زندگی، تاریخ گویای توان‌بخشی بخش دوم

فاطمه جوادیان

0

همراهان عزیز! در شماره گذشته، با خانم مینو یثربی یکی از مدیران توان‌بخشی تهران آشنا شدیم و از هر دری سخن گفتیم.

درباره این که چطور شد به کار کردن با افراد نابینا علاقه‌مند شد، در مسیرش با چه کسانی همراه شد، چگونه افراد نابینا را برای آموزش فرامی‌خواند، از کارگاه‌هایی که در آن‌ها شرکت کرده است و یا طرح‌ها، پژوهش‌ها و پروژه‌هایی که در آن حضور فعال داشته است، از چالش‌های مربوط به آموزش مهارت‌های زندگی به افراد نابینا، از مراکز توان‌بخشی که دنیای فردی نابینایان را همچون پلی به جامعه وصل می‌کنند، از گله‌مندی نابینایانی که با نا‌آگاهی برخی از افراد جامعه مواجه شده‌اند، از باورهایش نسبت به هوشمندی افراد نابینا، از تجربه‌های ارزشمندش، از پایبندی‌اش به اهدافی که هم‌زیستی بهینه نابینایان و جامعه را موجب می‌شود.

هم اکنون ادامه گفتگو را با هم پی می‌گیریم.

مهم‌ترین باور غلطی که بین نابینایان و جامعه فاصله انداخته و راهکار سازنده:

از نابینایانی که توانایی دارند، می‌خواهد که در جامعه حضور داشته باشند؛ از فرد نابینایی می‌گوید که همین امروز صبح در بانک با او مواجه شده است. کسی که عصا‌زنان وارد بانک شد و با صدای بلند و شاکی دنبال رئیس بانک می‌گشت. وقتی فرد شاکی را به سمت رئیس بانک راهنمایی می‌کنند، در‌می‌یابد که کارکنان بانک او را به خوبی می‌شناسند و می‌دانند که می‌خواهد کارش بدون نوبت انجام شود. خانم یثربی این رفتار را شایسته افراد نابینا نمی‌داند. معتقد است برای پیشگیری از بروز چنین رفتارهایی در مکان‌های مشابه، بهتر است یکی از کارکنان به محض ورود فرد نابینا، از او بخواهد منتظر بماند تا کارش را سر نوبت انجام دهند.

وقتی متوجه می‌شود که در یکی از شعبه‌های بانک، دستگاه برجسته نگار که افراد نابینا به کمک آن می‌توانند به صورت مستقل عملیات بانکی خود را انجام دهند، جمع‌آوری شده است، به بانک مراجعه می‌کند و علت را جویا می‌شود. درمی‌یابد که کندی پیشرفت کار و صدای دستگاه، کارکنان را به این نتیجه رسانده که یا خود مأمور بانک یا همراهان افراد نابینا امور مربوط به نابینایان را انجام دهند. در این صورت، کارها راحت‌تر پیش می‌رود.

از فرد نابینایی می‌گوید که بر اثر برخورد اتومبیل با او پایش هم دچار معلولیت شده است. در حالی که فرد نابینا از خط عابر پیاده گذر می‌کرد و عصای سفید در دست داشت.

از خیابان ظهیر‌الاسلام می‌گوید که چهار مرکز مرتبط با افراد نابینا در آن وجود دارد؛ از جمله، مرکز نابینایان رودکی و مرکز حمایت از آسیب‌دیدگان بینایی. قدردانی می‌کند از این که به تازگی در این خیابان طرح‌های مناسب‌سازی در حال اجرا است.

در باره شیوه کاهش فاصله میان نابینایان و جامعه، آموزش را راهکار اصلی می‌داند و در این باره می‌گوید: «کاری که از من ساخته است، این است که زبان گویای جامعه نابینایان باشم و شما نابینایان عزیز! دیدگان مردم فقط به چشم‌های شما و عصای شماست؛ روی پیشانی شما نوشته نیست که چه امتیازهایی دارید. بیشتر در جامعه حضور داشته باشید».

یکی دیگر از راهکارهایی که بیان می‌کند، نوشتن در باره نابینایان موفق در کتاب‌های درسی است؛ همچنین، اعلام موفقیت‌های نابینایان در رسانه‌ها همان گونه که هست؛ نه آن‌طور که سبب شود باورهای دیگری در مخاطبان صورت گیرد. مانند نابغه پنداری افراد نابینا.

از نسل مانا می‌خواهد ستونی را اختصاص دهد به افراد نابینایی که خدماتی را به تمام اقشار جامعه ارائه می‌دهند و گمنام مانده‌اند.

نباید این باور در مردم پدید آید که نابینایان از نیروی ماورایی بهره‌مند هستند؛ چرا‌که، حقیقت این است که افراد نابینا در ازای چشمی که قادر به دیدن نیست، آموخته‌اند برای درک محیط پیرامونشان، سایر حواس خود را پرورش دهند. معتقد است در کسب هر مهارتی آموزش و تربیت سبب برتری افراد نسبت به یکدیگر می‌شود.

