پذیرش، اولین قدم در جاده موفقیت
فاطمه جوادیان، کارشناس نابینایان آموزشوپرورش استثنایی گیلان
ساقی به نور باده بر افروز جام ما
مطرب بگو که کار جهان شد به کام ما
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما
نگین را از همان دوران کودکی میشناسم. از همان دوران هفت هشت سالگیمان. همکلاسی بودیم؛ اما معلمهایمان باهم فرق داشتند: یکیمان در کلاس الف بود و آن دیگری در کلاس ب.
یادم هست نگین که میگفت ما به درس توت رسیدهایم، به چیز دیگری نمیتوانستی فکر کنی جز درس توت و دلت میخواست کلاس شما هم زودتر به درس توت برسد.
این صلابت، بعد از سی سال که دوباره یکدیگر را پیدا کردیم، همچنان در کلامش جاریست. او چند سالی را در مدارس ویژه درس خواند و سپس به مدارس همگانی رفت و در کنار دانشآموزان بینا به تحصیل ادامه داد. هماکنون خانم نگین حیدری بهعنوان فعال رسانهای، وکیل دادگستری و مشاور حقوقی سازمان بهزیستی، دعوت این شماره از ماهنامه نسل مانا را پذیرفته است. او کلامش را با ابیات بالا آغاز میکند.
در ادامه از مسائلی میگوید که بهعنوان مشاور حقوقی اداره بهزیستی با آن مواجه است؛ دفاع از منافع یک سازمان دولتی و همچنین دفاع از حقوق افرادی که مورد حمایت این سازمان هستند.
میگوید: «ما داریم از آرمانها و پیشرفتهای جهانی در مورد حقوق افراد دارای معلولیت فاصله میگیریم؛ چراکه معلولیت در گوشه ذهن قانونگذاران و سیاستگذاران ما نیست، پرداختن به مسئله معلولیت هزینهبر است، تجهیزات و خدمات و همچنین استفاده از افراد متخصص جهت توانمندسازی افراد دارای معلولیت هزینهبر است. از سویی دیگر مقاومت در برابر یادگیری توسط مردم هم با اینکه افراد نابینا را در عرصههای مختلف اجتماعی میبینند، به این فاصله دامن زده است. ما علاوهبر تجهیزات، به باور درست، به همدلی درست، به همراهی درستی که جنبه ترحم هم نداشته باشد و منطبق با واقعیت باشد، احتیاج داریم.»
او روند توجه به افراد دارای معلولیت و نیز شیوۀ خدماترسانی به آنها در شرایط کنونی را نگرانکننده میبیند. ایدهای دارد برای سروسامان گرفتن اوضاع افراد دارای معلولیت: «جدایی سازمان افراد دارای معلولیت، از سازمان بهزیستی.»
مسئله افراد دارای معلولیت، سازمانی خاص را میطلبد با نیروی انسانی متخصص. همچنین آموزش سالانه این نیروها متناسب با پیشرفتها و تحولهای جهانی.
شما چهطور فعال رسانهای هستید؟
«نوشتن، اقتضای فعالیت حرفهای من است. نوشتن مطالب اثرگذار همیشه مورد علاقه من بوده است. باتوجه به فعالیتهای تشکلیای هم که داشتهام، رفتهرفته با دوستان رسانهای آشنا شدم. مثل روزنامههای نسل فردا و اطلاعات. علاوهبر مطالب مختلفی که مدنظر آنها بود، یادداشتهایی را هم خودم برایشان میفرستادم که بیشتر در روزنامه نسل فردا منتشر میشد. پایگاه تواننگار هم سایتی است ویژه فعالیتهای رسانهای افراد دارای معلولیت و چند سالی است که جشنواره رسانهای معلولان را در سطح کشوری در اصفهان برگزار میکند. در جشنواره چهارم یک مطلب برگزیده داشتم و در جشنواره امسال یکی از مجریان اختتامیه بودم.»
فعالیت رسانه یکی از علایق ایشان بوده و فکر میکند تریبون خوبی است برای اینکه بتواند فارغ از هرگونه مصلحتاندیشی فردی و شخصی، صدای همنوعان خود و صدای جامعۀ افراد دارای معلولیت را به گوش طبقات مختلف جامعه برساند. آشنایی او با حقایق تلخ و شیرین در بهزیستی و توانایی رسانهای او این موجبات را فراهم آورده است.
