زندگی، از دوره تاریک تا اوج توانمندی روایت میر‌سجاد موسوی، پیشگام توانبخشی نوین نابینایان

فاطمه جوادیان

0

در این شماره از «ستون زندگی نسل مانا» میزبان گفت‌وگویی گران‌بها با جناب آقای میر‌سجاد موسوی، کارشناس باتجربه در امور نابینایان هستیم. زندگی او نه‌تنها یک داستان شخصی از غلبه بر معلولیت است، بلکه نقشه‌ راهی برای تمام افرادی است که در جستجوی استقلال و هویت واقعی خویش‌ هستند. روایت آقای موسوی، داستانی از سفر از «دوره تاریک» به سوی نورِ خودباوری و تحول نهادی است.

دوران مبارزه‌ای بی‌صدا: از خرمشهر تا ترک تحصیل

آقای موسوی دوران کودکی و ابتدایی خود را در خرمشهر و آبادان سپری کرد. اما این سال‌ها مملو از رنجی خاموش بود: «من مبتلا به آرپی بودم بدون اینکه خانواده متوجه این موضوع باشند». وی به سختی می‌توانست کتاب بخواند و تکالیفش را انجام دهد، اما اطرافیان، از جمله معلمین، اغلب این تقلا را به حساب بازیگوشی یا تنبلی می‌گذاشتند. این فشار روانی و جسمی بدون درک و حمایت محیطی، او را در دوره‌ دبیرستان در تهران، به نقطه‌ اجبار رساند.

ایشان علی‌رغم میل باطنی و توقعات خانواده، مجبور به ترک تحصیل در سال ششم دبیرستان شدند: «خانه‌نشین شدم و امکانات آن موقع وجود نداشت که من از آن امکانات بتوانم استفاده بکنم برای برون‌رفت از آن وضعیت».

این بن‌بست، نقطه آغاز یک تصمیم بزرگ شد. با وجود توصیه‌ پروفسور شمس در بیمارستان فارابی مبنی بر نبودِ درمان برای آرپی، موسوی قصد سفر به انگلستان را داشت؛ سفری که هدف اصلی‌اش نه درمان جسم، بلکه یافتن یک راه‌حل برای زندگی بهتر بود. او با سوادی بسیار اندک، و تنها با اتکا به آموزش‌های زبان انگلیسی که از رادیو نیروی هوایی آموخته بود، راهی غرب شد تا زندگی خود را دوباره تعریف کند.

تحول در غرب: تولدی دوباره در مرکز توان‌بخشی

سفر به انگلستان، بلژیک و فرانسه، موسوی را به این یقین رساند که پیگیری درمان بی‌فایده است و تنها وقت تلف کردن خواهد بود. اما این پایان ماجرا نبود. بنا به توصیه پزشک خانواده‌اش (GP)، وارد مرکز توان‌بخشی نابینایان شد.

این لحظه، نقطه‌ عطف زندگی اوست؛ لحظه‌ای که می‌توان آن را «تولد دوباره» نامید:

«با گذراندن این دوره من بسیار یاد گرفتم. اصلاً خودمو شناختم. متوجه شدم که وضعیت بیناییم چی هست و با این شرایط چطور می‌توانم زندگی بکنم. تحرک و جهت‌یابی را یاد گرفتم، مهارت‌های زندگی روزانه را یاد گرفتم و کلاً وقتی دوره شش‌ماهه توان‌بخشی را من در سه ماه با موفقیت تمام کردم، زندگی من کاملاً متحول شد».

او نه‌تنها بریل و O&M را آموخت، بلکه به حدی از خودباوری‌ رسید که توانست مدرک O Level (Ordinary Level) زبان انگلیسی را با نمره C از کالجی در انگلستان کسب کند و به‌عنوان بیست و چهارمین یا بیست و پنجمین ایرانی اعزامی، افتخاری علمی بیافریند.

هرچند که دانشگاه‌های وقت، به دلیل ماهیت تجربی روان‌شناسی (Experimental Psychology)، از پذیرش دانشجوی نابینا برای این رشته ممانعت کردند، اما آقای موسوی تسلیم نشد و به علاقه‌ دوم خود، یعنی اقتصاد، روی آورد تا به قول خودش: «هم به خودم و هم به دیگران ثابت کنم هیچ چیز برای من مشکلی نیست».

