دانشآموزان رهاشده در نظام آموزشوپرورش استثنایی
ابوذر سمیعی؛ دکترای سیاستگذاری فرهنگی
احتمالاً بیشتر شما مخاطبان این یادداشت، با آموزشوپرورش استثنایی سروکار داشتهاید و پیه آن به تنتان خورده است. خواه دانشآموز باشید یا معلم، خواه در بدو تولد دچار آسیب بینایی شده باشید یا دیرتر، بالاخره گذرتان به سازمان آموزشوپرورش استثنایی افتاده است. اگر بخت یارتان بوده و در چند دهۀ پیش دانشآموز مدارس استثنائی بودهاید، بهاحتمال زیاد مهارتهای نسبتاً خوبی کسب کردهاید و خبر از روزگار کنونی دانشآموزان دارای نیازهای ویژه و وضعیت آموزشوپرورش ندارید.
موضوع آموزش در دانشآموزان دارای معلولیت، بهدلیل محرومیتهای گوناگونی که از سوی جامعه بر آنان تحمیل شده و نیز محدودیتهای حاصل از اختلال زیستی، امر پراهمیتی است که میتواند آیندۀ آنان را کاملاً تحتتأثیر قرار دهد. بهعنوان نمونه دانشآموزان آسیبدیدۀ بینایی قادر به کسب آموزشهای اتفاقی به وسعت سایر دانشآموزان نیستند و ضروری است بسیاری از موضوعات بهطور رسمی و ارادی به آنان آموزش داده شود. از جمله میتوان به مهارتهای زندگی و نیز مهارتهای تحرک و جهتیابی اشاره نمود. این مهارتها که نقش حائز اهمیتی در زندگی اجتماعی افراد دارای معلولیت دارد، میبایست توسط خانوادهها و نظام آموزشی به دانشآموزان معلول انتقال یابد؛ اما این موضوع برای هر دوی این نهادها کماهمیت است و به حاشیه رفته است.
اگرچه امروزه جداسازی دانشآموزان دارای معلولیت در بیشتر موارد در دنیا امری منسوخ بهحساب میآید و تلاش شده دانشآموزان دارای معلولیت حتیالامکان در کنار سایر دانشآموزان تحصیل کنند؛ اما در کشور ما هنوز اصرار بر جداسازی است و تحصیل دانشآموزان بهصورت تلفیقی بهکندی پیش میرود. در این وضعیت، انتظار میرود مدارس ویژه (استثنایی) علاوه بر دروس عمومی دانشآموزان، مسائل فرادرسی را نیز به آنان بیاموزند؛ اما بررسیها نشان میدهد وضعیت چنین نیست.
در بسیاری از کشورهای توسعهیافتۀ دنیا، تحرک و جهتیابی یکی از مهمترین دروس آموزشی بهحساب میآید و فارغ از اینکه یک دانشآموز دارای آسیب بینایی در مدارس خاص باشد یا معمولی، حتماً باید این آموزشها را مانند سایر دروس فرابگیرد. موضوعی که تا چند دهۀ پیش نیز به جد در مدارس ویژۀ نابینایان و کمبینایان رعایت میشد. امروز اما آموزهای از این قسم تبدیل به مسائل حاشیهای و کماهمیت شدهاند که نهتنها برای آن ساعت و سرفصل آموزشی مشخصی تعریف نشده، بلکه اجرای آن موکول شده به خواست و اراده و سلیقۀ اولیای مدارس. بررسیها نشان میدهد بیشتر مدارس استثنایی، برنامۀ معینی دررابطهبا آموزش تحرک و جهتیابی ندارند و آن مدارسی هم که احساس مسئولیت داشته و این آموزشها را ارائه کردهاند، از ساعات آموزشی دروسی مانند ورزش یا هنر کم کرده و بهصورت جستهوگریخته به این موضوع پرداختهاند. وضعیت مهارتهای دیگر مانند مهارتهای زندگی نیز به همین منوال است و عملاً دانشآموزان مهارت خاصی از زندگی نمیآموزند.
موضوع تنها به مسائل فوق درسی ختم نمیشود. در بسیاری از مدارس، یادگیری خط بریل برای دانشآموزان نابینا و کمبینا تبدیل به معضل بزرگی شده که روزبهروز به پیچیدگیهای آن افزوده میشود. در موارد فراوانی دانشآموز نابینا یا کمبینا از یادگیری خط ویژۀ خودش نیز محروم شده یا در پایینترین کیفیت آن را دریافت میکند.
نکتۀ دیگر در خصوص انگیزه و دانش معلمان است. ضمن احترام بالایی که برای همۀ معلمان دلسوز آموزشوپرورش، بهویژه معلمان مدارس استثنایی قائلیم و قدردان زحمات آنان هستیم، نمیتوان از این موضوع صرفنظر کرد که در وضعیت کنونی، بسیاری از معلمان از موقعیت اجتماعی و اوضاع معیشتی خود ناراضی هستند و این موضوع انگیزۀ آنان را برای خلاقیت و تلاش تا حدودی کاهش داده است؛ همچنین معلمانی که از دانش لازم بهویژه در حوزۀ افراد دارای معلولیت برخوردار نیستند نیز مزید بر علت شدهاند. این موضوع که برخی از معلمان مدارس نابینا، آشنا به خط بریل نیستند، خود یک فاجعۀ آموزشی است که هیچ توجیهی ندارد. شاید برایتان قابلباور نباشد؛ اما معلم یکی از دانشآموزان نابینا، در آموزش خط بریل به او گفته بود خط بریل فارسی را از راست و انگلیسی را از چپ مینویسند. این معلم خلاق به این شیوه، خط بریل را به دانشآموز دارای نیاز ویژه آموزش داده بود.