چه شد که تصمیم گرفتید از امکانات ویژه افراد نابینا استفاده کنید؟
«هرکس در دوران کودکی رؤیاهایی دارد؛ من هم داشتم. زمانی دلم میخواست پزشک اطفال بشوم و با بچهها در ارتباط باشم، آنها را نوازش کنم. وقتی بچهای گریه میکرد، به این فکر میکردم چهطور میتوانم ناراحتیاش را درمان کنم. تا اینکه در دوران نوجوانی و جوانی دریافتم که من با صحبت کردن و دفاع کردن میتوانم به دیگران کمک کنم. در همین مسیر وارد دانشگاه شهید بهشتی شدم، در پی آن کارشناسی ارشد، وکالت و ورود به سازمان بهزیستی. انگار تمام زندگیام عجین شده است با مطالبهگری و حقخواهی. در پاسخ به پرسش شما، صادقانه باید بگویم که زمانی من واقعیت را در مورد وضعیت بیناییام بهطور کامل نپذیرفته بودم و استفاده از تجهیزات نابینایان را ضروری نمیدیدم؛ گرچه به محض ورود به مدرسه نابینایان، خط بریل به من آموزش داده شد. پدرم هم در خانه خط بینایی را به من یاد دادند؛ اما خیلی از خط بریل استفاده نمیکردم؛ تا اینکه بعد از استخدام و دریافت پروانه وکالت، ضروریات زندگی به من نشان داد که باید وضعیتم را آنطور که هست بپذیرم. بپذیرم که دارای محدودیت بینایی هستم. وضعیت بینایی من بهگونهای هست که خطا میکند. پدرم در این مسیر بسیار کمکم کرد. او مرا تشویق کرد تا عصای سفید به دست بگیرم. پدرم معتقد است که من تواناییهای بسیاری دارم که با استفاده از این ابزارهای کمکی، به راحتی میتوانم از آنها استفاده کنم. استدلال ایشان این بود که ظاهر طبیعی چشمهای من برای من خطرآفرین و برای دیگران مسئولیتآور است؛ چراکه آنها متوجه مسئله بینایی من نمیشوند و ممکن است ناخواسته به من آسیب بزنند.
سرانجام تصمیم گرفتم عصا در دست بگیرم. روش خوبی را دوستی به من آموخت که خستگی کمتری به دستم میدهد. روز اول کاربری عصا برایم بسیار لذتبخش بود؛ چراکه مراحل ذهنی پذیرش را پشت سر گذاشته بودم. همین سبب شد که واکنشهای سنگینی را از اطرافیان دریافت نمیکردم. درواقع هرچه بر ما میگذرد، بازتاب رفتار و تفکر خود ماست.
برای پیشگیری از خطای دید و همچنین امنیت خاطر در مکانهای ناشناس، عصا به دست میگیرم؛ خصوصاً وقتی هوا تاریک میشود یا در مجتمعهای قضایی هستم. این را هم خوب میدانم که مردم برخوردهای متفاوتی دارند؛ اما عموماً با احترام مواجه شدهام.
از زمانیکه با شرایط بیناییام کنار آمدهام و خودم را آنطور که هستم پذیرفتهام، از هر روشی برای رسیدن به مقصد استفاده میکنم؛ هروقت لازم باشد، تاک بک یا همان نرمافزار گویاساز گوشی را روشن میکنم؛ هر وقت لازم باشد عصا در دست میگیرم؛ هرگاه نیاز به کمک داشته باشم، بهراحتی شرایط و درخواستم را مطرح میکنم. از وقتی که شرایطم را پذیرفتهام، موجی از آرامش و انرژیهای خوب به سمتم سرازیر شده است. اینگونه بود که پذیرفتم از تمام امکانات موجود استفاده کنم تا آرام و مستقل به امور زندگیام بپردازم.»
او روشی را برای عصا زدن آموخته است که در پادکست توضیح مفصلی دربارۀ آن میدهد؛ روشی که در آن عصا کنار بدن مانند یک کیف در دست میماند؛ البته با شیب مناسبتری و نوک آن در جلو به دو طرف حرکت میکند، با تکنیک تماس دائم که آن هم در پادکست مطرح شده است.
چه زمانی از خط بریل استفاده میکنید؟
«بارها پیش آمده که لایحه را به خط بریل با خود به دادگاه بردهام و متن لایحه را از روی خط بریل در دادگاه خواندهام. گاهی وکیل یا قاضی دربارۀ خط بریل از من سؤال پرسیدهاند و من هم برایشان توضیح دادهام. این خط به من اعتماد بیشتری میدهد. دیگر نیازی نیست با چشم به متن نوشتههای خط بینایی خیره بشوم. متن را زیر دست خودم دارم. هر نکته را که لازم باشد میخوانم و هر نکته که لازم نباشد رد میکنم. نیاز است که تعداد مراکز مجهز به پرینتر بریل و همچنین اشخاص متخصص در زمینه پرینت بریل بیشتر در دسترس باشند. برای آشنایی با یک قانون جدید یا مرور سایر قوانین، وقتی از خط بریل استفاده میکنم، تمرکز بیشتری دارم؛ درنتیجه با متن ارتباط بهتری برقرار میکنم و همچنین محتوای متن ماندگاری بیشتری در ذهنم دارد.»
او در پایان از امیدها و آرزوهایش میگوید: «امیدوارم در حد توانم برای افراد دارای معلولیت اثرگذار باشم. آرمان واقعی من آن است که بهعنوان افراد دارای معلولیت، جایی در این کشور داشته باشیم که بتوانیم از آنجا بهطور هدفمند مطالبهگری کنیم؛ بدانیم که با کدام سازمان مواجه هستیم و کجا نسبت به مسائل ما خودش را دغدغهمند میداند و نیروها و امکاناتش را در همین راستا به کار میگیرد.»
از شما خواننده گرامی دعوت میکنم که گفتوگوی کامل این شماره را در پادکست بشنوید.
روزهایتان پر از شوق زندگی!