زمان برگزاری برنامه‌های عمومی، بیشتر وقت‌ها تلاش می‌کند زودتر از اجرای برنامه خود را به سالن برساند، فضا را بازبینی کند تا مبادا مانعی یا خطری در راه گذر نابینایان قرار داشته باشد.

برایش مهم است که افراد نابینا چطور در مسیرهای مختلف راهنمایی شوند. آموزش به خانواده‌ها و همراهان را در این مسیر بسیار ضروری می‌داند.

دیدن صحنه‌هایی که در آن‌ها، فرد نابینایی به شیوه‌ای نادرست از سوی خانواده راهنمایی می‌شود، او را رنج می‌دهد؛ شاید آگاهی یک رهگذر از چگونگی راهنمایی یک فرد نابینا آن‌قدرها ضروری به نظر نرسد؛ اما، نا‌آگاهی مادری پس از بیست و پنج سال زندگی با فرد نابینا جای تأمل دارد.

زمانی را به یاد می‌آورد که در کنار یکی از جانبازان نابینا در مسیری حرکت می‌کردند؛ برای این که شرایط را به طور واقعی از نگاه یک فرد نابینا درک کند، از چشم‌بند و عصا استفاده کرده بود و سپس یافته‌هایش را نسبت به آن مکان با نابینایانی که در آنجا بیشتر رفت‌وآمد می‌کردند، در میان گذاشته بود. این که در این پیاده‌رو بهتر است از کدام طرف بیشتر تردد کنند و کدام قسمت بیشتر توسط دست‌فروشان اشغال شده است. هر پیاده‌رو موقعیت خاص خودش را دارد و بهتر است توسط فرد بینا، دقیق، ارزیابی و نکات قابل توجه، به افراد نابینا گفته شود.

در ادامه گفتگو، به گروه‌های مختلف مرتبط با افراد نابینا پیشنهاد می‌کند که در قالب کمیته‌های کوچک کارهای بزرگ انجام دهند و آموزش والدین، مربیان و اولیای مدارس را در رأس کارهای خود قرار دهند.

تجربه به او ثابت کرده است که خدمات رایگان در جامعه جایگاهی ندارد؛ حتی اگر توسط استادِ کار‌آزموده‌ای ارائه شود.

خاطره‌ها رخدادهایی هستند که در گذشته اتفاق افتاده‌اند و بیان هر یک از آن‌ها نکته‌ای به همراه دارند که اهل بشارت آن را در‌می‌یابند. از او می‌خواهم باز هم برایمان خاطره بگوید.

می‌گوید: «یکی از روزها که برای بازدید به خانه‌ای رفته بودم، کودک نابینایی را دیدم که روی تابی نشسته بود و عمه‌اش با او بازی می‌کرد. مادرش نوزادی در آغوش داشت. کودک نابینا توموری در سر داشت که سبب شده بود آن‌ها نسبت به ادامه زندگی او امیدوار نباشند؛ اما مادرش می‌خواست فرزندش هر چقدر که قرار است زندگی کند، بهتر است یاد بگیرد؛ پیشرفت کند؛ شاد باشد؛ از زندگی لذت ببرد؛ با بچه‌های بیشتری آشنا شود و دوستان بیشتری پیدا کند. کودک نابینا همان‌طور که مراحل درمان را طی می‌کرد، در مرکز نابینایان هم حضور فعال داشت. صدای خوبی هم داشت. همیشه او را از مهد کودک به بخش بزرگسالان می‌بردیم تا برایشان قرآن بخواند. کودک توانست سال‌های مدرسه را پشت سر بگذارد و وارد دانشگاه شود. هر بار که می‌بینمش، آن کودک روی تاب را به یاد می‌آورم که نا‌امیدی بر زندگی‌شان سایه انداخته بود. خداوند را شکر می‌کنم که به او فرصت زندگی کردن داد تا به این مرحله برسد».

او نمونه‌های دیگری را هم از خاطرات تلخ و شیرین بیان می‌کند که نوشتن همه آن‌ها در این فضای محدود نمی‌گنجد؛ اما در فایل گفتگو همه آن‌ها موجود هستند.

او نقش مادران را در به ثمر رسیدن کودکان بسیار مؤثر می‌داند. از آن‌ها می‌خواهد به خاطر نابینایی فرزندشان ناا‌مید نشوند. به دیدار نابینایان بزرگسال بروند تا زندگی را آن گونه که هست بپذیرند و پیش ببرند چرا که تأثیر این دیدارها در آینده از آن‌ها افراد موفق‌تری خواهد ساخت.

«ادامه دارد»

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

حاصل عبارت را در کادر بنویسید. *-- بارگیری کد امنیتی --