وضعیت برای دانشآموزان تلفیقی که در مدارس غیر استثنائی یا بهاصطلاح مدارس پذیرا تحصیل میکنند، بهمراتب بدتر است. تجربه نشان میدهد این دانشآموزان بهدلیل جدایی از شبکۀ همنوعان، نیاز بیشتری به آموزشهای ویژه دارند. همۀ این آموزشها نیز بهعهدۀ معلم رابط و نیز مدارس پشتیبان (مدارس استثنایی که وظیفۀ خدماتدهی به دانشآموز مربوطه را دارند) گذاشته شده؛ اما به همان دلایلی که رفت، یا آموزشی ارائه نمیشود یا کیفیت آموزش آنقدر پایین است که عملاً تأثیری در زندگی این افراد ندارد. بهعنوان نمونه، معلمان رابط ساعت مشخص آموزشی ندارند و مجبور هستند در ساعات اضافه با دانشآموز کار کنند یا از ساعت دروسی که از نظرشان کماهمیت است، بزنند. در این ساعات محدود نیز چنین آموزشهایی ضروری بهنظر نمیرسد و معلمان رابط و سایر معلمان و حتی خود دانشآموز دارای نیاز ویژه ترجیح میدهند این وقت را صرف دروس بهظاهر پراهمیت کنند؛ البته در این میان تأثیر متقابل خانواده و مدرسه را نمیتوان نادیده گرفت. مدارس، خواه مدارس استثنایی یا پذیرا، در جلسات آموزشی که با خانوادهها دارند، هیچگاه موضوع مهارتهای ضروری برای افراد دارای معلولیت را برجسته نکردهاند و چندان به آن نپرداختهاند. متقابلاً خانوادهها نیز موضوع درسومشق را برای فرزند خود حیاتی میبینند و فقط روی آن سرمایهگذاری میکنند. ایشان با این تصور که مهارتهای ضروری برای معلولان، بهطور خودکار در آینده حاصل خواهد شد و نیازی به آموزش آن نیست، فرزند دلبندشان را لای پر قو بزرگ میکنند و صرفاً از او میخواهند درس بخواند و ریاضی و فیزیک بیاموزد؛ حتی این موضوع برای برخی خانوادهها نوعی ارزش بهشمار میآید که همهجا همراه و مراقب فرزندشان هستند و لحظهای او را تنها نمیگذارند.
مسئلۀ دیگری که بسیار حائز اهمیت است، ساختار کلی وزارت آموزشوپرورش بهطور عام و سازمان آموزشوپرورش استثنایی بهطور خاص است. تجربه نشان میدهد نگاههای پزشکی و کمّی به معلولیت در این وزارتخانه، باعث شده موضوع افراد دارای معلولیت و تحصیل آنان امری مجزا و با اهمیت کمتر بهحساب بیاید. انحلال و احیای آموزشوپرورش استثنایی در کمتر از یک دهه، تغییر مداوم مدیران این سازمان و انتصاب افرادی که تخصصی در موضوع آموزش کودکان دارای نیازهای ویژه ندارند و مواردی از این قسم نشان میدهد موضوع دانشآموزان دارای معلولیت چندان موردتوجه تصمیمگیران و سیاستگذاران کلان نیست و با تفکیک آن گویی خواستهاند از زحمت خود بکاهند و باقوت به دانشآموزان غیرمعلول بپردازند. دسترسپذیر نبودن اپلیکیشن شاد، مشتی نمونۀ خروار است. نیز شاهکار نوین وزارت آموزشوپرورش، سامانۀ ثبتنامی سیدا است که جایگزین سامانۀ سنام شده و با درنظرنگرفتن افراد دارای معلولیت در فرایند ثبتنام، مشکلات فراوانی برای دانشآموزان و مدارس ایجاد کرده است.
مهارتهای غیردرسی موردنیاز دانشآموزان دارای معلولیت، موضوعات متنوعی را شامل میشود که تأثیر فراوانی بر استقلال و اجتماعیشدن این افراد دارد. بهویژه در خصوص آسیبدیدگان بینایی، آموزش این مهارتها باید مستمر و در کنار برنامۀ درسی اتفاق بیفتد. ضروری است آموزشوپرورش استثنایی با تدوین برنامههای مشخص درسی و اختصاص ساعت درسی به آن، زمینۀ آموزش مداوم مهارتهای موردنیاز آنان را فراهم آورد. بهویژه جدیت در اجرا و ارزیابی چنین سیاستهایی میتواند موجب بهبود و اصلاح آن شده و رفتهرفته جزو دروس اساسی دانشآموزان دارای نیازهای ویژه گردد.
خانوادهها نیز با قائلبودن اهمیت بیشتر برای این موضوع، میبایست از سویی خود اقدام به کسب اطلاعات و آموزش مهارتهای خاص به فرزند خود کنند و از سوی دیگر، با مطالبۀ آموزش این مهارتها از نظام آموزشی، موجب اجرای بهتر و دقیقتر این مهارتها شوند. امید که این خواستهها جامۀ عمل به تن کرده و دانشآموزان دارای نیازهای ویژه به هنگام ورود به بازار کار یا دانشگاه، سردرگم و ناتوان نباشند.