فانوس همدلی: روایت جنگ از دریچه چشمان بانویی تاب‌آور

فاطمه جوادیان، کارشناس آموزش و پرورش استثنایی گیلان

0

همراهان عزیز! این شماره ستون زندگی نسل مانا را به روایت یکی از دوستان نابینا از دوره دوازده‌روزه جنگ اختصاص داده‌ایم. از دغدغه‌هایش، نگرانی‌هایش، امیدواری‌هایش.

وقتی صحبت از جنگ می‌شود، ذهن ناخودآگاه به سمت تصاویر آتش و دود و صدای انفجار می‌رود. اما برای کسانی که دنیایشان رنگ دیگری دارد، جنس نگرانی‌ها و چالش‌ها هم متفاوت می‌شود. به سراغ پریسا رفته‌ایم؛ بانویی نابینا که همراه همسر کم‌بینایش در یکی از شهرهای اطراف تهران زندگی می‌کند، تا از تجربه‌اش در مواجهه با خبر ناگوار جنگ بشنویم. روایتی که لایه‌های پنهان تاب‌آوری، مسئولیت‌پذیری و امید را در دل دشوارترین شرایط به تصویر می‌کشد.

پریسا، با وجود محدودیت بینایی، ارتباطی قوی با همسایگانش دارد؛ به‌ویژه همسایه مسن واحد کناری که او نیز از ضعف بینایی رنج می‌برد. این ارتباط، نه‌تنها یک هم‌نشینی ساده که ستونی از اعتماد و همدلی است که در لحظات بحران، ارزش واقعی خود را نشان می‌دهد.

مواجهه با خبر جنگ: در جستجوی حقیقت، ورای شایعات

تصور کنید خبر جنگ را دریافت کنید، درحالی‌که دنیای اطرافتان را تنها از طریق صداها و اطلاعات منتقل شده تجربه می‌کنید. پریسا این لحظات را چنین توصیف می‌کند: «شبی که مهمان داشتیم، صداهایی از دور شنیده شد. صبح، مهمانمان خبر حمله اسرائیل را برایمان خواند. او بود که سریع‌تر از ما به اخبار دسترسی پیدا می‌کرد و ما را در جریان روند جنگ قرار می‌داد، تا زمانی که اینترنت به طور کامل از دسترس خارج شد.»

تشنه دانستن حقیقت، حتی اگر تلخ باشد، خصیصه‌ای است که پریسا را از بسیاری از افراد متمایز می‌کند. او معتقد است ناآگاهی و امیدواری واهی، در نهایت منجر به آسیب بیشتری خواهد شد. به همین دلیل، اخبار رسانه‌های داخلی را کافی نمی‌دانست و وقتی اینترنت قطع شد، بی‌وقفه تلاش کرد تا با کسانی که هنوز راهی برای دریافت اخبار دقیق‌تر داشتند، ارتباط برقرار کند. اینکه بدانی آسمان کشوری که در آن زندگی می‌کنی، دیگر امن نیست و هر لحظه ممکن است سقف خانه‌ای که تا امروز تو را از بلایای طبیعی حفظ کرده، با یک انفجار مهیب بر سرت آوار شود. این جملات، عمق نگرانی پریسا را از بی‌دفاعی و آسیب‌پذیری در برابر حملات احتمالی به‌خوبی نشان می‌دهد. نبود آژیر خطر، پناهگاه و آموزش‌های لازم برای مدیریت بحران، این حس بی‌دفاعی را تشدید می‌کند.

مسئولیت‌پذیری در دل بحران: پناهی برای دیگران

لحظه‌ای که پریسا متوجه می‌شود کشورمان نیز بلافاصله حمله را آغاز کرده، نگرانی‌اش دوچندان می‌شود. او نه‌تنها نگران جان خود، بلکه نگران بازخورد تلافی‌جویانه دشمن است. در همین اثنا، بدون فوت وقت، یک ساک اضطراری می‌بندد. این اقدام، نشان‌دهنده دوراندیشی و آمادگی او برای مواجهه با بدترین سناریوهاست.

اما وقتی صحبت از امکانات خروج اضطراری می‌شود، پریسا از محدودیت حرکتی خود می‌گوید. ساختمانی که در آن ساکن هستند، تنها پله‌های پیچ‌درپیچ دارد و هیچ امکاناتی برای افراد با محدودیت‌های جسمی در نظر گرفته نشده است. این لحظه، خاطراتی را در دل پریسا زنده می‌کند: از روزگاری حرف می‌زند که پاهایش مشکلات لنفاوی نداشت و او می‌توانست به‌سرعت یک فرد بینا از پله‌ها پایین برود. این مقایسه، تلخی ناشی از محدودیت‌ها را در شرایط بحرانی بیش‌ازپیش نمایان می‌سازد.

بااین‌حال، نگرانی او بیش از خودش، متوجه کسانی است که نسبت به آن‌ها احساس مسئولیت می‌کند. افرادی که به طرز فکر و راهکارهای او در کنترل شرایط موجود اعتماد کرده‌اند. پریسا، همان کسی است که می‌تواند مادر سالمند همسایه را آرام کند، برایش حرف بزند و شرایط را آن‌طور که صلاح می‌داند، توضیح دهد تا آرامش به خانه همسایه بازگردد. او شب‌هایی را به یاد می‌آورد که دست در دست مادر همسایه، کنار تختش، شب را به صبح رسانده است. این همدلی و نقش رهبری پریسا در ایجاد آرامش، ستودنی است.

