برگرداند. خودم هم همین را میخواهم. برقراری ارتباط با او برایم ساده نیست. متوجه حرفهایش هم که نمیشوم. خیابان هم که شلوغ است. اینها همه سفر را سخت میکند. راننده اما خیال دیگری در سر دارد. میگوید: «تو را به منطقهای که میخواهی بروی میبرم و بقیه آدرس را خودت بگو». با اینکه بقیه آدرس را بگویم مشکلی ندارم؛ اما انگار مسئلهای وجود دارد که من آن را متوجه نمیشوم. تابلوها را نمیخواند. نمیدانم خواندن را نمیداند یا برای من نمیخواند. ارتباط برقرار نمیشود. به پرسشهای من پاسخی نمیدهد. کارم سخت شده است.
فکر میکنم. باید راهی پیدا کنم.
یادم میآید وقتی صفحه موبایل را به او نشان دادم، پذیرفت که اشتباه کرده است. پس باید با نگاهش ارتباط برقرار کنم؛ اما چه طور ممکن است؟
دوباره موبایل را از کیفم بیرون میآورم. برنامه مپ را باز میکنم. آدرس خانه را در برنامه ذخیره کردهام. روی حالت رانندگی دکمه شروع به حرکت را میزنم. در ابتدا سعی میکنم گفتههای نقشه را خودم به او بگویم. اعتنایی نمیکند. شاید قادر به شنیدن نیست، اما برنامه هیچ هشداری در این باره به من نداده است. صفحه موبایل را از حالت تاریک خارج میکنم و موبایل را به سمتش میگیرم. میدانم که نقشه مسیر را نشان میدهد. میپرسد: «این تو رو میبره خونه»؟ میگویم بله. گوشی را میگیرد و روی صندلی کناریش میگذارد. حالا صدایی که من از نقشه میشنوم با گردشهایی که او میکند، تطابق دارد. خیالم راحت میشود و به صندلی تکیه میدهم تا به مقصد برسیم.
دیگر ارتباط برقرار شده است. دریافتهام که سنش بالاست و میزان شنواییش کم است.
با صدای بلند اما شمرده و صمیمیتر حرف میزنم. از کار و زندگیش میپرسم. کارگر اداره برق بوده و سالها پیش بازنشسته شده است. حقوق بازنشستگی زندگیش را نمیچرخاند. خوشحالم که بالاخره راه برقراری ارتباط را پیدا کردهام. در مسیر خیابانهای شلوغ به کمک نقشه پیش میرویم تا در نهایت به مقصد میرسیم. گوشی را به من میدهد و میگوید: «چه قدر خوب شد که نقشه داشتی. ببخش که سرگردانت کردم». شرمنده میشوم. خداحافظی میکنم و در ماشین را میبندم.
بارها اتفاق افتاده است که راننده تاکسی اینترنتی پس از پذیرش، سفر را لغو میکند. این مسئله میتواند علتهای گوناگونی داشته باشد. از جمله اینکه راننده به اشتباه سفر را پذیرفته باشد؛ بعد از پذیرش متوجه شده باشد که مقصد و بهای سفر همخوانی ندارد و یا اینکه مسافر دارای معلولیت است. البته یادم هست یک بار با رانندهای که سفرش را لغو کرده بود تماس گرفته بودم و او گفته بود در راه مبدأ تصادف کرده و به همین دلیل سفر را لغو کرده است. تا آن روز این احتمال به ذهنم نرسیده بود.
گاهی هم پیش آمده است که هنگام درخواست سفر رانندهای ناشنوا سفر را میپذیرد. با توجه به اینکه در طول سفر یا به خصوص در پایان سفر به ارتباط کلامی نیاز دارم، در همان ابتدا من سفر را لغو میکنم.
در ماجرایی که هم اکنون از نظرتان گذشت، کسی سفر را لغو نکرد اما چالش از همان آغاز سفر وجود داشت. این که هر یک از ما در حل مسائل پر چالش چه قدر خودمان را سهیم میدانیم اهمیت دارد.
گاهی وقتها ما افراد نابینا جامعه را صد در صد مسئول چالشهایی از این قبیل میدانیم و بعضی از ما هم خودمان و موقعیت فیزیکیمان را. واقعیت این است که در موقعیتهای این چنینی که احساس میکنیم کار پیش نمیرود، میبایست به دنبال زبان ارتباطی مشترکی بگردیم. زبانی که کار یک فرستنده و گیرنده پیام را انجام دهد. یک شناخت کلی از مخاطب پیدا کنیم. همین شناخت در مسیر برقراری ارتباط ما را هدایت میکند. چنانچه عصبانیت یا کلافگی بر ما غالب شود، قادر است ما را از مسیر صحیح خارج کند.
چند نکته:
- افراد نابینا تلاش کنند دست کم به یکی از برنامههای نقشهخوان مسلط باشند تا در صورتی که نیاز باشد، فرد راهنما یا راننده را از مسیر حرکت خود مطلع کنند.
- گاهی پیش میآید در برقراری ارتباط با افراد ناشناس زبان ارتباطی با آنها را پیدا نمیکنیم. چنانچه این کار خوب پیش نرود، از شخص سومی که ما را بهتر میشناسد کمک بگیریم. مسئله را به او توضیح دهیم و از او بخواهیم بین ما ارتباط برقرار کند.
- بهتر است ما افراد نابینا پیش از آنکه راننده به مبدأ برسد، یک بار با او تماس بگیریم. این مکالمه چند فایده دارد:
ـ نخست اینکه آنچنان که افراد بینا از روی عکس راننده را شناسایی میکنند، افراد نابینا هم از روی صدا این کار را انجام میدهند.
ـ دوم اینکه اگر راننده بعد از چند بار تماس پاسخگو نباشد، میتوانید تصمیم به لغو سفر بگیرید.
ـ سوم اینکه میتوانید دقیقاً نشانی جایی را که ایستادهاید به او بدهید.
ـ چنانچه قصد دارید در محلی نا آشنا تاکسی اینترنتی بگیرید، از رهگذران بخواهید نام تابلویی را که بهتر دیده میشود، به شما بگویند. همچنین بپرسید که این تابلو در سمت شماست یا سمت رو به روی شما. این اطلاعات کمک میکند تا راننده راحتتر شما را پیدا کند.
با امید به آنکه نکات مطرح شده در بهبود کیفیت سفرهایتان مؤثر باشد.
روزهایتان پر از شوق زندگی.