وقتی امید از دل تاریکی جوانه می‌زند: روایت آنتونی کرونا

مترجم: میرهادی نائینی‌زاده

0

بعضی وقت‌ها یک سری اتفاقات باورنکردنی برای برخی افراد می‌افتد؛ اینکه یک نفر ظرف سه روز بینایی خود را ازدست‌داده باشد، اگرچه معمول نیست، اما نشدنی هم به نظر نمی‌رسد. این نوشته جانِت اینگبر داستان زندگی آنتونی کرونا است که پس از ۴۰ سال زندگی کردن با بینایی به‌یک‌باره دید خود را از دست می‌دهد؛ نحوه بازگشت آنتونی به زندگی عادی و کیفیت برخورد او با این مواجهه می‌تواند برای همه مفید باشد؛ این فایده بیشتر متوجه کسانی خواهد بود که خود چنین اتفاقی را تجربه کرده‌اند یا کسانی را می‌شناسند که تجربه مشابهی را از سر می‌گذرانند.

آنتونی کرونا، عضو مؤثر Opening doors:

نوشته جانت اینگبر:

ظرف سه روز آنتونی کرونای چهل‌ساله تمام بینایی خود را از دست داد؛ از آن زمان آنتونی تمام تلاش خود را به‌عنوان مسئول روابط‌عمومی Opening doors صرف کمک به نابینایان کرده است.

پیش از نابینایی، آنتونی ویراستار بخش سرگرمی مجله Associated Press بود. او در این مورد و همچنین در باره آغاز بیماری خود گفت: «من عاشق کارم بودم. در تمام دنیا سفر کردم تجاربی به دست آوردم که تنها با کار در مجله می‌توانستم آن‌ها را به دست بیاورم. بعد از مدتی حس کردم دچار بیماری زونا شده‌ام؛ با گسترش زونا حس می‌کردم گوش و سر و چشمم به شدت درد می‌کند. به‌هیچ‌وجه نمی‌دانستم چه اتفاقی دارد می‌افتد. من سردرد‌های عجیبی را از سر می‌گذراندم و چیز‌های عجیبی را پیش چشم خود می‌دیدم.»

روز ۲۴ مارس ۲۰۱۶، دکتر آنتونی را به بیمارستان گوش و چشم نیویورک فرستاد. او برای آخرین بار رانندگی کرد و راهی بیمارستان شد. بر اثر یک جراحی، وضع زندگی او دگرگون شد. خود آنتونی در این باره می‌گوید:

«پزشکان به من گفتند: برای کمترشدن فشار روی مغز می‌بایست یک سوراخ روی جمجمه من ایجاد کنند. به واسطه همین سوراخ، عصب بینایی و شبکیه من کاملاً از بین رفت.»

او بعد از آن شش جراحی دیگر انجام داد که هیچ‌کدام برای بهبود بینایی از دست رفته‌اش فایده‌ای نداشتند. برای همین موضوع آنتونی به تمام افراد بالای پنجاه سال توصیه می‌کند حتماً از واکسن زونا استفاده کنند تا اتفاقی که برای او افتاد شامل حال فرد دیگری نشود؛ اتفاقی که البته به‌ندرت برای کسی پیش می‌آید.

با وجود همکاری خوب مجله، آنتونی کرونا نتوانست شغل خود را دنبال کند؛ البته، او توانست حق انفصال‌ازخدمت خوبی از مجله دریافت کند. کمیسیون نابینایان نیویورک او را برای آموزش جهت‌یابی به مؤسسه Lighthouse معرفی کرد. این تنها سرویسی بود که آنتونی از آن بهره برد. آنتونی در این باره می‌گوید:

«من فقط دوره جهت‌یابی دیده بودم و ازاین‌رو تا یک سال و نیم نمی‌توانستم درست موانع را تشخیص بدهم. خیلی از مسائل را به‌صورت خود‌آموز یاد گرفتم؛ به‌عنوان‌مثال، یاد گرفتم آشپزی کنم. من در یک خانواده ایتالیایی بزرگ شده بودم و با فوت‌وفن آشپزی آشنا بودم. تنها کاری که باید می‌کردم این بود که بفهمم چگونه یک فرد نابینا می‌تواند همان کار‌های پیشین را انجام دهد. من تنها زندگی می‌کردم و باید غذا می‌پختم، خانه‌ام را مرتب می‌کردم و کار‌های نگهداری گربه‌ام را هم انجام می‌دادم. کارم این شده بود که بفهمم چگونه همه این کار‌ها را یک فرد نابینا می‌تواند مدیریت کند؟»

بعد از یک سال کرونا از مربی جهت‌یابی خود در باره داشتن سگ راهنما پرس‌وجو کرد. مربی از اینکه کرونا فقط سرویسِ کارکردن با عصا را دریافت کرده است بسیار تعجب کرد. همین مربی جهت‌یابی بود که اپ اتصال آنتونی به مراکز تربیت سگ راهنما را به او معرفی کرد. او از همین طریق بالاخره توانست یک سگ راهنما به نام بوتی را در اختیار بگیرد. او معتقد است: «سگ راهنما همه چیز را تغییر داد.» او اضافه می‌کند: «وقتی تازه نابینا شده بودم، خودم بودم که با آزمون‌وخطا باید همه چیز را در باره طرز تازه زندگی می‌فهمیدم. اوضاع وقتی عوض شد که من آموزش کار با سگ راهنما را دریافت کردم.»

او با هفت نفر دیگر که تجربه داشتن سگ راهنما داشتند آموزش تعامل با سگ را گذراند. «انگار افق تازه‌ای پیش چشم من گشوده شده بود. پیش از حضور بوتی تصور می‌کردم تنها در یک اتاق محبوس شده‌ام. این بوتی بود که انگار کلید این زندان را داشت. این بوتی بود که مرا به زندگی عادی برگرداند.»

آنتونی کرونا بر این باور است که: بوتی زندگی دوباره به او بخشید.

«وقتی نابینا شدم ۴۰ سال داشتم و حس می‌کردم به آخر خط رسیده‌ام. هیچ ترس و واهمه‌ای ندارم از اینکه اقرار کنم پیش از حضور بوتی حتی به خودکشی فکر کرده بودم. باید با خواننده کاملاً صادق بود.»

آنتونی بعد از حضور بوتی حتی توانست دوباره مشغول به کار شود. او به‌صورت قراردادی با شرکت آیرا همکاری خود را آغاز کرد. یک سال هم برای بازاریابی و روابط‌عمومی با the American Council of the Blind به‌صورت کار‌آموز همکاری کرد. سپس به‌عنوان مشاور آموزشی در Open Doors کار خود را آغاز کرد. Open doors مؤسسه‌ای است که تلاش می‌کند نابینایان بتوانند سگ‌های راهنمای خود را در سرتاسر جهان و با اکثر شرکت‌های هواپیمایی جابه‌جا کنند. آموزش چگونگی تعامل با سگ‌های راهنما در شرکت‌های هواپیمایی و هتل‌ها از سایر کار‌هایی است که Open doors به آن مبادرت می‌ورزد. آنها تلاش می‌کنند هر سه شرکت بزرگ هواپیمایی ایالات متحده درک صحیحی از نابینایانی داشته باشند که می‌خواهند با سگ‌های راهنمای خود سفر کنند. آنها همچنین تلاش می‌کنند این درک در بیشتر کشور‌های اروپایی  هم تقویت شود.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

حاصل عبارت را در کادر بنویسید. *-- بارگیری کد امنیتی --