درس‌هایی از گذشته: مقایسه جنگ امروز و دیروز

پریسا، از جنگ ایران و عراق نیز یاد می‌کند. زمانی که صدای آژیر خطر از رادیو پخش می‌شد و خبر از یک حمله هوایی قریب‌الوقوع می‌داد. او معتقد است بستن اینترنت در بحران اخیر، مردم را بیشتر دچار ترس و وحشت کرد؛ چرا که در غیر این صورت می‌توانستند از آموزش‌های مختلف برای مدیریت وضعیت خود و اطرافیانشان بهره‌مند شوند. این دیدگاه، اهمیت دسترسی به اطلاعات و آموزش را در زمان بحران، به‌عنوان عامل کاهش‌دهنده اضطراب و ترس، برجسته می‌کند.

انعکاس جنگ در اقتصاد و جامعه: گرانی و همدلی

جنگ، تنها به انفجار و ویرانی محدود نمی‌شود؛ آثار آن به سرعت در اقتصاد جامعه نیز خود را نشان می‌دهد. پریسا از گرانی حیرت‌آوری می‌گوید که در همین چند روز به وجود آمده بود. از صف‌های طولانی نان و خریدهای تحمیلی: «وقتی می‌خواستیم روغن بخریم، می‌گفتند باید همراه روغن، تن ماهی لادن را هم بخرید.» این اجبار در خرید، فشار اقتصادی بر مردم را بیش‌ازپیش نمایان می‌سازد.

اما در دل این دشواری‌ها، حس همدلی و نوع‌دوستی پریسا و خانواده‌اش، مثال‌زدنی است. «بااین‌حال تلاش می‌کردیم اگر کاری از ما برای کسی برمی‌آید، انجام بدهیم. با اینکه خودمان نگران فردا بودیم، نان می‌دادیم به کسی که از نانوایی با دست خالی برگشته است.» این عمل خیرخواهانه، نشان می‌دهد که چگونه در سخت‌ترین شرایط نیز، انسانیت و کمک به همنوع می‌تواند در اوج خود بدرخشد.

پریسا از احساس بی‌پناهی می‌گوید. از اینکه چرا هیچ‌کس به فکر مردم نیست؛ به فکر زن‌ها و بچه‌ها و اقشار آسیب‌پذیر. به فکر نخبگانی که می‌توانستند برای سرزمینشان مفید باشند. این جملات، نه‌تنها گلایه از مسئولین که فریادی برای توجه به اقشار آسیب‌پذیر و سرمایه‌های انسانی یک کشور است.

راهکارهای پریسا برای گذر از ناامیدی: کتاب، فیلم و آشپزی

برای گذر از ناامیدی‌ها و فشارهای روانی ناشی از جنگ، پریسا به کتاب‌های صوتی و فیلم‌های توضیح‌دار پناه برده است. او می‌گوید: «حالا هم که جنگ نیست، فیلم‌ها را در جایی ذخیره می‌کنم تا اگر دوباره با محدودیت اینترنت مواجه شدیم، این امکانات را در اختیار داشته باشم.» این اقدام، نشان‌دهنده هوشمندی و آمادگی او برای مواجهه با شرایط مشابه در آینده است. او به تمام کسانی که صدایش را می‌شنوند، پیشنهاد می‌کند مطالعه را فراموش نکنند؛ به‌خصوص زمانی که درگیر فشارهای روانی شده‌اند. مطالعه، دریچه‌ای به‌سوی آرامش و دانش است که می‌تواند در دشوارترین لحظات، پناهگاه ذهن انسان باشد.

آشپزی نیز یکی دیگر از راه‌هایی بود که پریسا برای مهار فشارهای ناشی از بحران جنگ به آن پناه می‌برد. ورز دادن کوفته‌های تبریزی، آن‌گونه که از یک آشپز زبردست انتظار می‌رود، نه‌تنها یک فعالیت روزمره که نوعی درمانگری از طریق هنر و تمرکز برای او بوده است. این فعالیت، به پریسا کمک می‌کند تا با تمرکز بر کاری که به آن علاقه دارد، از فضای پر از استرس جنگ فاصله بگیرد و آرامش را در آشپزخانه خود پیدا کند.

در فایل گفتگو، او به جزئیات بیشتری اشاره کرده است.

در نهایت، روایت پریسا، تصویری از قدرت روحی و تاب‌آوری انسان در برابر ناملایمات است. او با وجود محدودیت‌ها و در دل ترس و ناامنی، نه‌تنها تسلیم نمی‌شود، بلکه به پناهگاهی برای اطرافیانش تبدیل می‌شود. پریسا یادآور می‌شود که در هر شرایطی، با امید، آگاهی و همدلی می‌توان از روزهای سخت عبور کرد.

روزهایتان پر از شوق زندگی.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

حاصل عبارت را در کادر بنویسید. *-- بارگیری کد امنیتی --