او نه‌تنها دانشجوی موفق شد، بلکه به‌عنوان مشاور اقتصادی و مشاور خانواده و کودک نابینا به جامعه محلی خود خدمت کرد. داستان او در مذاکرات تجاری، که در آن حتی تاجر انگلیسیِ باتجربه را متعجب ساخت و تخفیف‌های بیشتری برایش گرفت، گواهی بر این توانمندی است که توان‌بخشی، راهگشای مسیرهای اقتصادی و اجتماعی است.

بازگشت به وطن: نبرد با «دوره تاریک»

متأسفانه، درگیری‌های ناشی از جنگ ایران و عراق، و همچنین مشکلات شنوایی (ناشی از ۱۹ ساعت گوش دادن به نوار درسی در شبانه‌روز) مانع از ادامه تحصیل او در مقطع دکتری و رشته مدیریت کشاورزی در دانشگاه رِدینگ انگلستان شد و موسوی در سال ۱۳۵۹ به ایران بازگشت.

بازگشت او مصادف با وضعیتی دشوار بود؛ آنچه او «دوره تاریک نابینایان» می‌نامد. وضعیت در استان خراسان به شدت نامطلوب بود:

  • بی‌سوادی و کم‌سوادی: تعداد دانش‌آموزان نابینا انگشت‌شمار بود.
  • فقر و تکدی‌گری: اطراف حرم مملو از نابینایانی بود که به دلیل فقر و عدم حمایت، به دست‌فروشی و تکدی‌گری مشغول بودند.
  • ناآگاهی جامعه: برخوردهای نادرست اجتماعی و ناآشنایی رانندگان با مفهوم عصای سفید (حتی رانندگان پایه یک) بسیار رایج بود.
  • عدم پذیرش عصا: بسیاری از نابینایان به دلیل خجالت و واکنش‌های غلط مردم، حاضر به استفاده از عصای سفید نبودند.

آقای موسوی با دیدن این شرایط دریافت که فعالیت‌های جزئی و پاره‌وقت کارساز نخواهد بود.

تبدیل خراسان به «قطب توان‌بخشی نوین»

با وجود مقاومت اولیه در سازمان بهزیستی (که مدیرکل آن ابتدا فکر می‌کرد باید دو نفر را برای خواندن و نوشتن برای موسوی استخدام کند)، وی با ارائه یک برنامه‌ مکتوب، منظم و هدفمند بر اساس اصول توانبخشی نوین، اعتماد مدیران را جلب کرد و کار خود را آغاز نمود.

هدف اصلی او، پیاده‌سازی توان‌بخشی نوین در ایران بود تا نابینایان از آن «دوره تاریک» عبور کنند.

دستاوردهای پیشگامانه در دهه‌ ۶۰:

  • استقلال آموزش: جداسازی مدارس نابینایان از ناشنوایان با پیگیری‌های زیاد.
  • تربیت مربی: تربیت مربیان متخصص برای توسعه فعالیت‌های توان‌بخشی در سراسر شهرهای بزرگ استان.
  • نهادسازی: تأسیس اولین شرکت تعاونی مسکن نابینایان ایران (سال ۶۲) و اخذ ۱۲۰ قطعه زمین ارزشمند از آستان قدس رضوی.
  • تلفیق: راه‌اندازی اولین مهد کودک تلفیقی در ایران (کودکان نابینا و بینا).
  • ورزش توان‌بخشی: معرفی ورزش نابینایان به‌عنوان یکی از فعالیت‌های حیاتی توان‌بخشی (که در آن زمان حتی در انگلستان هم به این شکل رسمی نبود).
  • آگاه‌سازی و تهیه ابزار: کمک به تولید عصاهای استاندارد داخلی، تهیه کتابچه‌های آموزشی به فارسی و ابزار و تجهیزات از سازمان‌های بین‌المللی (مانند آر‌ان‌آی‌بی).

نتیجه‌ این تلاش‌های شبانه‌روزی (بدون مقید بودن به ساعت اداری) این بود که در دهه‌ ۷۰، استان خراسان به «قطب توان‌بخشی ایران» تبدیل شد و بیش از ۳۰۰ نفر از نابینایان و کم‌بینایان استان وارد دانشگاه‌ها (تا مقطع دکتری) شدند و در مشاغلی چون استاد دانشگاه، مترجم، مشاور حقوقی و مدیر مشغول به کار شدند.

هشدار امروز: خطر بازگشت به تاریکی

آقای موسوی ضمن افتخار به گذشته‌ پرثمر، با ابراز نگرانی شدید از وضعیت فعلی، نسبت به تعطیلی مراکز توان‌بخشی به بهانه‌ خصوصی‌سازی یا توجیه اقتصادی هشدار می‌دهد.

«تعطیل کردن مراکز توان‌بخشی یعنی بستن راه‌های رسیدن به استقلال فردی، اقتصادی و اجتماعی نابینایان؛ یعنی هدایت نابینایان به طرف همان دوره تاریکی که از آن یاد کردیم».

ایشان این اقدام را ظلم می‌داند، زیرا مراکز غیردولتی (ان‌جی‌اوها و انجمن‌ها) توانایی مالی برای استخدام مربیان توان‌بخشی، مشاوران و کارشناسان مورد نیاز را ندارند و وظیفه‌ ذاتی بهزیستی را مطالبه می‌کنند.

پیام به جامعه نابینا: چطور پیشرفت کنیم؟

آقای موسوی در نهایت، برای جوانان و دانشجویان و فعالان جامعه نابینا یک نقشه‌ راه ارائه می‌دهد:

  1. مطالبه‌گری و آگاهی از حقوق:

ایشان تأکید می‌کنند که نابینایان هرگز پرتوقع نیستند، بلکه مشکل از سمت کسانی است که نمی‌توانند خواسته‌های قانونی و نیازهای آن‌ها را برآورده کنند. بنابراین، نابینایان باید با حقوق و مطالبات خود آشنا باشند و برای احقاق آن‌ها، تلاش کنند.

۲. اولویت دادن به توان‌بخشی و مهارت‌های زندگی:

برنامه‌های توان‌بخشی را بسیار جدی بگیرید؛ زیرا اساس کار باید بر مبنای توان‌بخشی باشد و نباید به‌صورت تک‌بعدی (مثلاً تنها در زمینه‌های تحصیلی) رشد کرد.

ایشان بر اهمیت آموزش مهارت‌های زندگی تأکید دارند، زیرا این دوره‌ها پاسخگوی بخش بزرگی از مسائل و مشکلات روزمره هستند. ایشان توصیه می‌کنند که نابینایان برگزاری این دوره‌ها را از نهادهای مربوطه درخواست کنند.

  1. خودباوری، استقلال و تلاش مضاعف

خودتان و توانایی‌هایتان را باور داشته باشید تا بتوانید این توانمندی‌ها را در عمل به دیگران نیز بباورانید. او این نکته را از تجربه‌ خود بیان می‌کند که «فرق من با بقیه دوستان این بود که آن زمان من دوره توانبخشی را دیده بودم؛ بقیه این دوره را ندیده بودند».

توانمندی‌های خود را بالا ببرید و در زندگی شخصی و اجتماعی تا آنجا که ممکن است مستقل شوید و نیازمند کمک دیگران نباشید.

  1. تغییر باورهای نادرست

با استفاده از آموزش‌ها و مهارت‌های کسب شده، باورهای غلط و نادرست را در خود تغییر دهید تا از یاس و ناامیدی دور بمانید.

آقای موسوی به‌عنوان کسی که گزارش دبیرکل سازمان ملل را در مورد مواد مخدر ترجمه کرده، کتابچه راهنمای دانشگاه فردوسی را به زبان انگلیسی تهیه نموده و مؤسس انجمن‌هایی چون «حامیان شهر بدون مانع» بوده است، تأکید می‌کند که توانمندی‌های جامعه نابینا باید در عمل اثبات شود و نباید انتظار داشت که دیگران به ما ترحم کنند، بلکه باید از ما الگو بگیرند.

این مسیر پر فراز و نشیب، از مبارزه با تنبل قلمداد شدن در کودکی تا تبدیل شدن به قطب توانبخشی ایران، گواهی است بر این حقیقت که: «ما نابینایان می‌توانیم» و این پیام، چکیده‌ تمام تلاش‌های این کارشناس دلسوز است.

روزهایتان پر از شوق زندگی

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

حاصل عبارت را در کادر بنویسید. *-- بارگیری کد امنیتی --